۱۳۹۰/۱۱/۱۸

ما یکی‌ دیگه ایوالله آوردیم


آقا به کسی‌ نگید ولی‌ ما یکی‌ دیگه ایوالله آوردیم.
اونم از دستِ کی‌؟ از دستِ دو نفر.
یکیش میگه نماینده خدا  بر رویِ زمین هست و باید که حق و حقوقِ مستضعفانِ جهان را  برگردونه  به اونها،  به این میگن آ سید علی‌ رئیسِ رئیس جمهورِ منتسب.
دومیش میگه  من  طرفدارِ رو راستی‌  و  دموکراسی در جهان هستم،  بهش میگن حسین اوباما،  برنده جایزهِ صلحِ نوبل که  اخیرا هم  داشت با خانمِ رئیس جمهورِ قبلی‌ِ آمریکا به صورتِ زنده  حمله  به  بن لادن را  رویِ صفحه  تلویزیون  یا  سینما  نگاه  میکرد، دو سه‌ تا تیمسار هم داشتند موقع نمایشِ فیلمِ زنده در سالنِ نمایش نوشابه میفروختن.  البته بنا به قوانینِ سازمانِ ملل این حمله جزوِ ماده ۵۱ سازمان  میشه که میگه حمله پیشگیرانه مباح است .
 حالا چرا من ایوالله آوردم؟ خوب معلومه دیگه، طرفدارِ جنبشِ دموکراسی در جهان امروز اعلام کرده که دارایی اصحابِ دولتِ ایران را در آمریکا مسدود میکنه تا دموکراسی پیش بره.

یکی‌ هم نیست که بپرسه آخه نماینده خدا بر رویِ زمین که قرار بود با مفسدین مبارزه کنی‌، آخه تو چقدر روزه خوندی که این دارایی رو تونستی جمع بکنی که ببریش تویِ آمریکا پهلویِ شیطان بزرگ قایم بکنی‌. من که حال کردم، خیلی‌ جالب کار کردی، شیطان هیچوقت نمیتونست حدس بزنه که مالِ حلال را کجا قایم میکنی‌. حسابی‌ گیجشون کرده بودی.

طرفدارِ دموکراسی، حالا ما هیچ، ولی‌ تو نمیدونستی که این پولها از کجا آمده‌اند؟ عینِ همان برنامه معمر و مبارک شد؟ پدر سوخته‌ها گولت زده بودن؟ دمت گرم طرفدار و نگهدارِ آزادی در جهان، هر ننه من قمری گولت میزنه.

من پیشنهاد می‌کنم که از این به بعد به حضرتِ عبّاس قسم خورده نشه که دیگه هیچ کس باور نداره. نه‌ اینوریها رو و نه‌ اونوریها رو.

ملت شما هم برید یک فکری به حالِ خودتون بکنید که کارهایِ این دو تا برایِ فاطی شما تنبان نمیشه

۱۳۹۰/۱۱/۱۳

کشک چی؟ پشم چی؟


باز هم جار و جنجال راه انداختند و بازم مردم شروع کردن به انجام وظیفه همیشگی شون که همون تئوری پردازی کردن باشه و نظریات مختلف در مورد یک موضوع و بصورت همزمان دادن. یعنی چی کدوم جار و جنجال؟ خب همین حمله احتمالی به ایران دیگه. مگر ما جار و جنجال دیگری هم داریم؟
توی این رادیو و تلویزیونها دم ساعت بوق و کرنا میزنن که ای مردم بیاین که ایران داره تنگه هرمز رو میبنده. چهار تا کشتی جنگی هم فرستادن خلیج فارس و ایران هم که اولش گفت ما اخطار میدیم که نیان و عادت هم نداریم بیشتر از یکبار اخطار بدیم. ما گفتیم وای چی میشه حالا ؟  این بدبختهای روزگار سیاه اگر بیان، دخلشون دراومده توی این چله زمستونی ایران همه این کشتی ها رو میزنه غرق میکنه و این بدبختا میفتن توی اب سرد و از دم سرما میخورن. اصلا ذات الریه میگیرن.
اقا اینا هم چشم سفید، با کمال پررویی امدن. اونم چه اومدنی با ساز و نقاره.
ولی ایران گفت کور خوندید. حالا اومدید توی خلیج فارس؟ بدبختا چه جوری حالا میخواین برین بیرون؟ خلاصه حسابی خیطشون کرد. حال کردم. 
مردم هم که یکعده میگفتن اقا دیگه کار ایران تموم شد و بقیه میگفتن اونا سگ کی باشن؟ حالا که یکخورده جریان طول کشیده، طرفین نظرشون رو عوض کردن.
فکر کنم ایران تنها کشوری باشه که شهرونداش وقتی که میخوان راجع به سیاست صحبت کنن آخر بحث درست همون حرفی رو میزنن که رقیبشون و یا طرف صحبتشون اول میگفت. البته طرف مخالف هم همینطور.
بعدش هم همه از هم جدا میشن و میرن پی کارشون ولی اختلاف نظرها به قوت خودشون باقی میمونن. فقط طرف عوض میکنن.
حالا اینها همش به کنار من فقط حیرون موندم که امریکا که میخواست بودجه نظامیش رو کم کنه خب اگر جنگ بشه چه کار میکنه؟ قسطی میجنگه؟ یعنی یک حمله میکنه میگذاره که بودجه اش تصویب بشه بعد حمله دوم رو میکنه؟ یا اینکه این اخی ها عرب تمامی مخارج را بعهده گرفتن؟ این اخیها از اینکارا زیاد میکنن.  

امریکا هم گفته وقتی که جنگ تموم شد یکی از چند جزیره تنب بزرگ و کوچک و متوسط را میده به عربها. همه رو هم یکجا نمیده که پر رو بشن. دونه دونه میده.
ملت ما هم که مثل همیشه. منتظر میشینه  که ببینه اخرش چی میشه. اخه کار با عجله نباید کرد. اینو جدی میگم. کار با عجله یعنی شکست از همون اول. ولی حالا تو جرئت پدرت اگر میشه پاشو اینو بلند بگو.
الآن هم نسیم بهار عربی خورده زیر دماغ بعضی ها و دوباره به جنب و جوش افتادن. راجع به این نسیم بهار عربی قبلا هم براتون نوشته بودم که سبزهای ایران میگن از ما یاد گرفتن و رژیمیها هم میگن اینا ثمرات انقلاب ما بود. حداقل تا چند وقت پیش اینرا ادعا میکردن، منظورم هر دوتاشون هست. هم سبزها و هم طرفدارای رژیم.
یکی هم نبود که بپرسه اگر اونا از ما یاد گرفتن پس چرا سبزهای ما خودشون هشتشون گرو نهشون هست؟ بهرحال خودمونیم عجب نسیمی بود. نسیم بود با گرد و خاک. بعدش هم که گرد و خاک نشست دیدیم چیزی به اون صورت عوض که نشده هیچ گرد وخاک هم همه جا رو پر کرده.
از این نسیم بهار عربی دوتا مثال کوچک میزنم و میرم سر اصل مطلبم.
مثال اول که میخوام بیارم مصر هست که 75 درصد پارلمانش همین اواخر افتاد دست اسلامگراها. اونهم چه اسلامگراهایی؟ دو دسته هستن. یکدسته که همون اخوان المسلمین باشن از همون اول آبشون با وهابیها توی یک جوب نمیرفت. آل سعود هم که با پشتیبانی وهابی ها مشروعیت خودش رو بدست اورده چاره ای نداره بجز اینکه با این اخوان اگرچه از مسلمین هستند و حتی سنی هم میباشند ولی مخالف باشه. دستور از بالا بالاها امده. بالنتیجه راه را باز میگذاره تا سر گروه  دوم  بره  توی اخور ال سعود. البته  خود اخوان المسملین هم سر و تهش را باید از سرویسهای اطلاعاتی غربی بکشند بیرون ولی همین موضوع که به هر دو گروه میگن اسلامگرا  به اندازه کافی دلیل هست که دو کشور امریکا و اسرائیل دبه دربیارن. هرچند که در دید نهایی اونها هر دو گروه از خودیها هستند و نه نخودیها. ولی خب کار اونها فعلا دبه در اوردن هست. حالا چرا؟ بعدا میگم.
یادمه موقعیکه نخستین انتخابات ازاد فلسطین با شرکت و نظارت بین المللی انجام گرفت و حماس اکثریت ارا رو بدست اورد همین دو تا کشور که دم از ازادی و موکراسی و ارای مردمی میزنن دبه دراوردن و نتایج انتخابات را قبول نکردند. با این کارشون شرایط و اوضاع توی اون منطقه از قبل هم مشکلتر شد. اوج مشکل وقتی بود که یکدفعه ملک پدری ال سعود هم که تا حالا کمکهای  مالی  به برادران  تو سری خورده عرب میکرد و کمی ژست همبستگی با برادران رانده شده عرب از سرزمینهای خودشان ( انگار یادشان رفته که زیر سند ایجاد کشور اسرائیل مرحوم جد بزرگشان امضای مبارک را گذاشتند، اونم روی عرشه یک کشتی جنگی امریکایی)  بخاطر اینکه حماس شیعه هست این کمکها را قطع کردند. یعنی پای مذهب که پیش امد دیگه برادر عرب بی برادر عرب.  اون موقع دیگه شد نور علی نور.
مثال دوم سوریه است. رئیس جمهمور مادام العمر و موروثی سوریه بشار جان اسد روزیکه امد و بر صندلی رئیس جمهمور مادام العمر قبلی که بطور اتفاقی پدرش بود تکیه زد اصلا فکر نمیکرد که توی چنین مخمصه ای بیفته. فکر میکرد فوقش باید یکخورده جلوی تند رویها و زیاده خواهی برادران را بگیره و السلام نامه تمام. بلندیهای گولان رو هم که مدتهاست قیدش رو زدن پس دیگه مسئله قابل عرضی که نیست. میشه راحت زندگی کرد. هر از گاهی نطقی  یا مراسم استقبال از میهمان خارجی. سالی یکبار هم عید فطر  و همین.
ولی نسیم بهار که بیاد دیگه میادا. دیگه منتظر شنیدن بفرماین تو نمیشه. اونهم نسیم بهار عربی.
بلافاصله اپوزیسیون چهل تکه ای پیدا شد و خود دولت هم یک گروه  اپوزیسیون  درست که بعدش  همشون با هم قاتی پاتی شدند.  این میان یکعده سرباز هم از ارتش فرار کردند و امدند طرف اپوزیسیون. اینها فرمانده نداشتند بهشون میگن ارتش ازاد سوریه. آقا خدا روز بد نده ارتش ازاد و ارتش اسیر افتاد به جان همدیگه.
بقیه کشورهای عربی گفتن نه بابا اینجوری نمیشه که .باید حتما ناظر بفرستیم که ببینیم موضوع از چه قراره.
اقا اینور بگرد اونور بگرد حالا توی این شیرو ویر مگر ناظر پیدا میشه؟ رفتن یک فرماند از بیرون اوردن که توی شمال افریقا سابقه جنایت داشت. ولی بی خیال، مگر ممکنه یعنی چی؟ معلومه که ممکنه. اسم اقای تیمسار دبی بود و از سودان هم میامد.  آقا جان اینجا خاور میانه هست. اینطور کارا نشد نداره. بالنتیجه تیمسار جان با سلام و صلوات وارد شدند. البته تیمسار جان ناظر یک همکار دیگه هم داشتند که از الجزیره میامدند و با وجودیکه در خود الجزیره  بخاطر سواستفاده از مقام و فساد تحت تعقیب قرار داشت ولی میخواست که بدون در اوردن دبه با تیمسار دبی کار سوریه رو صاف کنن. امین یا رب العالمین.
بعد از یکمدت همه متوجه شدند که اب  اپوزیسیون با تیمسار چندان به یک جوی هم نمیره.  شروع کردند از تیمسار ایرادهای بنی اسرائیلی گرفتن. تیمساردبی هم دبه دراورد و  گفت برو بابا و قهر کرد و رفت قطر. از قطر تیمسار پرونده زد و بندها و کثافتکاریهای اپوزیسیون را بر ملا کرد. شپش افتاد توی شلوار اپوزیسیون و ملت هم حیران که چی شد حالا؟  اپوزیسیون از دولت مانده از ملت رانده پیش خودشون گفتن یا حضرت عباس حالا دیگه چه کار کنیم؟
این میان رهبران اپوزیسیون رو به طرف ترکیه اوردند.  ترکیه هم باهاشون قرارداد همکاری و حمایت بست بشرط اینکه فردای رسیدن به قدرت اسمی از کردها و حقوقشون برده نشه. حالا انگارکه  کردهای ترکیه چندان علاقه ای به کردهای دیگر کشورها دارند. بابا کردهای ترکیه دوست دارن که از طریق ترکیه پاشون به اتحادیه اروپا و اروپا باز بشه. هر چی باشه حدود سه میلیون ادم توی اروپا دارن. تحت همچین شرایطی معلومه که مسائل احتمالی  دیگر کردهای بقیه کشورها  را زیر سبیلی رد میکنن. آقا یک سالادی شده که دیگه نگو.
توی این گیر و ویر ایران به بشار جان کمک میکنه. خودش هشتش گروه نهش هست و کمک به بشارجان میکنه. لابد فردا پس فردا یک گردان موثر و ضربتی موشک مقوایی هم برای تقویت ارتش سوریه میفرسته اونجا.  
عربستان هم برای خودش یک گروه در نظر گرفته و بهشون پول و اسلحه میرسونه تا ضد بشار جان و ضد بقیه یک تاراق و توروقی راه بندازن.
ترکیه هم که زیر پر و بال یکعده  دیگه و عمدتا ترکمنها رو گرفته. خلاصه اونجا دیگه سگ صاحبشو نمیشناسه.

یکجورایی درگیری و شاخ به شاخ شدن میانِ ایران و ترکیه هم بر سرِ سوریه اجتناب ناپذیر به نظر می‌رسه.
حتی احتمالِ یک رقابتِ مخفی‌ میانِ ترکیه و عربستان هم وجود داره.
ترکیه از ماجرایِ به وجود آمدنِ کشورِ کردستان می‌ترسه.
می‌ترسه از این نظر که اگر همچنین کشوری به وجود بیاد، میتونه تمامِ راه‌هایِ رعد شدنِ گاز و نفت را از راهِ ترکیه به سویِ اروپا را مسدود کنه.
بدونِ این امکان، ترکیه جذابیتیه برایِ غرب و اروپا نخواهد داشت.
پیشترها توی ایران پیش از امدن بهار، عید و مراسمش شروع میشد و یکی از این مراسم این بود که پدر خانواده دستی به سر و صورت لباس اعضای خانواده میکشید و یکخورده هم شیرینی جات و آجیل میخرید و میگذاشت توی خانه. بهر حال پیش از امدن عید و نسیم بهار همه چشمها بدست پدر خانواده بود.
این بهار عربی هم که میخواست بیاد،  دیگه  خیلی  از مردم بعضی از کشورها و اپوزیسیونهای  آنها قند توی دلشان اب میشد و چشمان خود را به طرف پدر این بهار که همون کشور اونور اب باشه ( من مخصوصا اسمش رو نمینویسم که رمز بین خودمون بمونه) دوخته بودند. منتظر بودن که پدر بهار عربی، سفره ای بچینه. برنامه ای ردیف کنه. کاری بکنه.   آقا بهار عربی امد (حداقل توی چند کشور مثل تونس و مصر دیگه داره از بهار میاد بیرون و اخر تابستان و اول پائیز میشه ولی از اون هدایای مخصوص عید و بهار که مردم منتظرش بودن  خبری نشده که نشده). ای دل غافل.
نمیدونم که چرا اینجا یکدفعه یادم به یک شعر افتاد که نزدیکیهای عید، خانواده هایی که پدرشون وظیفه شان را به روی مبارک نمیاوردند، میخوندند و اینجوری بود :

عید امد و ما لختیم
هر چی به بابام گفتیم
هی خندید و هی لندید
انگار به کو.... گفتیم

ببخشیدا یک کم بی تربیتی بود. مادر بزرگ خدا بیامرزم میگفت : خدا به خودم بده که ننه ام دیر از صندوقخانه میاد بیرون.  اخه  مادر بزرگم  واقع نگر بود ولی بی تربیت نبود.
خب حالا برم سر موضوعی که میخواستم بگم. ...........هوو......م
فکر میکنم که یادم رفته باشه که چی میخواستم بگم. از بس که شماها ادمو به حرف میکشید. سین جیم هم اینجوری نیست. یا مثل اینکه دارم جدی جدی پیر میشم. یادم که امد حتما براتون مینویسمش.