۱۳۸۹/۱۱/۱۵

گندم گل گندم گل گندم گل گندم

یک مدتی بود که چیزی ننوشته بودم یعنی میخواستم بنویسم ولی حال و حوصله گفتن چیزای تکراری رو نداشتم. بجاش جاتون خالی توی بالکن سیگار میکشیدم. تا اینکه.........
تا اینکه برنامه شمال آفریقا پیش امد. بازم یک کم صبر کردم ولی نتونستم جلوی خودمو بگیرم. آخه یکجورای خیلی عجیب بود. حدود سی چهل سال توی این قسمت دنیا هیچ خبری از اصلاحات و اینجور چیزا نبود. رفرمی اصلاحاتی چیزی میزی. نخیییر اقا دنیا را اب برده بود و اینا رو خواب. اگه جنگ با کشور بغلی بگید خب یک چیزی. این به جون اون میپرید اون برای این شاخ شونه میکشید ولی در زمینه داخلی اصلا و ابدا. مخصوصا یک مدتی توریست موریست هم امده بود و یک کمی وضع یک عده شون برای مدت محدودی بفهمی نفهمی بهتر شده بود. ولی خب هرچی باشه شرقی هستن و خیلی که حالشون سرجاش باشه چهار تا فحش یواش به حکومت میدن و چهارتا از اون بلنداش هم به کشورهای غربی میدن و شب سر راه میرن چهارتا همبرگر میخرن و میرن خونه میشینن جلوی تلویزیون و با یک کوزه کوکا کولا و چهار تا رقص عربی غم دل رو میشورن و تموم میشد میرفت تا فردا که دوباره نق و نوق بزنن.
بهشون هم که میگفتی یا اخی خب از انت حرکت و من الهو برکت.  خب خبرمرگت اگه خیلی ناراحتی یک کاری بکن بلافاصله میگفتن انا خسته، انا  بی حال، انا بدبخت.  چندان دروغ هم نمیگفتن چونکه از خصوصیتهای دیکتاتورا یکیش اینه که اصلا نذارن کسی رشد فکری و اجتماعی بکنه که فردا فیلش یاد هندوستان بکنه.
به دولتیهاشون و حکومتیهاش هم که حرف میزدی میگفتن انا رئیس، انا مترقی، انا حالیمه، انا باید بچاپم، انا باید بزنم توی سر این مردم  انا خب یواشکی هم با بعضی از کشورها و شرکتهای خارجی همچی بفهمی نفهمی اصغر زد وبند  فی منافع العظیم.  امت؟ لاتفکر به امتی.  ملت؟  ادرارکم  بفرق ملتی. سرعت و شتاب پیشرفتی که ما داریم شتر مسابقه ای هم نداره. یکجورایی شبیه ما و دروازه تمدن بزرگی هست که اون خدا بیامرز مرتب وعده و وعیدش رو میداد تا بتونه مملکتو تک حزبی کنه.
نتیجه این شد که مردم هر روز بدبخت تر میشدن و دیگه توی روستاها و شهرهای کوچک نشستن و موندن براشون صرف نمیکرد چونکه چیزیکه اونا تولید میکردن را میشد از کشورهای خارج مثلا از کشور چین باقیمت خیلی ارزونتر وارد کرد و فروخت. رنگ و روش هم فریبنده تر هم بود. تازه کیفیت محصولات داخلی هم که با اجناس خارجی قابل مقایسه نبود که. چونکه مثل ایران همه زرنگ شده بودن. میخواستن با کمترین هزینه بیشترین منفعت رو ببرن اونهم سریع با سه سوت.
 پس چه کار باید میکردن؟ مهاجرت به شهرها. همینجوری یکدفعه جمعیت یک شهری مثل قاهره با حومه شد پانزده شانزده میلیون. کار؟ اگر دیدی سلام ما رو هم برسون. خدا گذاشته تاکسی رونی و توریست اینور و اونور بردن. پول؟  اگر روزی یک دلار داری کلاهتو بنداز بالای اهرام مصر. بزبون ساده یعنی لا اشتغال، لا  درهم و دینار خب معلومه که نتیجه اش هم میشه لا عیال.
فشار توی چنین جامعه ای از همه طرف میره بالا. سوپاپ اطمینان هم که قربونش برم پس یکدفعه فیوز مملکت میپره. همه منتظر یک جرقه هستن.  توی اینطور مملکتها فیوزها زود میپره و زود هم دوباره برمیگرده سرجاش. رژیمها میان و میرن ولی حال مردم عوض نمیشه. فیوزشون همیشه آماده پریدن باقی میمونه. توی همچین جامعه ای نهادهای بظاهر کمک کننده به مردم که چندان تولیدی هم نیستن ولی خب از این میگیرن و یک مقداریش رو به اون میدن، هم میون مردم خوشنام هستن و هم تیغشون میبره.
هرچند که نتونن وضع کلی مملکتی را بصورت درست و حسابی عوض کنن. ولی لولهنگشون بین مردم خیلی اب میبره. حرفشون رو هم مردم میفهمن. خارج از سواد و فهم اونا حرفی نمیزنن راستش رو بخواین خودشون هم بیشتر از اونا نمیدونن  و قولی هم نمیدن. وعده میدان برای آخرت. بجاش امت همیشه در صحنه هستن. مثلا توی همین شیر تو شیر اخیر قاهره که زخمیها افتاده بودن رو زمین. بیمارستانها هم قبولشون نمیکردن یکدفعه اخوان جمع شدن و شروع کردن به کمک کردن و یاری رسوندن و دوا اماده نگه داشتن. از دوای ریزش مو بگیر تا دوای درمان بواسیر همش رو کنار خیابون جمع کردن تا بگن ما همه با هم هستیم. همه با هم مهربون شده بودن مثل دوران انقلاب خودمون.
بگذریم همه اینا رو نوشتم که برسم به اصل مطلب. حالا که همه ان جریانها اتفاق افتاده بکدفعه قشر حاکم مملکت ما میگه اینا تاثیرات انقلاب اسلامی ما بر منطقه هست. کسی هم نیست بگه خب به به دمتون گرم. عجب تاثیری.  ایول.   چقدر سریع. سی سال طول کشید تا اینکه عمل اومد اونهم کجا؟  نه بغل دست ما  در افغانستان یا عراق  یا پاکستان که مردمانش با کشور ما رفت و آمد مداوم دارن، نه.  بلکه در تونس و مصر. گل بوسیله شوت از راه  دور زدیم. 
خلاصه همه مات و حیرون از این کار ما. انصاف هم اگه بخوایم بدیم چندان دروغ هم نیست. اون زمونی که تمام سران کشورای عربی در عبد و عبید امریکائیها شدن با هم مسابقه میدادن و مردم خودشون رو خس و خاشاک هم حساب نمیکردن تنها کشوری که از دل مردم عرب حرف میزد و شعار میداد کشور ما بود. هر چند که شعارهاش تو خالی بودن و خرج و جریمه این شعار دادنها رو باید ملت ایران میدادن ولی اینو که مردم کشورای عربی نمیدیدن. اونا فقط میدیدن که یکنفر توی دنیا داره توی تلویزیون حرف اونا رو میزنه.
در مقابل  قشر سبز و ابی و رنگ و وارنگ شهر فرنگ ما  هم از هول حلیم  یک شیرجه زده  توی  دیگ و میگه همه اینا ثمرات  حرکت  و جنبش پارسال  ما و  دادن قربانی بود. اینجا  هم باز کسی  نیست بگه بابا گیرم که شما پارسال توی ایران جنبیدید امسال زن رئیس جمهور تونس فرار میکنه اونم با یک تن و نیم طلا؟  ممکنه  دفعه دیگه برید توی تونس  بجنبید تا مثلا دار و دسته های بخصوص از ایران فرار کنن برن؟
اگر هم طلا ملا با خودشون بردن خب به درک.  قبلا هم میبردن.  کامیونهای توی راه بندر عباس و یا هژده و نیم میلیارد طلای بی صاحب رو توی ترکیه یادتون هست؟ مهرمون حلال جونمون ازاد.

مادر بزرگ خدا بیامرزم اینطور جاها میگفت گندم گل گندم گل گندم گل گندم   زمینش مال ماس بارش مال مردم مال مردم.  یعنی زمین و خرحمالیش با ما هست و اگر باری و محصولی داد بقیه میان و میبرن. ما هم میخندیدیم بدون اینکه بفهمیم چی میگه ولی اون بنده خدا میفهمید. با یک حالت ناباوری و ناامیدی هم به ما نگاه میکرد.
چند سال بعدش هم که داریوش خواننده که من شخصا جدا بعضی از اهنگاشو خیلی دوست دارم ترانه بوی گندم رو خوند بازهم نه ما فهمیدیم که چی خوند و نه خودش. بیخود هم نگید نه. اگه فهمیده بودیم کارمون به اینجاها نمیکشید.
خدا پدر این جنبش سبز و این حکومت عدل را بیامرزه که بالاخره حالیمون کرد.
ولی از اونجایی که شیطون زیر پوست همه میره و اطوار میریزه زیر پوست منم رفته و به کله مبارکم زده که مثلا نکنه یک کاسه ای زیر نیم کاسه برنامه شمال افریقا باشه؟ مثلا بعد از اینهمه خرابکاری که دولتهای دوست و رژیمهای پرافاده توی خاورمیانه در اوردن و از مردم فاصله گرفتن بطوریکه مثلا یکدفعه سخنان یک حزب الهی بین مردم کشورهای منطقه بیشتر رو دلشون میتونه بشینه تا سخنان ژنرال پاتون منطقه، یکدفعه به فکر افتاده باشن که خب یک پادزهری باید بیاریم. مثلا اخوان المسلمین.
حالا اگر مثلا اخوان المسلمین بیاد سرکار میتونه که تا یک مدتی دولت مورد قبول مردم را تشکیل بده ولی در ضمن بصورت طبیعی هم مانعی بشه برای جلوگیری از پیشرفت مثلا حزب الله که تصمیم نداره به هیچ سراتی مستقیم بشه. رفتن توی مملکت حزب الله  و ازاد و دموکرات کردنشون هم که خرج برمیداره. مثل افغانستان و عراق. تازه اخرش چی میشن؟ میشن پاکستان.
یا اینکه مثلا اگر اخوان المسلمین که انگلیسیها  اخرای قرن نوزده درستشون کردن بیان سر کار، ماست یک کشوری مثل سوریه که سابقه زدن و کشتن اخوان المسلمین رو داره یکدفعه کیسه میشه و دیگه نمیتونه برای امت موسی قیافه بگیره چونکه حواسش باید جای دیگه باشه. به احتمال زیاد میشه متحد ترکیه.
و یا مثلا همچین حکومتی میتونه هم نفس عربستان سعودی و وهابیها رو توی سینه بند کنه چونکه اینا با وجودیکه شیعه نیستن ولی با وهابیا هم چندان ابشون توی یک جوب نمیره و هم جلو ترکتازیهای اسرائیلیها رو بگیرن که یواش یواش زیاده خواهیهاشون برای خود دولتهای غربی هم خارج از حد تحمل شده. مثل میگما یکدفعه شما فکر نکنید که من میگم خدای نکرده امت موسی بالای چشمش ابرو هست.
یک کمربند سبز مثلا در شمال افریقا  درست مثل همون کمربند سبزی که زیر ناف شوروی سبز شد میتونه مثلا جلوی نفوذ چینیها را در مرکز افریقا بگیره. این چینیهایی که توی عربستان هم که ملک پدری دولت امریکا هست زیادی پت و پهن شده بودند. کدوم چین؟ همون چینی که تازگیها توی سرزمین ملک پدری ال سعود بخور بخور راه انداخته بود. مترو میزد، اتوبان میکشید، قطارای سریع السیر برقی میخواست راه بندازه، اب شور شیرین میکرد، چاینا مارت دایر میکرد و حاجی میفرستاد مکه. همون چین رو میگم که در حدی نیست که اگر جریان جدی شد بتونه از عربستان دفاع کنه. پس عربا باید دوباره برن سراغ حسین اقا اوباما.
همچین کمربندی مثلا اگه یکدفعه سرکار اومد میتونه  ترکیه رو هم یکجورایی تحت فشار بذاره که دیگه مثل شمر اب رو روی مثلا عراق و سوریه نبنده. و ملت رو تشنگی نده که عصبانی بشن برن سراغ اخوان المسلمین. ملل کشورای عربی هم تا بخواد دوزاریشون بیفته  و بفهمن که ای دل غافل چی شد؟ یک ده بیست سالی طول میکشه. تا اون موقع هم خدا کریمه. از این ستون به اون ستون فرجه.
ولی خب شکر خدا همه اینا مثل هستن و در مثل هم مناقشه نیست. جدی نگیرید.

هیچ نظری موجود نیست: