۱۳۹۴/۱۰/۴

عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

آقای جان کری عزیز با سلام،
عطف به قانون جدید ویزای آمریکا برای شهروندان ایرانی و یا غیرایرانیهایی که که در پنج سال گذشته سفری به ایران داشته اند، اعتراضات شدید خود را به این قانون ایالات متحده آمریکا ابراز میدارم و آنرا عملی غیرمنطقی و غیردوستانه از سوی ایالات متحده آمریکا در قبال همه ایرانیان میخوانم.
بخصوص اینکه رفتارهای دوستانه اخیر دولت شما موجبات دلگرمی در بهبود روابط میان دو کشور را فراهم آورده بود.
شما با این قانون تلویحا مقر بر این باور نادرست هستید که کلیه شهروندان ایرانی قابلیت احتمالی تروریست بودن را دارند حتی آنانی که بیش از چندین دهه در کشورهای اروپا و آمریکا بسر میبرند.
یادآورتان میگردم که بنا به منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد توشیح گردیده توسط  قریب به همه کشورها منجمله ایالات متحده آمریکا، اصل برائت است و همه افراد بیگناه هستند مگر آنکه گناه ایشان به اثبات رسیده باشد.
بدینوسیله نه تنها توهینی مستقیم به همه ایرانیها انجام داده اید و نه تنها اقدامات دوستانه و آشتی جویانه اخیر دولت خود را بزیر علامت سئوال بردید و نه تنها اصل برابری آحاد را مخدوش نمودید بلکه غیر مستقیم معتقد بودید که شهروندان کشورهای دیگر نیز مانند کشورهای اروپائی، ژاپنی و یا چینی که در پنج سال اخیر سفری هرچند توریستی به ایران داشته اند در عرض یکی دو هفته مدت اقامت تفریحیشان در ایران به تروریست احتمالی مبدل گشته اند. 
یعنی قابلیت دموکرات متقاعد بودن و دموکرات باقی ماندن  شهروندان این کشورهای دموکرات غربی و یا متحدین چینی و ژاپنی ایشان  را به زیر علامت سئوال برده و به چالش جدی کشیده و تا حد صفر تنزل داده اید. اینکه آنها به این مسئله اعتراضی دارند یا نه، مربوط به خودشان است.
بعنوان یک انسان از شما خواهش میکنم تا در مورد تصحیح این قانون سریعا اقدام نمائید.

با سپاس فراوان و آرزوی کریسمسی شاد برای شما و هموطنانتان.

۱۳۹۴/۹/۲۴

محدودیت ویزا یا قانون پنهان کاپیتولاسیون برای اروپا؟

حتما شما هم در مورد این برنامه آخری که برامون اجرا شده خوندید یا شنیدید. راستش را بخواهید من خودم وقتی شنیدم فکر کردم زده به سرشون؟ یعنی دیگه انقدر لوچ شدن که سی چهل متر کنار سیبل میزنند؟ اونایی که سربازی رفتن میفهمند چی میگم. تو سربازی هر از چندی سرباز ها رو میبردن میدون مشق که چار پنج تا تیر بندازن که یاد بگیرن و روز جنگ تفنگ را وارونه بطرف خودشون نگیرن. برای این منظور سیبل وجود داشت که به اونها تیراندازی میشد و فاصله این سیبل ها فوقش یکمتر و نیم از همدیگه بود. حالا اگر خیلی ناشی میبودی و به دایره های وسط نمیزدی سربازای دیگه مسخره ات میکردن و میگفتن انقدر کنار زده که خورده به سیبل بغلی. حالا بنظر میرسه که آمریکا هم سیبل بغلی که چه عرض کنم زده به سیبل یک سربازخانه دیگه.
ولی فکرش را که کردم دیدم نخیر. بیخود نیست ابرقدرته. دقیقا زده وسط سیبل درست. چرا؟ خیلی راحته. کسانیکه به کشورهای سودان و ایران و عراق و سوریه سفر بکنند یا در پنج سال اخیر سفر داشته بوده باشند دیگه ویزای آمریکا به این سادگی گیرشون نمیاد.
ما ایرانیها از اونجائیکه خودمون را ناف دنیا میدونیم زودی فکر کردیم که دوباره  برامون نقشه کشیدن. یعنی راستش را هم بخواهید کشیدن هم ولی نه مستقیم.
نقشه بیشتر برای کسانی هست که به ایران رفتند. مثلا افغانیهای مقیم ایران یا از خاک ایران گذشته دیگه امیدی به پناهنده شدن یا راحت رفتن به آمریکا را نباید داشته باشند. این یعنی یکتعداد از پناهجوهای در راه غرب بصورت اتوماتیک از صافی آمریکا رد نمیشن.  
یا اینکه فلان بازرگان اروپایی و یا چینی و یا روس که تجارتش جهانی هست و مرتب باید اینور و اونور بره  و در این نمایشگاه و اون جلسه معرفی کالا و غیره شرکت کنه دیگه ویزای آمریکا بهمین سادگی گیرش نمیاد.  یعنی بازار آمریکائیش یا بخطر میفته و یا شدیدا محدود میشه.
یا اینکه فلان کسی که تازگیها به سرش زده یک سفر توریستی به ایران بکنه حالا مجبوره روی این خواسته اش چندبار حسابی فکر کنه چونکه اگر بعدش بخواد مثلا برای تفریح و یا تحصیل و یا درمان و یا تجارت به آمریکا بره به سادگی پیشتر دیگه براش نیست. یعنی کاریر ایشون بخطر میفته. این برای بعضی ها از امر به معروف و نهی از منکر هم خطرناکتره.
یا اینکه ایرانیانی که تابعیت مضاعف دارند و شهروندان اروپا و حتی خود آمریکا هستند در مضیقه قرار میگیرند و این درحالیستکه خود مطبوعات اینجا بارها اقرار کرده اند که شهروندان بومی کشورهای اروپایی مهاجرین ایرانی را بسیار بیشتر از دیگر مهاجران دوست دارند چونکه اینها به زبان ساده و به اصطلاح معمول از همه متمدن تر و آرامتر هستند.
همه این محدود کردنها میدان رقابت را برای کسان دیگه باز نگه میداره.
جالبیش اینه که این چندتا کشور نامبرده شده  که مورد غضب قرار گرفته اند همه دارای معادن نفت و گاز هستند.
کشورهایی که دارای معادن تروریست و چاقوکش و آدمکش هستند و تا حالا هم شدیدا در این زمینه فعال بودند اصلا اسمشان در لیست نیامده.
مثلا عربستان یا پاکستان. عربستان که خودش حامی داعش و القاعده و الیائسه و جبهه نصرت و هزار چیز بوده تازه یکدفعه میشه رهبر ائتلاف جنبش مبارزه با تروریسم. حالا نمیدونم که معنیش اینه که بزبان دیپلماسی میگن که میخوان خودکشی کنند؟
یک چیز دیگه هم کنارش بگم. از زمانیکه بازرگانی با روسیه هم تحریم شد این بیشتر شرکتهای اروپائی بودند که متضرر شدند نه آمریکایی. بخاطر همینهم اینجا و آنجا سرو صدای اعتراض چند کشور اروپایی در آمده که تجارت با روسیه را باید دوباره از سر گرفت و تحریمهای اخیر را کنار گذاشت.
جالبیش این هست که همین آمریکا داره به کشورهای اروپایی تجارت آزاد را پیشنهاد میکنه که به آلمانی میشه      freie Handelsabkommen  ولی قبلش حسابی شهروندان این کشورها را به لطایف الحیل محدود میکنه.  حالا ما نمیدونیم که در اینمورد هم کسی داد میزنه که دموکراسی مرد یا نه؟

والله صد رحمت به کاپیتولاسیون.

۱۳۹۴/۹/۱۹

دموکراسی چیست؟

آقا ما وقتیکه آمدیم  به اروپا به ما گفتند به به خیلی جای خوبی رفتی. خیلی دموکرات هستند و تو هم از آنها یاد میگیری. ما هم خوشحال شدیم که بالاخره ما هم یکروزی دموکرات میشیم ولی بین خودمون بمونه هنوز نمیفهمیدم که منظورشون چیه و دموکراسی چیست.
یکروز دیدبم یکعده داد میزنن که وامصیبتا دموکراسی مرد. پرسیدبم چی شده؟ گفتند که بله در جریان یک جلسه عمومی که افسران ناتو هم در آن شرکت داشتند برخی از اعضای حزب تازه تاسیس سبز آلمان خون خود را در شیشه کرده و به عنوان اعتراض به روی یکی از افسران بلندپایه آمریکایی پاشیده بودند. بمعنی اینکه ناتو خونخوار است. روزنامه ها هم مینوشتند که وای وای دموکراسی مرد. ما هم درست نفهمیدیم که این دموکراسی چی بود که اینطوری مرد. آنموقع حزب سبز در اپوزیسیون قرار داشت و خیلی از محیط زیست و اینطور چیزها حرف میزد و انصافا خیلی خیلی کارها هم در این زمینه انجام دادند و اگر کسی از من بپرسه، در این زمینه جهان بهشان هنوز هم خیلی مدیون هست. پیشاهنگها بودند.
بعدها از سران همان حزب سبز که از حالت اپوزیسیون درآمده بود و حالا شریک دولت شده بود عده ای به وزارت هم رسیدند و زمانی هم رسید که وزارتشان تمام شد و حزب مخالف آمد و دولت تشکیل داد. این میان یکی دوتا که دوران وزارتشان به پایان رسیده بود،  رفتند جزو لابیهای مختلفی مثل شرکت اتوموبیل سازی که اونموقع با دنیای سبز فاصله زیادی داشت و خط لوله گاز شدند و مرتب برایشان تبلیغ میکردند. روزنامه ها نوشتند که دموکراسی مرد. ما باز هم درست نفهمیدیم که منظورشان چیست و این دموکراسی چی بود که اینطوری مرد.
این گذشت و چند وقت بعدش گفتند در جریان ایران گیت آشکار شد که در جریان جنگ تحمیلی هشت ساله ایران و عراق چند نفر از افسران ارتش آمریکا (شیطان بزرگ) مثل الیور نورث  پنهانی به ایران (محور شرارت) اسلحه میفروختند تا با پولش به چریکهایی که ضد رژیم چپگرای ساندنیستی نیکاراگوئه میجنگیدند، کمک کنند. بعدش هم معلوم شد که خود این چریکها چندان بهتر از ساندنیستها نبودند. اینجا باز یکعده داد و فریاد راه انداختند که دموکراسی مرد. ما باز هم درست نفهمیدیم که این دموکراسی کدامش بود که مرد؟ فروشندگان اسلحه بودند یا خریداران اسلحه یا چریکها یا ساندنیستها؟
باز چند وقت بعدش توی اتحاد جماهیر شوروی انقلابی شد و شوروی رفت و روسیه آمد. یکعده اونطرف داد زدند دموکراسی مرد. مثلا جمهوری دموکراتیک خلق آلمان. یکعده هم اینطرف داد زدند که نخیر نمرد بلکه زنده شد مثلا جمهوری آلمان فدرال. این میان چند تا از جمهوریها جدا شدند و برای خودشان کشور ترتیب دادند و همه گفتند که اونطرفیها دموکرات شد. بعد یکدفعه خبر آمد که مثلا در یکی از این جمهوریها یعنی آذربایجان شوروی یک بابایی آمده سر کار و زود با بقیه قراردادهای نفتی و گازی امضا کرده و شروع کرده به حذف مخالفین. حامیان طرف هم گفتند که نه بابا اون مخالفین آدمهای خلافی بودند. بازهم گفتند که وای که دموکراسی مرد. ما هم نفهمیدیم که بالاخره دموکراسی نزد اینطرفیهای ماجرا بود یا اونطرفیها؟
همزمان رئیس جمهور روسیه را هر روز در تلویزیون نشان میدادند ولی بعد از یکمدت گذاشتنش کنار و در روسیه یک رئیس جمهور سرکار آمد که بیچاره همیشه مست بود. حالیش هم نبود که توی مراسم عزا هست یا عروسی. پیک را که میدید میزد. باز هم گفتند که واویلا که دموکراسی مرد. ما باز هم درست نفهمیدیم که این دموکراسی چی بود که اینطور در حالت مستی مرد.
باز چند وقت بعدش چندتا از خدا بیخبر با هواپیما رفتند توی برجهای دوقلو و همه را عصبانی کردند. صاحب برجها هم رفت توی کشوری که فکر میکرد عاملین از اونجا میان و گفت این تو بمیری دیگه از اون تو بمیریها نیست. حالا هم آدمتان میکنم و هم دموکرات. ولی بعد از یکمدتی روزنامه ها باز خبر دادند که ای داد و بیداد که دموکراسی مرد. باز پرسیدیم  حالا دیگه چی شده؟ گفتند که تعداد تلفات در این کشور از زمانیکه در حال دموکرات شدن هست روزبروز بیشتر میشه، کاشت تریاک که هفده برابر پیش شده و هر چی وزیر و وکیله در لیست حقوقی دیگران قرار داره و هر کاری هم که دلشان میخواد بکنن میکنن حتی خرید و فروش مقام وزارت. ما فرقی بین حال و گذشته اش ندیدیم و باز هم درست نفهمیدیم که این دموکراسی چی بود که آنجا بدنیا آمد و اینطوری مرد.
آقا به عراق حمله شد و گفتند که دارند دیکتاتور سرنگون میکنند و کردند هم. میگفتند که این دیکتاتور روی سر مردم بیگناه کرد بمب شیمیایی ریخته و کشته. دموکراسی دیگه اونجا مرده. البته این دیکتاتور قبلا هم روی سر سی هزارتا سرباز ایرانی بمب شیمیایی انداخته و کشته بود ولی لابد اینها گناهکار بودند که روزنامه ها چیزی  در مورد مرگ دموکراسی ننوشته بودند. بهرحال وقتیکه گندش بالا آمد که این گازهای شیمیایی را کشورهای اروپایی و منجمله آلمانیها به آنها فروخته بودند روزنامه ها نوشتند که وای که دموکراسی مرد. ما بازهم درست نفهمیدیم که منظورشان از دموکراسی مرد چی بود و دقیقا کی مرد؟ پزشک قانونی هم که نداشت که بتونه تشخیص بده.
خلاصه عراق که آزاد شد بعدها باز این روزنامه های بیکار مینوشتند که دموکراسی مرد. پرسیدیم ایندفعه دیگه چی شده؟ گفتند بلاک واتر داره صد و پنجاه هزار قبضه از اسلحه هایی را که برای ارتش نوین عراق پیش بینی شده بودند به دیگران قاچاقی میفروشه. ما که حیران شده بودیم پرسیدیم مگر این بلاک واتر را خودشان نیاوردند تا مردم را دموکرات کنند؟ باز هم درست نفهمیدیم که این دموکراسی چرا اینقدر زود میمیرد؟
چند وقت بعدش گفتند که گروهی بنام داعش درست شده و یک دستهای پنهانی از پشت دارند بهش کمک میکنند و این گروه میخواد که عدل و برابری برقرار کنه چونکه جان همه به لبشان رسیده از بسکه جریانها شیر تو شیر شده بخصوص در عراق و سوریه. ولی بعد از اینکه این گروه داعش سر آدمها را پخ پخ کرد و با مته برقی افتاد به جان مجسمه های چهارهزار ساله و جنگجوهاش بزور با زن و دختر مردم علیرغم میلشان عروسی کردند و جشن گرفتند باز هم  روزنامه ها فریاد زدند که دموکراسی مرد. آقا راستش را بخواهید باز هم نفهمیدم که دموکراسی اصلا آنجا کی و کجای  این ماجرا بود که حالا یکدفعه مرد؟
زد و چند وقت پیش یک کشوری درهایش را باز کرد تا یکعده ای که بر اثر دخالتهای خودش در کشور همسایه به آن کشور پناهنده شده  و به بیگاری و کار ارزان قیمت کردن کشیده شده بودند، فرار کنند و برن یونان. یونان هم گفت خدا بده برو در پائینی. من همین الآن یک مصیبت اقتصادی را پشت سر گذاشتم و هنوز هم کار به پایان نرسیده. صدر اعظم اینجا هم هول شد و گفت خوش آمدید. باز هم روزنامه های گوناگون نوشتند که فاتحه دموکراسی را بخوانید که با این عمل دموکراسی مرد. آقا باز هم نفهمیدیم که این دموکراسی از باز کردن زیرکانه در مرد یا از راهنمایی یونان و یا از دعوت صدراعظم؟ یا از نتیجه ای که پیش میآمد و روزنامه ها میدیدند؟ خلاصه چطور اینجوری مرد؟
این میان اعلام کردند که یک کشور رئیس سازمان جهانی نظارت بر حقوق بشر در کشورها شده و تا نام این کشور را بردند باز روزنامه ها هو و جنجال راه انداختند که دموکراسی مرد چونکه کوچکترین مورد حفظ حقوق بشر هم در خود این کشور اجرا نمیشه و موازین غرب به نعل اسبانش هستند. ما باز هم نفهمیدیم که منظور چی و کی بوده و این چیزها چطور دموکراسی را کشته چونکه هر چی نباشه همین کشورها به ریاست سازمان نظارت بر رعایت موازین حقوق بشر در دیگر کشورها انتخابش کرده بودند و بهش تبریک میگفتند.
بعدها سازمان اطلاعات اینجا نام کشوریکه  دستهای پنهان پشت سر داعش هست را گفت که از قضا همان کشور ناظر بر رعایت موازین حقوق بشر بود و روزنامه ها بلافاصله گفتند که دموکراسی مرد ولی دولت آلمان گفت که این حرفها به سازمان اطلاعات هیچ ربطی نداره و سازمان اطلاعات شکلات خوری نکنه چونکه  ما رابطه اقتصادی خیلی خوبی با این کشور داریم باز هم روزنامه ها گفتند دموکراسی مرد. ما طبق معمول نفهمیدیم که دموکرات بالاخره اینجا کدامش بود؟ خبر سازمان اطلاعات و یا رابطه اقتصادی خیلی خوب و چطوری و کی مرد؟
چند وقته که همه اون کشورهایی که اسلحه میفروختند به گروههایی مانند داعش و یا کشورهای پشتیبان داعش و بعدش هم پناهجوها را بزبان بیزبانی دعوت میکردند به اینطرف تا بعدش بگن خیلیهاتون واجد شرایط نیستید، بعد از جریان جنایت و حماقتی که در پاریس اتفاق افتاد، میگن که دموکراسی مرده و ما باید به مواضع داعش حمله کنیم. آقا ببخشیدها ولی حسابی گیج شدم اینجا که دموکراسی داعش تا حالاش کجا بوده که حالا یکدفعه مرده؟ در ضمن اون کسانیکه که این جنایتها را انجام دادند که تربیت شده در همین جوامع اروپائی بودند که.
دیروز تا حالا یکعده در آمریکا میگن که کسانیکه به ایران سفر کرده باشند احتمالا تروریست هستند و اگر بخواهند به آمریکا سفر کنند با مشکل مواجه میشن. چرا چونکه ایران از جمله حامیان تروریسم هست. ولی عجیبه همه تروریستهای خرابکار یا از پاکستان میآمدند یا از مصر یا از یمن و یا از عربستان. باز یکعده داد زدند که وای دموکراسی مرد. باز هم ما را گیج کردند.
خلاصه اگر یک بنده خدایی بتونه بمن بگه که بابا این دموکراسی کدامیک از اینهاست و چرا هنوز دنیا نیامده زود میمیره خیلی ممنون و متشکر خواهم شد.
خدا رحمت کنه این دموکراسی را که چند چهره داشت  و بیچاره چقدر مرد و زنده شد.
یعنی دیگه بین خودمون نداریمش؟

۱۳۹۴/۹/۱۶

حضرت زاکربرگ

آقا میخواستم راجع به دموکراسی بنویسم که خبر آمد زاکربرگ کولاک کرده.
پرسیدم چی شده؟ گفتند چهل و پنج میلیارد میخواد وقف کنه. گفتم بیخود.
پرسیدند چرا؟ گفتم طرف در یک مملکتی زندگی میکنه که قانون اساسیش میگه باید مالیات بده. از این مالیات چیزهای عمومی مثل بیمارستان، جاده، اداره پست، مدرسه و و و درست میشن. یک مقداریش هم مثل ایران بالا کشیده میشه ولی نه به اندازه ایران. مالیات سالانه آقا سیصد میلیون دلار بود که ده دوازده سال نداد. حالا با این وقفی که کرد معافی مالیاتی گیرش که میاد هیچ. خوشنامی الکی گیرش که میاد هیچ در جائی هم که دلش بخواد و نظرش باشه آقا وقف میکنه و نه در جائیکه نمایندگان منتخب مردم کشور دموکراتش صلاح میدانند. یعنی دولت در دولت. یعنی قید اون دموکراسی را بزن بره. (بالاخره یکجای این نوشته به بحت دموکراسی خورد).
در ضمن آقا میلیاردر شد چونکه ایده فیسبوک را از یک بدبخت دیگه بلند کرده بود. بعد از جسی جیمز و داک هالیدی و رابین هود دزدان مشهور همین هم کم مانده که به این یکی هم افتخار کنیم.
حالا هم نشستند یکطرف و دارند بر و بر نگاهم میکنند، انگار که من سالانه مالیاتها را بالا میکشیدم.
بابا جان، آدمهای یک لا قبا. غصه طرف را نخورید. هنوز یک چندصد میلیون دلاری داره تا شب تارش را سپری کنه. فکر خودتون را بکنید و غصه خودتون را بخورید  که چطور بهمین سادگی میشه چنان فریبتان داد که سینه چاک برای دیگران بشین.

۱۳۹۴/۹/۱۳

یک خبر جالب

البته باید اذعان کنم که خیلیها این خبر را اصلا جالب نمیدانند ولی خب من از حق دموکراتیک خود (گفتم دموکراتیک؟ دموکراسی؟ پس چیز بعدی را حتما در اینمورد خواهم نوشت) خلاصه من از حق دموکراتیک خود استفاده کرده و این خبر را جالب خوانده  و مینویسمش. تا کور شود هرآنکه نتواند دید.
خبر جالب این هست که پارلمان آلمان تصمیم گرفت که در جنگ با داعش فعالانه شرکت کند. بهمین منظور به نیروی هوایی دستور دادند تا در کنار فرانسویها و دوش بدوش آنها به نبرد حق علیه باطل بپردازند ولی تیمساران نیروی هوایی ارتش حق گفتند که بابا جان ما فقط  ۹۳ تا هواپیمای تورنادو داریم که از این   ۹۳  تا تنها بیست و نه تاش کار میکنه. یکدفعه دستور از بالا مالاها رسید که ساکت. ما فقط شش تا لازم داریم که به جنگ نیروهای باطل بفرستیم.
تا اینجای خبر جالب نبود. جالبی خبر اینجاست که همین نیروی هوایی مقتدر زمانیکه جریان اوکرائین بالا گرفته بود لب مرز روسیه مانور میداد و کر کری میخواند و یادش نبود که یکسوم هواپیماهاش بیشتر کار نمیکنند.
متخصص امور نظامی و مخصوصا نیروی هوایی من یعنی این اکبرآقا اظهار میدارد که هیچ چی نگو داعش خطرناکتر از روسیه هست و ابعادش خیلی بزرگه. بخاطر همین هم من دیگه هیچ چیز نمیگم.
پایان خبر جالب.

۱۳۹۴/۹/۴

آقا ما بگیم؟

آقا ما میدانیم که برنامه و دلیل اصلی زدن هواپیمای جنگی روسیه چی بوده.
نه تجاوز به حریم بوده. نه سوءتفاهم بوده. اشتباه هم نبوده خیلی هم درست درست بوده البته از دید ترکیه.
روسها داشتند متحدین ترکیه (منظورم ترکمنها نیستند) یعنی داعش رو جلوی چشمشان میزدند که یکدفعه خون اینها بجوش آمد دست به اسلحه شدند.
روسها میبایستی از آمریکائیها یاد میگرفتند. زمانیکه آمریکا میخواست از پایگاهش در ترکیه به داعش حمله هوایی کنه ترکیه نگذاشت. این نشون میده که ترکیه از این شوخیها سرش نمیشه.
در ضمن اون ترکمنها هم بر خلاف چیزیکه اردوغان گفت برادران ترکیه نیستند بلکه بدون اینکه خودشان بفهمند بازیچه دست ترکیه هستند.
اگر از خود ترکمنهای اون منطقه بپرسید کیستید و از کجا آمدید، اونهائیشون که یادشون بیاد میدانند که از اعقاب اوزون حسن هستند. این آقای اوزون حسن از ترکمنهای آق قویونلو بود که با سلطان قسطنطنیه آبشان توی یک جوی نمیرفت.
سلطان خان بلند شد با دویست هزار ینی چری آمد طرف تبریز و آذربایجان یعنی جائیکه اوزون حسن بود. اوزون حسن هم با بیست سی هزار رفت جلوش. به یک رودخانه که رسیدند و عثمانیها میخواستند عبور کنند اوزون حسن زد و پدر ینی چری را درآورد.
چند دهه بعد که عثمانیها دوباره به طرف ایران آمدند و ایندفعه آق قویونلوها را شکست دادند، کوچشان دادند به شمال عراق و سوریه و پخششان کردند تا دیگه خطری برای قسطنطنیه نباشند. برای قسطنطنیه فرقی نمیکرد که این ترکمنها در سرزمین اعراب در اقلیت باشند. تازه بهتر براش میبود چونکه مجبور میشدند به عثمانیها تکیه کنند.

این برادران آقای اردوغان اعقاب همان اوزون حسن هستند که حالا شدند سپربلای ترکیه.

۱۳۹۴/۸/۱۸

هزار جهد بکردم

آقا ما که بچه بودیم یک بازی‌ داشتیم که خیلی‌ هم با علاقه انجامش می‌دادیم و خوشمان هم می‌آمد ولی‌ راستش را بخواهید، چندان معنی درونیش را نمی‌فهمیدیم.
حالا بعد از گذشت سالها و درکِ اینکه خیلی‌ از کسانیکه که این بازی را با ما بچه‌ها انجام میدادند دیگه در میا‌‌نِ ما نیستند، تازه داریم می‌فهمیم که این بازی نکاتی هم در خودش نهفته داشته که شاید اینجا و آنجا به درد بخورند، بگذریم.
این بازی اینطور بود که دست‌هایمان را دورِ محورِ ساعدمون میچرخاندیم و میخواندیم:
هر کسی‌ کارِ خودش، بارِ خودش، آتش به انبار خودش
هر کسی‌ کارِ خودش، بارِ خودش، آتش به انبار خودش
و همینطور حرکتِ دست‌ها را تندتر میکردیم و تندتر هم میخواندیم تا از نفس میفتادیم کلی هم کیف میکردیم. مادر بزرگِ خدا بیامرزم ( خدا رفتگان همه را بیامرزه) یک نگاهی‌ بهمان میکرد و لبخندی میزد و دور میشد و ما هم تعجب میکردیم که چرا چیزی بارمان نمیکنه، آخه معمولا یک نق بهمان میزد.
بعدها که بزرگتر شدیم، متوجه شدیم که عباراتِ این بازی را میشه به انحاء گوناگون تفسیر کرد ولی‌ زیباترین تفسیری که من میشناختم این بود که : هر کس باید کار خودش را در زندگی‌ انجام بده و بار مسئولیت خودش را به دوش بگیره و آتشی برافروزد که تنها تنور او را روشن وگرم کنه ولی‌ دار و ندارِ دیگران را نسوزانده و به باد هم نده.
چند وقته که دوباره یادم به این بازی و این تفسیرش افتاده و آرزو می‌کردم که  ای کاش صدرِ اعظمِ کشورِ انتخابیِ من در دورانِ کودکی خودش این بازی را میشناخت و آنرا بازی کرده و تفسیرش را به خاطر سپرده بود و آتش را تنها در انبار خودش میگذاشت نه اینکه به دامن دیگران بیندازد.
این صدرِ اعظمِ ما به نظر می‌رسه که تنها  به فکرِ مردمِ خودش خیلی هست و علیرغمِ اینکه خواستِار جایگاهِ ششمِ شورایِ امنیت بودن، دیدگاه و بینشِ جهانی‌ نداره.
تا آنجائی که من میدونم و شنیدم حتی کشوری مانندِ انگلیس در اوجِ دورانِ استعماریش به یک شرایط و چیزهایی‌ پایبند بود که آینده اش را بی‌خود زیاد به خطر نندازه و معادلاتِ منطقه‌ای را هم  بی‌خود به هم نزنه.
همه اینها را که میگم میخوام به این برسم که کاری که خانمِ صدرِ اعظم داره انجام میده به نظر غیرِ مسئولانه میرسه. البته این در موردِ شخصی‌ که سومین دوره صدارتِ خودش را داره تمام میکنه کمی‌ شگفت انگیز به نظر می‌رسه، چونکه نمیشه گفت که طرف تجربه نداره.
اینکه به صراحت از پناهندگان دعوتِ لفظی بکنه (همه میدانند که اینطور دعوت‌ها در ممالکِ شرقی‌ خیلی‌ جدی گرفته میشن. هیچ چیز جدی گرفته نمیشه حتی مرگ و زندگی‌ ولی‌ اینگونه تعارفات خیلی‌ جدی گرفته میشن) القصه  اول دعوت میکنه، یک عده که تعدادشان کم هم نیست به فکرِ فروشِ تمامِ دار و ندارِ خود می‌افتند تا به بهشتِ موعود برسند به امیدِ اینکه چیزی را که سرمایه گذاری کردند نه‌ تنها در بیارن بلکه سرمایه را حسابی‌ زیادش هم بکنند.
ولی یکدفعه خانم صدراعظم که چشمهایش به روی تاثیرات آمدن اینگونه پناهندگان کمی بازتر شده حالا میخواد با یک چیزی شبیهِ دادگاهِ صحرایی برشون گردونه؟ به به، دمش گرم.
خوب اینها که مالباخته و جلو همه سرافگنده برگردند، خودشون  را درکشور خود به هر آب و آتشی میزنند که چیز‌های از دست داده شده (پول، آبرو، نام و نشان، سرکوفت از دیگران خوردن و و و) را به هر قیمتی دوباره به دست بیارن. این فشارها بر روی شخص چنان زیاد و بزرگ هستند که برخی حاضرند خود را بکشند ولی باز نگردند.
از آنجا که در ممالکِ شرقی‌ بدست آوردن این چیز‌ها غالباً از راهِ  به صورت قانونی در کوتاه مدت و حتی دراز مدت  انجام پذیر نیست بقیه را خودتان میتوانید حدس بزنید که چی‌ میتونه بشه.  همه اینها بخاطر یک تعارف بی معنی.
اینهم از تاثیراتِ ناخوشایندِ غیرِ مستقیم سیاستِ غیرِ مسئولانه  داوطلبِ ششمین کرسیِ قدرت جهان است. نه‌ اینکه در کشورهایِ خاوری قبلاً روانپریشی اجتمایی‌ کم بود، حالا باید اینمورد هم به آن‌ اضافه بشه.
شاید اینهم گوشه دیگری از صادرات فرهنگ و دموکراسی به کشورهای خاورمیانه باشد. کسی چه میداند؟
در خود آلمان مردمان آلمان مفتخر بودند و با غرور اظهار میکردند که ما در کشورمان کارهای اجتماعی زیادی انجام دادیم و به مراحلی رسیدیم که قوانینی نو و کارآمد و انسانی وضع گردیدند مثلا  قانون بهم رساندن اعضای خانواده  یا بزبان آلمان Familienzusammenführung (Familiennachzug)   را. امشب دارم اخبار گوش میدم که یکدفعه میشنوم حتی پناهجویان سوری که پناهندگیشان پذیرفته شده اجازه ندارند که خانواده خود را به اینجا بیارن. حتما برای اینکه خانواده شان اصلا و ابدا در خطر نیست. بلکه از شدت خوشی نمیدانند که چه کار کنند.
ضمن اظهار تاسف، تنها چیزیکه میشه گفت اینستکه بخاطر غرور بیجا  داشتن و معذرت خواهی نکردن از بی محابا حرف زدن شخص یا اشخاصی، هم دیگرانی که در کشورهای دیگر هستند را به دردسر میاندازد و هم قوانینی و عرفیاتی که مایه فخر و مباهات خود آلمانیهای بودند و آلمانیها برای بدست آوردنشان دهه ها و حتی سده ها انصافا چه زحمتها که نکشیده بودند را یکی پس از دیگری به کنار زده و دوباره روز از نو روزی از نو.
اینکه واکنش اجتماعی توده ها و اقشار گوناگون بمرور زمان چه و چگونه خواهد بود را کسی با اطمینان کامل نمیتواند بگوید ولی  بنظر میرسد که این واکنشها شروع شده اند.
پیشنهاد من اینستکه بجای قرار دادن توده ها در برابر یکدیگر، بایستی از مسئولین مسئولیت بیشتری خواست و سئوال و جوابهای بیشتری انجام بگیرند.
بگفته سعدی :
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
اینجا تنها خواستم به اینوسیله بعنوان یک شهروند آلمانی از حق قانونی خود استفاده کنم و به صدراعظم منتخب مردم آلمان بگم که بهیج وجه این سیاستش را نمیفهمم و از آن راضی نیستم و با وجودش احساس امنیت نمیکنم حتی واضح تر بگم این سیاست را یکی از عوامل موثر در تقویت و رشد  اخیر گروههای افراطی خطرناک  در این کشورمیدانم که در عمل و نه تنها  به زبان بایستی بسیار جدیشان گرفت.

۱۳۹۴/۷/۲۹

دنیای دیوانه دیوانه

آقا ما بچه که بودیم یک فیلم دیدیم به نام دنیایِ دیوانهِ دیوانه. برایِ زمانِ خودش هیبتی‌ داشت و  عظمتی بود. خیلی‌ خوشمون آمد و کلی‌ هم خندیدیم. بعد ازاون هم هر وقت که سینما دوباره میاوردش، ما هم دوباره میرفتیم و با دوستان تماشا میکردیم و باز هم می‌خندیدیم. با وجودیکه همگیمان صد بار دیده بودیمش و دقیقه به دقیقه فیلم را میشناختیم ولی‌ تا یکی‌ دو هفته موضوعِ اصلی‌ گپ‌ها و گفتگوهایمان می‌بود.
به خاطرِ همینهم واژه دنیایِ دیوانهِ دیوانه برایِ ما چیز‌هایِ خوب و شاد را با کلی‌ خاطراتِ زیبا تداعی معانی میکرد. همینگونه شادی‌ها و خاطراتِ زیبا هم به ما نیرو و امید میداد و در برابرِ بدبختیهایی که بعد‌ها در زندگی‌ کشیدیم و آنموقع ازش خبر نداشتیم، مقاومِ درونی میکرد.
ما بزرگتر شدیم و مسایل جدی‌تر شدند. امروز اگر کسی‌ به ما بگه دنیایِ دیوانهِ دیوانه، دیگه یادمان به فیلمی که در دورانِ کودکی دیده بودیم نمیفته بلکه یادمان به فیلمِ بچه‌هایِ پناهجویانِ مانده در پشتِ مرز‌هایِ اروپا میفته که در سرما و زیرِ باران تا مچِ پا در گل و بدونِ سرپناه و غذا ایستاده بودند و دندانهایشان از شدت لرز به هم میخورد ویا از گرسنگی گریه میکردند و منتظر تا مرزی را که برویشان بسته اند بگشایند و آنها بتوانند رد شوند. این فیلم را دیشب در تلویزیون آلمان دیدم.
این بچه‌ها به اراده و میل و تصمیمِ خودشان راه نیفتادند که ۲۰۰۰کیلومتر را پشتِ سر بگذارند و به سرزمینِ موعود برسند. سرزمینی که به گفتهِ صدرِ اعظمِ آلمان درش باز است. البته خانمِ صدرِ اعظم خیلی‌ زود متوجه شد که باید روش را عوض کند ولی دیگه دیر شده بود و آوای بیایید بیاییدش را مردم بیشتر پذیرفته بودند و خوششان آمده بود و محرک و مشوقی برای به راه افتادن میدانستند.
حالا دیگه خاطرهِ دنیایِ دیوانهِ دیوانه  برایمان خنده که نداره هیچ، نیمِ شب هم از خواب بیدارمان میکنه تا بیچارگی و دست بستگیمان را  در برابر مسائل به رخمان بکشه.
یک جورایی یادم میفته به مهاجرت و اسکان (!!!!) دادنِ ارمنیها در عثمانی که اتفاقاً درست ۱۰۰ سالِ پیش یعنی ۱۹۱۵ در ترکیه اتفاق افتاد. با این تفاوت که ارمنیها را به زورِ سر نیزه و تفنگ جابجا کردند ولی‌ این پناهجویان را به لطفِ وعدهِ زبانِ نرمِ بی‌ مسئولیت فعلی که بیایید بیایید و پشتیبانی از سیاستهای خشن این دوست و آندوست در مناطقی که مردم از آنجاها فراری هستند به خودیِ خود به جابجایی‌ انداختند.
به این میگن با پنبه سر بریدن. یکقرن پیش تنها یک کشور بود که میخواست از چنین ماجرایی سود ببره ولی‌ حالا همه کشور‌ها بنوبه خود در ماجرا سهیم هستند و هر کشوری تنها کوشش میکنه که سودِ خودش و ضررِ دیگران را بیشتر کنه تا دستش برایِ چانه زنیهایِ بعدی بازتر باشه. آلمان میخواد دیگران را بخره تا برایش اینکار و آنکار را بکنند، ترکیه برای جلوگیری و مدیریت (مدیریت شرقی که همگی میدانیم چی میتونه باشه) بحران این امتیاز و آن امتیاز را طلب میکنه، عربستان که صدهزار چادر کولر دار در بیابان زده و میگه بشتابید که غفلت موجب پشیمانیست ولی بقول خودش اعراب سوریه اعتماد نمیکنند. قطر تازه یادش افتاده که باید به داعش حمله کرد چونکه بنظر میرسه که گروه خطرناکی باشه (ساعت خواب)، ایران که خودش را درگیر جنگ کرده و کلی لعنت برای خودش خریده چونکه گویا دو سه هزار مشاور و نفر در سوریه داره (در جریان جنگ ایران و عراق یا کشور مصر پانزده هزار مشاور نظامی در عراق داشت و هواپیماهای سوپراتاندار عراق را خلبانان فرانسوی هدایت میکردند. هر دو کشور هم جزو ملعونین نبودند)  ایران میگه که میترسه افراطیها به نزدیکی مرزهایش بیان که البته ترس هم دارد.

مردمِ اینجا هنوز  دارند کمک‌هایِ خودشان را عرضه میکنند ولی‌ نه‌ به شدتِ قبل. توانش را ندارند و نسبت به دولتِ خودشان هم کم اعتماد تر شده اند. دیگه هر چیزی را به سادگی قبل از دولت باور نمیکنند. بنظر من دولت در افزایش این بی اعتمادی کاملا و مستقیما مقصر هست.
دنیای دیوانه دیوانه اینجا دیگه به اندازه دنیای دیوانه دیوانه هالیوود نیست. خیلی بزرگتره و خیلی خیلی بی رحمتر.

۱۳۹۴/۷/۲۶

اندر مزایای زرنگ بودن

وای دررررررررررررر میان قایق باید بگذشت از طوفانها. اونهم چه طوفانی. به طوفان نوح میگه نسیم بهاری.
بدبختی اینه که توی قایق هم هر کسی در هر مقامی و شرایطی تنها بفکر نجات  خودشه و حالیش نیست که با این طرز فکر چی داره سرمان میاد.
اینهم از مزایای زرنگ بودن ما.





۱۳۹۴/۷/۱۴

پناهجویان به اروپا – بخش نهم

۱۳ – آمریکا
آمریکا به عنوانِ یکی‌ از مهمترین کشورهایِ جهان در صحنه‌هایِ اقتصادی، نظامی و سیاسی دارایِ علایقی تقریباً در همه واقعاتِ جهان میباشد.
بدیهیست که هر کس هر جأ دارایِ علایقی باشد، پیوسته روندِهایش را پیگیری کرده و یا حال و اوضاعِ خویش را با آن‌ مطابقت میدهد و یا اینکه مسیرِ تحولات را کوشش می‌کند که به طرفِ موضعِ خود بچرخاند.
قدرِ مسلم اینستکه تا زمانیکه اتحادِ جماهیرِ شوروی وجود داشت، موجودیتِ کشوری توانمند به عنوانِ حامی‌ و پشتیبان برایِ کشورهایِ غربی مشروعیت پیدا میکرد، اما با فروپاشیِ ساختمان از درون پوسیدهِ اتحادِ جماهیرِ شوروی و دوستی و اشتراک و همکاری آمریکا با جمهوریهایِ خلقِ چین و هند و روسیهِ نوینِ پس از شوروی، این پرسش مطرح می‌گشت که بازی کردن نقش پشتیبان و حمایتِ کشورهایِ غربی در برابرِ کی‌؟
مدتی‌ این بهانه را کشورهایی مانندِ کره شمالی‌، لیبی‌، عراق و ایران با سیاست‌هایِ پرخاشگر و صلح ناپذیر بدست میدادند.
لیبی‌، پس از مدتی‌ سر براه شد و از جمع شروران در آمد و با سارکوزی و مرکل در گردِ هم آیی‌ِ ایتالیا شرکت کرد و برایِ زلزله زدگان کمکِ مالی‌ رساند و گرفتار موجِ بهارِ عربی‌ گشت و سرنگون گردید.
کره شمالی‌ وزیرش را به راکت بست و گرسنگی کشید و سرانجام با تهدیدِ آرامِ چین نسبتاً آرام گرفت. آرام هم نمی‌گرفت، در حد و اندازه ای نبود که بتواند تهدیدی برایِ صلحِ جهان باشد.
موشک‌هایش میبایستی دو سومِ روسیه را بپیمایند تا به مرز‌هایِ اتحادیه اروپا برساند و تازه در آنجا گرفتار رادارها و موشک‌هایِ ناتو (آمریکا) مستقر در لهستان گردند و به زیر کشیده شوند. البته اگر میتوانستند اینهمه راه را بیپمایند.
ایرانِ احمدی‌نژاد هم شیرِ بی‌ یال و دم و چنگال و دندانی بود که ممکن بود بتواند اینجا و آنجا خودی نشان بدهد ولی‌ نه‌ این خود نشان دادنهایش را لازم بود جدی گرفت و نه‌ اینکه در حالتِ جدی  تابِ مقاومتِ طولانی در برابرِ غرب را داشت، نفسش زود بند می‌آمد.
ولی‌ بوق و کرناهایِ بلند و خوبی مینواخت که میشد از آنها بهانه گرفت. از آن‌ گذشته میا‌‌نِ افغانستان و عراق و عربستان قرار داشتن چندان برگِ برنده‌ای در دستِ ایران نبود که بتواند توسطِ آن‌ نظمِ جهانی‌ را مختل نماید. مساله تنگه هرمز هر چند که مهم هست ولی‌ نه‌ به آن‌ مهمی‌ که کره زمین را از منظومه شمسی‌ خارج گرداند. ولی‌ ایرانی‌ها خیلی‌ دوست دارند که باد به غبغب بیندازند. به خاطرِ همین هم ملتمسانه نگاهِ روسیه میکردند تا به آنها موشک‌هایِ اس‌ ۳۰۰ بدهد (بقیه کشورها اس‌  ۵۰۰ دارند) و در چنین حالتی‌ کشتی های هواپیمابر آمریکایی را لگن شناور میخواندند.
به انگلیس التماس میکردند که به ایشان ۵۰ جلیقه ضدِّ گلوله و دوربینهایی که در شب میتوانند رویت کنند، بدهد تا بتوانند کمی‌ به مقابله با قاچاقچیانی که از افغانستان موادِ مخدر وارد میکردند، برخیزند و انگلیس میگفت تعادلِ منطقه‌ به هم میخورد ولی ایرانیها در همان حال حرف از آزاد کردنِ فلسطین می‌زدند.
همه اینها را گفتم تا نمایش دهم، خطرِ چندان جدی و طولانی از سویِ این کشورها وجود نداشت ولی‌ به جایش یکی از متحدینِ آمریکا در منطقه‌‌ای که سربازان و کشتیهایِ جنگیِ آمریکای در آن‌ دور میزنند، القاعده و طالب و داعش راه می‌انداخت که حتی در فرانسه هم بمبگذاری میکردند بطوریکه کّلِ اروپا لرزه به اندامش افتاد.
اتحادیه اروپا همانطور که متحدِ آمریکا محسوب می‌شود اما میتواند همزمان نیز رقیبی اقتصادی قوی باشد که بتواند قوانینی به بازار دیکته کند و میبایست ملاحظه ‌اش کرد. بنابر این اگر شرایط و عواملی حرکتِ تندِ اقتصادِ اروپا را کند نماید و یا برایِ زمانِ نسبتاً کوتاهی حتی موقف کند، چیزِ بدی برای آمریکا اتفاق نیفتاده.
روسیهِ زمانِ یلتسین را میشد تحمل کرد و به گروهِ ۲۰ کشورِ بزرگِ جهان فرا خواندش ولی‌ روسیهِ پوتین قابلِ تحمل نیست. بنابر این اگر هم پایش به سوریه باز شود و  „بنا بخواستِ رژیمِ اسد “  به کمکش بشتابد، چندان هم مهم نیست. شوروی هم  „بنا به درخواستِ حزبِ کمونیستِ افغانستان“  به کمک شتافت و در باتلاِق آن‌ فرو رفت. چرا نتوان روسیه پوتین را باتلاق سوریه کشاند؟
اگر عربستان و ترکیه و ایران در سوریه باهم رقابتِ آشکار و نهان میکنند چیزِ بدی اتفاق نمی‌افتد زیرا که اینها یکدیگر را محدود میکنند و از آن‌ گذشته مرز‌هایشان بسیار دور از آمریکاست ولی احتمالا پناهندگانشان پای پیاده هم به مرکز اروپا میتوانند برسند.
اگر سد‌هایِ جلوگیری از هجومِ مهاجران به سمتِ شمال در کشوری مانند لیبی‌ شکسته شده، چه باک؟ زیرا این مهاجرین با آن‌ کشتیهایِ درب و داغون هیچگاه نمیتوانند از اقیانوس گذر کرده و در آمریکا تقاضایِ پناهندگی تقدیم کنند.
از آن گذشته تمامی این تنشهای منطقه ای پول نقد حساب میشود. الآن پنج سال پی در پی هست که  بزرگترین چهار خریدار اسلحه جهان از خاورمیانه میآیند و فروشندگان را هم میتوان بلافاصله تشخیص داد که چه کسانی هستند.

پس میتوان ادعا کرد که همه این تشنجها برای همه هم حتما بد نیستند. سودهایی هم برای برخی دارند. حالا اینکه در این میان چند میلیون پناهجو بوجود میآید هم مسئله ای نیست. برای این برخیها همینش هم نعمت است.
از آن گذشته توان و بنیه نظامی آمریکا و امکانات لجستیکش این کشور را در موقعیتی قرار میدهند که میتواند پیوسته بعنوان حلال مشکلات خود را در صحنه جهانی عرضه نماید و بغیر از آن نیمی از کشورهای درگیر در مناطق مغشوش ادوات جنگی خود را از او میگیرند پس نمیتوانند خطری جدی برای او بشمار بروند ولی این در مورد دیگر کشورها صدق نمیکند.
رای آمریکا در سازمان ملل برای خلاصی از معضلی و یا پرداختن به مسئله ای بسیار باارزش میباشد و میتواند مسیرها را تعیین کند و یا تغییر دهد.
پس با ملاحظه تمام این احوالات در میابیم که بحران پناهجویان اروپا بهیچ وجهی نمیتواند خطری جدی برای آمریکا باشد که هیچ حتی ممکن است نیز بسود پیشبرد سیاستهایش تمام نیز شود.
بنابراین دستش را در بسیاری از مسائل باز میگذارد. 
دنیای سرمایه داری علیرغم گستاخ بودنش در اینجا و آنجا دنیای مغبونی نیز هست. اگر اروپا خود را در برابر مسئله ای ضعیف یافته و ناتوان ببیند، بهترین راه برایش بازگشت بسوی حامی سابق و پرداخت بهای این وابستگی است تا خطر بکلی از میان رفتن.
شبح این پناهنده های پابرهنه گرسنه در اروپا و حضور روسیه پوتین را که در اوکرائین علیرغم پروازهای یوروفایتر حاضر به کوتاه آمدن نیست، چیزهایی نیستند که سبب گردند تا اتحادیه اروپا شبها سر خود را آرام بر روی بالش بگذارد. 
اینجا نیز بایستی نشست و منتظر ماند که چه پیش میآید. حدسیات زیاد هستند ولی اینکه عملا چه اتفاقی میافتد را کسی نمیتواند با قاطعیت پیش بینی کند.


۱۳۹۴/۷/۱۰

پناهجویان به اروپا - هشت

۱۲ – آلمان
برایِ بخشِ مربوط به آلمان به عقیده من بایستی‌ در واقع از همه بیشتر زمان گذاشت و جوانب و روابطِ زیادی را در نظر گرفت زیرا به گونه‌ای با خیلی‌ از کشورهایِ یاد شده بالا مشترکات، رقابتها و یا تعلقاتی دارد وبه صورت مستقیم و غیرِ مستقیم با آنها مربوط است.
آلمان بناگاه به عنوانِ هدف برایِ خیلی‌ از پناهجویان که سالیانِ درازی در کشورهایی مانند ترکیه و یونان و حتی ایران آواره بودند، مطرح گردید و بناگاه تمامی راه‌ها نیز به سویِ آلمان باز و هموار گشتند.
کشورهایِ قرار گرفته در مسیرِ پناهجویان به آلمان هیچکدام قصد نداشتند که پناهنده ای بپذیرند. بسیاری از آنها بتازگی وارد اتحادیه اروپا شده بودند و زیرعضو اتحادیه اروپا بودن چیز دیگری را تصور میکردند تا سپر بلا برای اروپای غربی شدن. چیزی که مارگرت تاچر با زیرکی از کشورهای حوزه جنوبی و شرقی اتحادیه اروپا با پیمان دابلین عملا درست کرده بود. بهر روی، این کشورهای سر راه  بدنامی برخوردِ نامناسب با پناهجویان را هم نمیخواستند به جان بخرند، در نتیجه تصمیم گرفتند که نقشِ ترانزیت را در ماجرای پناهجویان بازی کنند.
اینرا هم از همین ابتدا بگویم که دولت و ملت آلمان تا اینجا انصافا خیلی خوب با پناهندگان برخورد کردند. پناهندگانی که کشش ها و تنش ها میان خودشان کم هم نیست و مسائلی مانند مرد و زن بودن و مشکلاتی که گروه بزرگی که در فضایی تنگ اجبارا با هم بسر میبرند، با آن روبرو میشوند.
گروهی از میان مردم داوطلبانه و  بصورت خودجوش و افتخاری از میان مردم برخاسته و به کمک آنها میروند و خارجی تبارهای آلمانی که نقش مترجم و معتمد را برای پناهندگان میتوانند بعهده بگیرند و میگیرند و و و. این برخورد نخستین را با امکانات و حالاتی که پناهنده در  کشورهای شرقی میتواند داشته باشد مانند ترکیه و ایران نمیتوان مقایسه کرد. اما این روی اول سکه است. به رویه دیگر هم خواهم پرداخت. باید اضافه نمود که این برخورد مناسب و انساندوستانه را نمیتوان برای مدتی طولانی  توقع داشت. شور و حال هر چیزی پس از مدتی فروکش خواهد کرد و هیجانات کمک کردن و غیره هم کمتر خواهد شد. بخصوص که دو چیز در سر راه است. سرمای زمستان اروپا و کریسمس که مردم را بخود مشغول خواهند کرد.
آلمان که پس از جنگِ جهانی‌ دوم و دقیقاً نیز به خاطرِ واقعاتِ آنزمان  پیوسته شرمنده بود، کوشش میکرد  و هنوز هم  می‌کند که به جبران برخیزد.
اتحادیه اروپا عملا  یعنی آلمان بعلاوه فرانسه. ایندو کشور بارِ اصلی‌ِ اتحادیه اروپا را بدوش میکشند. به عبارتِ دیگر اگر ایندو یا یکی‌ از ایندو دچارِ مشکل گردد، کارهایِ اتحادیه کند و یا حتی احتمالا در بعضی موارد مختل میگردد. آلمان به تنهایی‌ بیش از ۳۵% بارِ اقتصادی اتحادیه را متقبل است. این  اتحادیه دارایِ ۲۸ عضو است که برخی‌ بتازگی وارد شده اند و فشارِ اقتصادیِ زیادی را متحمل  نمیشوند مانندِ لهستان، برخی‌ از همان ابتدا قابلیتِ پذیرشِ فشار را نداشتند مانندِ پرتغال و برخی‌ دیگر که عضویتِ رسمیشان هنوز در مرحله ۴ سالِ تعلیقی و گذرا میباشد مانندِ کرواسی. همه اینها نمیتوانند متحملِ بارِ اقتصادی و اجتماعی‌ با ضریبِ بالا شوند. در نتیجه بار اصلی را هنوز دو کشور فرانسه و آلمان بر دوش دارند و همینها هم هستند که محرک سیاستهای اقتصادی اتحادیه میباشند.
همین کارها به همراهِ قدرتِ مالی‌ خوب و اقتصادِ شکوفا و توانِ صنعت‌ِ پویا که عمدتاً بر پایه خودروسازیِ خوب آلمان استوار است، آلمانیها را متقأعد کرده که میتوانند و میباید که در کنارِ پنج قدرتِ بزرگ، یک کرسیِ ششم را در شورای امنیت به خود اختصاص دهند. واژه‌هایی‌ مانندِ ۵+۱ نیز از همینجا سر چشمه میگیرند. برایِ نشستن بر صدرِ صندلی‌ ششمِ شورای امنیتِ سازمانِ ملل آلمانیها کارهایِ بیش از اندازه نیز حاضرند که انجام دهند حتی اگر نسِ صریحِ قانونِ اساسی‌ِ آلمان آنرا ممنوع کرده و یا در نظر نگرفته باشد مانند حضورِ غیرفعالانه در جنگ. می بینیم که آلمانها در افغانستان و شاخ آفریقا حضور نظامی بعمل میآورند.
این یک بخش کوچک از شخصیت چند بعدیِ جامعه آلمان است. هرکشوری دارای شخصیت اجتماعی چند بعدی میباشد. بایستی آنها را شناخت و برای مقایسه درست در کنار هم قرارشان داد.
بعدِ دیگرِ این جامعه پیر شدنِ جمعیتِ آنست. این برایِ آلمان در آینده مشکلاتِ فروانی ایجاد می‌کند. برایِ دولتهایِ اروپایی این یک معضلِ بسیار بزرگیست که در همه جایِ این جوامع خود را نشان خواهد داد. از توانِ دولت برایِ پرداختِ حقوقِ بازنشستگان گرفته  تا دیگر مخارجِ دولتی که تنها میتوانند توسطِ کسبِ مالیات بردرآمدها، انجام پذیرند.
صندوقِ بیمه‌ بازنشستی تنها تا زمانی‌ میتواند فعالانه حقوقِ بازنشستگان را پرداخت کند که نیروهایِ کارِ جوان و فعالِ  جامعه حقِ باز نشستگی خود را در آن‌ بریزند. در آلمان گفته می‌شود که نوه با کار کردنِ خویش حقِ بازنشستگیِ پدر بزرگ و مادر بزرگ را تامین می‌کند.
جوانانی که مایل به داشتنِ فرزند نباشند، این معادله را برایِ آینده خودشان به هم میزنند. با پرداختِ حقِ بازنشستگی، پیرهایِ کنونیِ جامعه را تامین میکنند اما در خاتمه خودشان سرشان بیکلاه میماند.
حال اگر در این میا‌‌ن کسانی پیدا شوند که بتوانند در این جامعه کار کنند و تمایلاتشان به بچه دار نشدن به اندازه آلمانیها نباشد، از دیدِ دولت پدیده جالبی‌ هستند. خارجیهای نسل اول و دوم مقیم آلمان متمایل به داشتن فرزندان زیاد هستند.
پیش از ورود موجی پناهندگان کشورهایی مانند آلمان و فرانسه توسط خبرگزاریهای خود مانند دویچه وله و رادیو فرانسه و همچنین سفارتها خود در دیگر کشورها به جذب نیروهای کار پرداخته بودند. در ایران این سفارتخانه ها برای کسانیکه مایل به  "ادامه تحصیل" در یک رشته بودند ویزای تحصیلی میدادند و حتی کلاس زبان میگذاشتند.
بسیاری از این افراد که همگی داوطلبانه و بدون داشتن اجبار به ایندو کشور میآمدند پس از چندی که تحصیل میکردند و مورد توجه قرار میگرفتند جذب بازارهای کار میشدند و اجازه اقامتشان تمدید میشد. این یک روش منطقی و مناسب برای جذب هدفمند نیروهای کار جوان و مستعد به این دو کشور بود که داشت پیاده میشد.
این موج اخیر و میلیونی پناهندگان را نمیتوان حتما با گروه فوق مقایسه کرد و حتی میتوان بنوعی ترمز روش منطقی جذب نیروی کار متخصص (بصورتیکه بالا بیان شد) دانست ولی با وجود این از دیدِ بسیاری از کارفرمایان نیز ورودِ پناهجویان یک پدیده مثبت است زیرا میتوان آنها را با نیم قیمت هم به کار گرفت. بیشتر این کارفرمایان نیازی هم به نیروی کار متخصص ندارند.   دولت اینرا میداند ولی‌ چشم می‌بندد.
حدودِ ۱۵ سالِ پیش که لهستان تازه به اتحادیه اروپا وارد شده بود بسیاری از لهستانیها که در کشورشان کار پیدا نمی‌کردند (اکنون دیگر اینطور نیست) حاضر بودند که به آلمان یا دیگر کشورهایِ اروپایی بروند و با قیمتِ بسیار ناچیز کار کنند. بسیاری از آنها به خاطرِ نداشتنِ پولِ کافی در شبهایِ سرد  زمستان چهار نفری در خودروهایِ کوچکِ خود، نشسته میخوابیدند.
کارفرمایان بیشترِ آنها را نیز به کارهایِ ساختمانی و نقاشی می‌گرفتند و لهستانیها در چنین مواردی حتی خوشحال هم بودند  که میتوانند در ساختمانهایِ نیمه تمام شب را به صورت خوابیده به سر کنند. خیلی‌ از آنها حتی تحصیل کردگان بودند.
خوبیِ دیگرِ اینها اینبود که به عنوان رقیبِ ارزان، ناخواسته مانع از آن‌ می‌گشتند تا توقعاتِ حقوقیِ دیگران بالا روند.
همین نیز باعث گشته بود تا دست کارفرمایان بسیار بازتر شود و کارجویان داخلی ناراضی گردند زیرا میبایستی توقعات حقوقی خود را بسیار پائین بیاورند در حالیکه قیمتها سیر صعودی را میپیمودند. برای نمونه بهای بنزین با وجودیکه قیمت نفت در بازارهای جهانی مدت زیادیست که از نیم هم کمتر شده، همچنان بالا میرود  و مقدار بسیار زیادی از این قیمت را دولت بعنوان مالیات دریافت میکند. باری مستقیم با بیانی غیر مستقیم بر دوش مصرف کننده داخلی آلمان.
کارفرمایان استدلال میکردند که با پائین آوردن دستمزدها میتوان اجناس خود را ارزانتر به بازارهای جهانی عرضه نموده و با کالاهای ارزان چینی و کره ای مقابله کنند. در کنارش نیز عنوان کنم که عمدتا چنین نیست. نخست اینکه خیلی از کارها ماشینی شده اند و ماشینها حقوق و تنخواه نمیخواهند و دیگر اینکه اگر دریک کارخانه بزرگ مثلا خودروسازی بهمان  و فلان همه کارمندان و کارکنان و مستخدمین برای یکسال بطور کلی از همه حقوق و مزایای خود صرفنظر کرده و هیچ چیز حتی ریالی هم دریافت نکنند، درپایان سال محصولات آن سال را میتوان تنها حول و حوش پنج و نیم درصد ارزانتر به بازار عرضه کرد.
مدتها و حتی هنوز هم  در آلمان کسانی که تحصیلاتِ خود را تمام کرده باشند میبایستی دستِ کم به مدتِ شش تا ۱۲ ماه در جایی‌ با حقوق‌هایِ بسیار ناچیز ( ۴۰۰  -  ۵۰۰ یورو، در مقامِ مقایسه اجاره یک آپارتمان بسیار ساده و کوچک یک اتاقی بدونِ آب و برق  کمتر از ۳۰۰یورو نیست) آموزش می‌دیدند تا بعد از طرفِ شرکتِ مزبور استخدام شوند. تقریباً همه این شرکت‌ها پس از ۱۱ ماه عذرِ کارآموز را میخواستند و کاراموزِ دیگری را برایِ ۱۲ ماه میپذیرفتند.
کار آموزی که عذرش خواسته شده بود میتوانست دوباره با همان شرایط ( حقوق ناچیز و وضعیت مبهم) در شرکتِ دیگری آموزش ببیند !!!!!!! 
همه اینها سبب گشته بود که در جامعه بناگاه قشر متوسط  بطور محسوسی کم گردد ولی این کم گشتن بمعنای از میان رفتن کل قشر متوسط نیست. چیزی که در کشوری مانند ایران شاهدش هستیم.
دولتِ آلمان بالاخره پارسال بر اثرِ فشارِ دیگر کشورهایِ اروپایی که بسیار شاکی شده بودند، وادار گشت تا همانندِ آنها حد اقلِ میزانِ دستمزدها را تعیین کند ولی‌ با ورودِ گروه‌هایِ نخستینِ پناهجویان، زمزمه‌هایی‌ بلند شدند که باید اجازه داد نا اینها با قیمت‌هایی‌ کمتر از حدِ اقل‌هایِ تعیین شده، به کار گرفته شوند. همین نیز سبب گشت که عده ای که شرایط کاری خود را در خطر میدیدند معترض گردند. گروههای راست افراطی هم بلافاصله از خلا بوجود آمده سوء استفاده کرده و تبلیغات گسترده به راه انداختند.

زمانیکه پناهجویان به سمتِ آلمان به راه افتادند، دولتِ آلمان تصور نمیکرد که تعدادشان اینهمه باشد و صدرِ اعظم با آغوشِ باز میخواست پذیرایِ آنها باشد. هم اکنون همان صدرِ اعظم زمزمه نداشتنِ توانِ اجتماعی‌ و اقتصادی برای پذیرای همه پناهجویان بودن را سر میدهد و اینکه میبایست سره‌هایِ پناهجویان را از ناسره‌ها تشخیص داده و به خانه باز پس فرستاد. سازمان ملل متحد متعهد گردیده که برایِ هر پناهجو سالانه تا ۶۰۰۰  یورو به دولتِ آلمان کمک کند. دولتِ آلمان می‌گوید این مقدار کم است و کشورهایِ عربی‌ (عربستان و شیخ نشینهایِ کرانهِ خلیجِ فارس) میبایست سالانه تا  ۵ - ۶ میلیارد یورو دیگر هم  کمک مالی کنند. 

چیزی نخواهد گذشت که دولت و ملت آلمان درک خواهند کرد که برای بازگرداندن نسبی اوضاع به حالت سابق، وادار خواهند بود با بسیاری از این کشورهای ترانزیت و یا مبدا تعامل نمایند و امتیازاتی نیز بدهند، چیزیکه هنوز خارج از وهم و تصور ایشان میباشد. اینکه این امتیاز دادنها و تعاملها چه تاثیری را بر روی دیگر کشورهای عضو اتحادیه خواهند گذاشت باید منتظر ماند و دید.

۱۳۹۴/۷/۹

پناهجویان به اروپا - هفت

۱۱ – روسیه
زمانیکه حافظ اسد رئیس جمهورِ پیشینِ سوریه در آکادمیِ نظامیِ نیرویِ هواییِ روسیه تعلیم میدید، مدتها بود که کشورِ سوریه به مناسبتِ کشش‌هایی‌ که با همسایه خویش اسرائیل داشت و دیگران را در جناحِ اسرائیل میدید، متمایل به روسیه شده بود. جنگِ شش روزه واضح کرد که کشورهایِ عربی‌ به تنهایی‌ قادر به کوچکترین مقابله ا ی با اسرائیل نیستند. مصر و سوریه واضحا به سویِ روسیه متمایل گشتند و این برایِ اتحادِ جماهیرِ شوروی بسیار خوشایند بود.
در سال  ۱۹۷۱ پایگاهی نظامی در کرانهِ شرقی‌ دریایِ مدیترانه و در غربِ سوریه تأسیس گردید کار روسیه را از انزوایِ دریایی و وابستگی به نیازِ گذر کردن از تنگه‌هایِ بسپور و داردانل تا حدی به در آورد.
وجودِ این پایگاه بعدها نه‌ تنها خاری در چشمِ دکترینِ نظامیِ غرب بود بلکه با مطرح گشتنِ ایده کشیدنِ خطِ لوله گازی که از شمالِ عراق و سوریه گذشته و به دریایِ مدیترانه برسد، کشورهایی مانندِ ترکیه (نابوکو، ساختنِ منطقه‌ امن در جنوبِ ترکیه)، قطر (صادراتِ گازِ مایع از حوزه پارسِ جنوبی) و عربستان (گسترشِ حوزه نفوذی) هم متوجه جدی بودنِ امر گردیدند.
کشوری مانندِ عربستان واضح و روشن به تهدید کردنِ روسیه افتاد (شاهزاده باندر و اشارهِ به ایجاد اغتشاش در بازیهایِ زمستانی سوچی توسطِ پارتیزانهایِ چچن) اگر روسیه دست از سوریه برندارد.
همه اینها را که کنارِ هم قرار دهیم، عللِ وجودِ آمد شرایطی که سبب آوارگی این پناهجویان گشتند را بیشتر در میابیم. منتهی هر طرف  انگشتِ اتهام را به سویِ دیگری نشان می‌رود.
کشور‌هایِ ذینفعِ دیگری نیز وجود دارند که میتوان به آنها اشاره کرد ولی‌ همانطور که در آغاز تیز اشاره کردم این نوشته اختصارِ مختصراتِ کوتاه شده هست و تنها اشاره ای به پیچیده بودنِ ماجراست.

تنها در موردِ دو کشورِ دیگر در این رابطه، بصورت بسیار مختصر چیزی خواهم نوشت و به پایان نوشته می‌رسیم.

۱۳۹۴/۷/۸

پناهجویان به اروپا - شش

۱۰ – عربستان
کشورِ عربستان که از آغازِ پیدایش و بنیانگزاریش توسطِ انگلیسیها خود رای مدیون و فرمانبر می‌دانست، با گذشتِ زمان،  تحولاتِ سی‌ سالِ اخیرِ منطقه‌،  بالا رفتنِ توانِ مالیش به خاطرِ فروشِ نفت و علاقهِ روزمرهِ کشور‌هایِ صنعتی‌ به فروشِ محصولاتِ مختلف به این کشور، نفوذِ مذهبی‌ِ این کشور بر رویِ مسلمانانِ کشورهایِ اسلامی به خاطرِ مقامِ پرده دارِ حرم بودن، خطر‌هایِ احتمالی‌ که در منطقه‌ خاورِ میانه شکل می‌گرفتند و منافع گروهی از کشور‌ها  را تهدید میکردند و یا میتوانستند تهدید کنند، پیوسته جایگاه و مقامِ ویژه تازه ای را نزدِ کشورهای غربی پیدا میکرد و در کنارِ بالا رفتنِ وزنِ اقتصادی بر وزنِ سیاسیش نیز افزوده می‌گشت بطوریکه‌ حتی بهمراه ترکیه در جمع  گروهِ ۲۰کشورِ صنعتی جهان ودر حال ظهور نیز پذیرفته شد.
در ابتدا میزانِ وابستگی و گردن نهیِ عربستان چنان زیاد بود که به عنوانِ یک کشورِ نو بنیاد و وسیع عربی‌ که رابطه قرابتیِ تنگی نیز با دیگر کشور‌هایِ نو بنیادِ منطقه‌ مانندِ سوریه و عراق داشت (پادشاهان این دو کشور فرزندانِ سعود بودند) زیرِ پیمانِ تأسیس و پشتیبانیِ کشورِ اسرائیل امضا نهاد.
اما موقعیتِ عربستان حالا دیگر تغییر کرده. دیگر نیازی نمی‌بیند که هر چیز را بدونِ چون و چرا بپذیرد و بدان گردن نهاد.
زمانیکه گروهِ طالبان با پشتیبانی مالی عربستان‌ و لجستیکی پاکستان پدید میآمدند همه جهان خوشنود از این بود که نیروهایِ ارتشِ سرخ به مخمصه افتاده اند و واقعا هم افتاده بودند و سرانجام نیز مجبور به عقب نشینی شدند. اینِ پیشرویِ طالبان در افغانستان بود به معنای پیشرویِ نفوذِ عربستان در منطقه‌ بود. ولی عربستان و متحدانش نقش خود را خیلی خوب بازی میکردند.
در حمله خلیجِ فارسِ یکِ آمریکا به عراق، ۸۰ کشورِ جهان بطورِ سمبلیک مقداری نیرو برایِ کمک به آمریکاییها فرستاده بودند. منجمله مجاهدینِ افغانی هم از جمله این ۸۰ کشور بودند.
بسیار طول کشید تا جهان متوجه این امر گردد و تا آنزمان کمتر کسی‌ نیز باور میکرد که چنین شود.  میخواهم بگویم که پذیرش و باورِ این موضوع که چنین ماجراهایی، عاقبتِ خوب برایِ منطقه‌ و حتی خودِ آمریکا هم ندارد، برایِ خودِ آمریکاییها هم مشکل بود.
اگر لورنس عربستان بیشتر زنده می‌ماند، شاید برایِ غرب روشنتر میکرد که قبایلِ عرب در ذات خویش سلطه جو هستند. حتی در برابرِ خودشان هم. زمانیکه در سال ۱۷۳۱ عبد الوهاب موسسِ فرقه وهابیگری ماموریتِ خویش را برایِ پاک کردنِ اسلام در نجدِ عربستان اعلام نمود، امیر محمد بن سعود و پسرش عبد العزیز که امیرِ شهر درعیه در عربستان بودند به او پیوستند.
در سالِ ۱۷۴۴ معاهده‌ای بستند که در آن‌ رهبریِ دینیِ جنبش به عبد الوهاب و رهبریِ سیاسی و نظامیِ آن به خاندان سعود واگذار شد. تا به امروز هم این معاهده میان آنها معتبر است.
تا سال ۱۷۸۶ آنها تمامیِ سرزمینِ نجد را تسخیر کردند. نجد دیگر به صورتِ ظاهر و سندی بخشی از امپراتوریِ عثمانی به شمار میرفت ولی‌ عملاً در اختیار آلِ سعود بود.
در سالِ ۱۸۰۴ وهابیون بر مکه و مدینه مسلط شدند و گورستان بقیع ‌ و آرامگاه‌هایِ امامانِ شیعیان مانندِ امام حسن، زین العابدین، محمدِ باقر و جعفرِ صادق را ویران و نابود کردند. گرفتنِ جشنِ میلادِ محمد و بدست گرفتنِ تسبیح ممنوع گردید. در سالِ ۱۸۰۶ خانه کعبه را دیگر با پارچه سیاه نه‌، بلکه پارچه قرمزی به رنگِ خون پوشاندند. اینگونه بود که وهابیت در مرکزِ توجهاتِ جهانِ اسلام قرار گرفت.
به ظاهر این جنگ‌ها بیشتر به خاطرِ اختلافاتِ میا‌‌نِ شیعه و سنی انجام میگرفتند اما جنگ‌های بعدی نشان دادند که آن‌ها تنها ماهیتِ قدرت طلبی داشتند.
در سال ۱۸۰۷ محمد علی‌ پاشا از سویِ عثمانیها که ادعایِ خلافت بر مسلمین رای داشتند، ماموریت یافت که مکه و مدینه را باز پس گیرد.  تا سالِ ۱۸۱۳ مکه و مدینه پس گرفته شدند و در سال ۱۸۱۶ حتی درعیه به اشغالِ دوباره عثمانیها در آمد. آلِ سعود به کویت گریختند و همانجا بودند تا اینکه توسطِ لورنس توانستند  بر ضدِّ عثمانیها قیام کرده و دوباره به صحنه سیاسی باز گردند. اینبار ولی‌ موفقتر از گذشته.
در سالِ ۱۹۲۶ میا‌‌نِ عربستان و مصر مشکلاتِ جدی پیش آمد. اینبار دیگر نمی‌شد  آنرا به گردنِ اختلافِ میانه سنی و شیعه انداخت. ماجرا از این قرار بود که موحدونِ عربستان به هنگام انجامِ مراسمِ حج، متعرضِ حاجیانِ مصری شدند و ماجرا بالا گرفت. عربستان بلافاصله کنفرانس جهانی اسلامی به راه انداخت تا در آن از کشورهای اسلامی برای اختیار دار بودن امورات سرزمین عربستان و مراسم حج بیعت بگیرد. از آن‌ زمان آلِ سعود با همسایگانش پیوسته در کشمکش به سر میبرد. تنها چیزی که باعث می‌گردید  این جدال‌ها حالتِ علنی به خود نگیرند، قدرتِ مالی‌ عربستان به خاطرِ فروش نفت که توسط آن مخالفین را خاموش میکرد و ضعفِ مالی‌ و گاهاً نظامی دیگر کشورها  (مانندِ بحرین) و وابستگیِ ایشان به  عربستان میباشد که این جدال‌ها را پنهان و هدایت شده باقی‌ میگذارد.
زمانیکه رژیمِ صدام حسین سرنگون شد و خلاء و سرگشتگیِ قدرتی‌ در عراق به وجود آمد  وجودِ  و حضورنیروهایِ آمریکای مانع از آن‌ می‌گشت که هم عربستان و هم ایران حضورِ جدی و علنی در آنجا به هم رسانند.
تنها ترکیه بود که بدونِ کسبِ رضایتِ آمریکا به شمالِ عراق وارد شد و بلافاصله اخطار گرفت و پس از چند هفته و انجامِ چند عملیات بر ضد مواضع کردها، دوباره باز گشت و تنها حضورِ اقتصادی خویش را حفظ نمود،
به هر حال عربستان که نمیتوانست و صلاح نمی‌دید در عراق ظاهر گردد (از نظرِ استراتژیک نیز برایش صرفی نمیکرد) موقعیت ری برای ریشه دواندن در سوریه مناسبتر دید تا از آنجا هم اسد را بر اندازد، هم عراق و هم ترکیه را زیرِ نظر داشته باشد.
مشکلِ بزرگ در این گوشه از دنیا اینست که در اینجا هیچ کس نمیتواند به دیگری اعتماد کند. عین همین حس را ترکیه نسبت به عربستان داشت و دارد.
وجود گروهی مانند داعش در کشور سوریه ضمن اینکه در نهایت مطلوب هر دو کشور نیست ولی در حالاتی میتواند بسیار دلچسب و موردنظر آنها نیز باشد. گاه به هوای مبارزه با آنها میتوان به عملیات دیگری دست زد مانند بمباران منظم مواضع کردها بعنوان خطر دائمی برای ترکیه در همین چندی پیش. گاه نیز میتوان دستش را باز گذاشت تا کار خویش را انجام دهد و منتظر به نتیجه رسیدن کارهایشان شد مانند چشم بر روی مبارزینی که از راه ترکیه به شمال سوریه میروند و چشم پوشی کردن آنها بر روی خیلی از واقعیات.

بهرحال علایقی که عربستان همانند دیگر کشورها (هر یک بنوع و روش خود) در سوریه داشت مانع از آن بودند که عربستان بتواند سوریه را به حال خود بگذارد. 

۱۳۹۴/۷/۷

پناهجویان به اروپا - پنج

۸ – کشورهایِ اسپانیا، ایتالیا و یونان
هر چند این سه‌ کشورِ مجزا میباشند ولی‌ هر سه‌ که جبهه‌ِ جنوبیِ اتحادیه اروپا را تشکیل میدهند سالیانِ درازیست که با مشکلِ چگونگیِ برخوردِ با پناهجویان و پذیرشِ پناهندگانی که عمدتاً از آفریقایِ مرکزی و شمالی‌ میآمدند، داشتند. این سه‌ کشور بزودی دریافتند که موقعیتِ ایشان به عنوانِ اعضاِ کشورهایِ عضوِ اتحادیه اروپا در برابرِ پناهجویان، نسبت به دیگر اعضاِ شمالیترِ این اتحادیه  بسیار شکننده و نااستوار میباشد. از یک سؤ نمیتوانستند اینهمه مهاجر را پذیرا باشند زیرا تمامِ شبکه‌هایِ اقتصادی و اجتمایی‌ ایشان مانندِ رسیدگی به امورِ ایشان و اسکانِ مناسب و مطابقِ استانداردهایِ غرب  برایِ آنها، این آمادگی‌ را نداشتند.
از طرفِ دیگر بنا به معاهده دابلین که منظور کرده بود، نخستین کشورِ عضوِ اتحادیه اروپا هست و پناهجو به آن‌ وارد می‌شود، مسئولِ رسیدگی به حالِ ایشان میباشد، موظف بودند که پذیرایِ ایشان باشند و کشورهایِ شمالیترِ اتحادیه اروپا بنا به معاهده دابلین این حق را  برایِ خود قایل بودند که پناهجویانی را  که به کشورشان وارد می‌شود به خطِ مقدمِ اتحادیه باز گرداند و به قولِ معروف شرِ بدنامی و کشمکش‌هایش را به گردن نگیرند.
واضح نیز می‌نمود که پناهجویانِ فراری و در قایق‌هایِ خراب نشسته بیشتر و زودتر به سواحلِ این سه‌ کشور میرسیدند کار به سواحلِ انگلستان و دانمارک و سوئد و غیره. معاهده دابلین که به ابتکارِ خانمِ تاچر برنامه ریزی شده بود همانطور که انتظار میرفت بیشتر حامی‌ِ منافع و احوالاتِ کشور‌هایِ شمالیترِ اتحادیه بود. اینان تنها خود رای موظف می‌دانستند که سالانه مبلغی به این سه‌ کشور کمکِ مالی‌ نمایند.
قابلِ تصور هست که با گذشتِ زمان این سیاست به مذاقِ کشورهایِ جنوبی دیگر خوش نمی‌آمد. این اعتراضات از اواسطِ زمان صدرِ اعظمیِ هلموت کهل در آلمان، واضح تر از پیش به گوش می‌رسیدند.
 ۹ -  ایران
دولتِ ایران پیوسته برایِ رهائی از انزوایِ بین المللی که تا حدِ زیادی نیز خودش مقصر آن‌ بود، پیوسته بدنبالِ یافتن و نگهداشتنِ متحدی در سطحِ منطقه‌ بود. نزدیکترین و نخستینِ متحدِ دولتِ ایران حزب الله در لبنان بود که برایِ رسیدن به آن‌ میبایست اجباراً و اجمالا از سوریه گذشت. شیعیانِ ایران از دیرباز با شیعیان لبنان و سوریه روابطِ بسیار نزدیک داشتند. برخی‌ از آخوندهای ایران پیوند و قرابتِ بسیار نزدیکی‌ با مجتهدین و معممینِ لبنانی داشته و هنوز هم دارند. این مربوط به دیروز و امروز نمیشود.
بطور مثال یکی‌ از  حکما و فقها و سرایندگان نامی‌ِ ایران در واقع از شهرِ بعلبک واقع در مرزِ سوریه و لبنان می‌آمد، شیخِ بهائی. اینگونه بود که سوریه برایِ ایران مطرح گردید. هرچند که در بسیاری از موارد این کشور بیشتر به سودِ دیگر کشورهایِ عربی‌ و بر ضدِّ ایران جبهه‌ گیری میکرد، ولی‌ دولت‌هایِ ایران آنرا مانع جدی برای ادامه داشتنِ مناسبات نمیدیدند. ضرر‌های ناشی‌ از آنرا هم مردمِ ایران متحمل میگردیدند.
این دوستی هرچند که خاری بر چشمِ دیگران بود ولی‌ هنوز آنچنان بطور جدی حالِ ایشان را پریشان نمیکرد تا اینکه زمانی‌ پیشنهاد ِ کشیدن خط لوله ‌ِ گازی به موازاتِ نابوکو که گازِ ایران و روسیه را (دومین و نخستین دارندگان ذخایرِ گازِ جهان که رویِ همرفته بیش از سه‌ چهارم ذخایرِ گازِ جهان رای در اختیار دارند) از غربِ ایران از راهِ شمالِ عراق و سوریه تا کرانه‌هایِ دریایِ مدیترانه را مطرح کرد. چیزی که حتی قطر صادر کننده گاز مایع را هم مشوش ساخت.
کرانه‌هایِ دریایِ مدیترانه سوریه یعنی همانجایی که روسیه تنها پایگاهِ نظامیِ خود را در خارج از مرز‌های روسیه دارد.
لوله گازی که آغازش در ایران و زیرِ نظرِ او بود و پایانش در نزدیکی‌ پایگاهِ نظامی روسیه.
زمانی‌ که نیروهایِ دولتِ اسلامی صاعقه وار رشد کردند و بخش‌هایی‌ از عراق و سوریه را به اختیار خود دراوردند، معلوم بود که پایِ حضورِ علنیِ ایران در ایندو کشور به منظورِ پشتیبانی از متحدینِ خود باز خواهد شد.
ایران با مشاهده رفتار و سلوکِ ترکیه در قبالِ مساله عراق و سوریه، گوشزد‌های‌ ملایم و دوستانه به ترکیه کرده بود.
رابطه ایران و عربستان در ظاهر بد نمینمود اما در باطن انقدر خراب بود که نه ایران بخود اجازه گوشزد ملایم کردن به عربستان را بدهد و نه اگر هم گوشزدی انجام میگرفت، شنونده جدی پیدا میکرد زیرا پشتیبانی واضح ایران از رژیم بشار اسد و حضور مشاوران نظامی ایران در این کشور خطوط سرخ عربستان و ترکیه را در منطقه و دیگر کشورهای جهان که اهداف خود را دنبال میکردند، رد کرده بودند.

گذشته از آن حمله و بمب گذاری و تخریب اماکن و مقابر مقدس شیعیان مانند امامان دهم و یازدهم شیعیان سرسوزن تحریکات را به ریشه دندان ایران رسانده بود. همچنین ایران اسلامی که زمانی علیرغم جنگ هشت ساله و تحریمها پذیرای تا پنج میلیون پناهجوی افغانی و کرد و عراقی شده و پیوسته توسط گروههای وابسته مانند ریگی، مجاهدین، ارتش آزادیبخش تیمسار آریانا و حزب توده تهدید میشد، برای خود این حق را قائل بود که در منطقه نقش پررنگ تری را بعهده بگیرد. در جنگ با عراق عملا تجربه کرده بود که کشورهای دیگر نه تنها پشتیبانی مالی از صدام حسین میکنند (مانند عربستان و کویت) بلکه مشاورین نظامی هم برایش میفرستند مانند مصر که زمانی پانزده هزار مشاور نظامی در عراق صدام حسین داشت.

۱۳۹۴/۷/۵

پناهجویان به اروپا - چهار

۵ – عراق
با وجود تشابهاتِ زیادی که میا‌‌نِ حال پناهجویانِ سوری و افغانی با همتایانِ عراقیشان یافت میشه، چه در رابطه با صدمه دیدن در زمینه با تشنجاتِ قومی و مذ هبی و چه غیره، ولی‌ تعدادِ پناهجویانِ عراقی در میا‌‌ن موجِ پناهجویان بصورتِ تعجب آوری نسبتاً کم است. این شاید به خاطرِ این باشد که بخش‌هایِ بزرگی‌ از ایشان پیشتر از این به کشورهایی مانند ایران مهاجرت کرده اند.
شاید هم به خاطر اینکه گروه‌ها و دسته‌های مختلفِ مذ هبی و نژادیِ این مملکت میدانند که بیرون آمدن از میا‌‌نِ اجتماعاتشان و واردِ منطقه‌ نفوذِ دیگری شدن مرگِ بی‌ تردید را بدنبال دارد.  چیزی که مسلم است اینستکه بخشِ زیادی از مردمانِ کشورِ عراق عملاً در اسارتِ گروه‌هایی‌ مانندِ داعش هستند و فرصتِ تکان خوردن ندارند.
به هر حال این‌ها همه حدس و گمانها هستند ولی‌ واقیعت نشان میدهد که تعداد ایشان در میا‌‌نِ پناهجویان نسبتاً کم است.

۶ – دیگر کشورها
مسلماً در میا‌‌نِ سیلِ پناهجویانی که به سویِ اروپا روان هستند، میشه افرادی از ملیّت‌هایِ دیگه مانند پاکستانی، ایرانی و بخصوص اهالی آلبانی و کوزوو که اینان حدود بیست و پنج تا سی درصد تعداد کل پناهجویانی را تشکیل میدهند که به سوی اروپای مرکزی و اروپای غربی سرازیر شده اند.
در کنار خواستِ فرار از حالتِ نارضایتی‌ عمومی و نبودِ چشم اندازی برایِ آینده نسبتاً مشخص محرکهای بزرگی برایِ جلای وطن بوده اند (اینو میشه از فرارِ ایرانی‌ها به استرالیا مشاهده کرد)، تک و توکی هم پیدا میشن که جوّ گیر شده و راهی‌ میگردند. در کّل اینها قشرِ پناهجویان اجتماعی‌ و اقتصادی را تشکیل میدان و حالتشان با پناهجویان جنگی و یا جنگی‌اجتماعی‌ اقتصادی فرق می‌کند.
برخی‌ از آنها (اقلیّتِ کمی‌ که نباید ملاک برخورد با همهِ پناهجویان قرار گیرند) حتی از موقعیتِ خوبِ مالی‌ برخوردارند.
در اینجا کشورهایِ مبدا را رها می‌کنم وبه کشورهایِ مقصد بطورِ بسیار مختصر می‌پردازم.
اکبر آقا اگر میخواهی چیزی بگی‌، برو خودت بنویس یا اینجا پیام و پاسخ بگذار ولی مرتب‌ تویِ ذوقِ ما  نزن. بگذار حرفمان را بزنیم.
کوشش میکنم که در اینجا نشان دهم که وجود این پناهنجویان چندان امر ناخوشایندی هم برای دیگر کشورها نبوده بلکه هر کدامشان کوشش میکند که از وجود اینها استفاده های اقتصادی، سیاسی، استراتژیک خودش را بکند. حتی گاهی بر ضد یکدیگر و برای اینکه یکدیگر را در فشار قرار دهند.

۷ – ترکیه
نقش ترکیه در رابطه با پناهجویانی که گذارشان به ترکیه میافتد بسیار مدبرانه با قابلیت انعطاف به هر سویی میباشد که بی شک دست کشور ترکیه را در خیلی جایها عملا باز نگاه میدارد.
زمانی‌ بسیاری از آنها را پذیرا گشت به امیدِ اینکه هنگامی در کشورهایِ مبدا ایشان جایِ پایی‌ محکم کند.
گاهی هم ‌ سببِ پذیرایِ آنها بودن دلایلِ کنترولی و نظارتی داشت و اینکه این افراد سر از سنگر‌هایِ رقیب درنیاورند.
ترکیه نیز مانندِ اروپا می‌دانست که دیر یا زود سیلِ پناهندگان به راه خواهند افتاد و طولانی بودنِ مرز‌هایِ ترکیه با سوریه و عراق خود به خود این کشور را به مقصدی برایِ مهاجرت تبدیل میکرد، به خصوص اینکه این کشور مرزِ مشترک با کشورهایِ اروپایی دارد.
علتِ آگاهی‌ داشتن ترکیه از این ماجرا نیز در کنار نزدیکی و نفوذی که این کشور در کشورهای مجاور خود داشت کارهایی مانند زدن سد‌هایِ آتاتورک، قره کایا و بیرچیک بر سرچشمه های دجله و فرات بودند که عملاً به خشک و بایر گشتنِ کشورهایِ عراق و سوریه انجامید.
قابلِ توجه است که بدانیم در پیرامون سد‌هایِ نامبرده شده، ترکیه موشک‌هایِ زمین به هوا نصب و تعبیه کرده هست و این خود گواهی بر این میدهد که ترکیه از نتایجِ کارِ خود به خوبی آگاه بوده و آنرا پیشبینی‌ میکرده. درگیریهای بین المللی و منطقه ای نیز عملا  به کشورهای عراق و سوریه فرصت و امکان اعتراض و مخالفت جدی به وجود این سدها را نمیدادند.
از طرفِ دیگر وجودِ این فراریان در ترکیه و جلوگیری از رفتنِ آنها به سویِ اروپا، مقامِ ویژه ای  برایِ او در نزدِ اروپا درست کرده بود و فرصتِ چانه زنی‌ با اروپا را در جایهایِ دیگر برایش فراهم میکرد.
ترکیه همچنین دارایِ علایق و منافع بارزی در کشورهایِ عراق و سوریه میباشد و برایِ خودش این حق را قائل است که سرزمینهایِ از دست رفته امپراتوریِ عثمانی (!!)  را دوباره به خود وابسته و دستکم از نظر اقتصادی به منطقه نفوذی خویش ملحق کند.

در کنار همه اینها ترکیه نگرانی دیگری نیز داشت و آن نیز وجود مناطق کردنشین در دوسوی مرزهای این کشور با عراق و سوریه بودند. ترکیه از اول امسال مسیحی خود را ظاهرا مایل به مذاکره با احزاب کرد نشان میدادند (کنارش اینرا هم اضافه کنم که خود همین احزاب کرد هم عناصر سالم و قابل اعتمادی نیستند و نبودند هم).  شاید از همینرو نیز بود که ترکیه عملا (هرچند زبانی نه) از جریاناتی مانند داعش پشتیبانی موثر میکرد. اینرا متحدین ناتوی ترکیه نیز درک کردند ولی کاری در برابرش انجام ندادند. 
در آینده نیز ترکیه خود را بعنوان ناجی و جلوگیری کننده از هجوم پناهندگان به اروپا عرضه خواهد کرد و شرایط خود را به آنها تحمیل میکند.