۱۳۹۴/۱۱/۸

چه میخواهیم، چرا، کی‌ و چگونه؟

روزی نیست که ما نخواهیم از کنارِ مسایل راحت ردّ بشیم و نشه.
نمیخوام بنویسم‌ها ولی‌ چیزهایی‌ گفته می‌شوند که خود به خود برایِ منِ کنارِ گود نشسته پرسش آنگیز هستند.
و گاهی پیش میآید که چیزهایی اتفاق میافتند که انسان ناچار میگردد به جنبه های دیگر زندگی اجتماعی انسانها نیم نگاهی بیفکند. این اتفاقها گاهی کم هم نیستند و پشت سر هم واقع میگردند و مسیر اندیشه ها را مشخص میسازند.
آخرین این اتفاقها مساله سفرِ رئیس جمهور ایران آقای روحانی به رم و استقبال همکار ایتالیائیش از او بود. دیری نگذشت که مسئله پوشاندنِ مجسمه‌ها  پیش آمد و بسرعت هم در تمام جراید ایرانی و اروپائی مطرح شد.
هنوز بر کسی‌ کاملاً معلوم  و مدرکی در دست نیست که آیا این مجسمه‌ها را به خواستِ  اقایِ روحانی و یا دولت ایران پوشاندند یا سرخود؟
اقایِ روحانی که در مصاحبه مطبوعاتی در همان رم گفت که از سویِ ایران هیچ گفتگویی در اینمورد نشده و همزمان نیز رئیس جمهور وقت ایران بر خلافِ داعشیان و طالبان به دیدارِ موزه و کلسیوم رفت و خود را علاقمند به فرهنگ نشان داد اما نه با چکش و مته برقی. در این جا در مقامِ مقایسه رئیس جمهور ایران با مثلا سالوادر دالی هم بر نمیآیم که اصولا کار درستی نیز نیست.
یکی هنرمندیست که با تشویق دیگران به خلق آثار بخصوصی میپردازد که برای جامعه خودش و جوامع کشورهای اطرافش قابل هضم است و دیگری سیاستمداری که محدودیتها و محضوراتی نیز دارد.
در ضمن در دو سه سال گذشته ماهیتِ جمهوریِ اسلامی هم تغییری اساسی  نکرده و کسی‌ هم در درون کشور چنین ادعایی را تا آنجا که من میدانم نداشته است. ضمن اینکه باز تائید میکنم رفتن رئیس جمهور را به مراکز فرهنگی و بازدید از آنها را کوشش کنید بیشتر مثبت ببینید تا منفی.
تغییرات مثبت در مملکتِ ما همیشه به آرامی انجام می‌گرفتند و حالا هم وضع فرقی‌ نکرده و سرعت پیشرفت کارها همان سرعت قبلیست.  اگر تغییری در شرف جریان است، روندش کند پیش میرود. تغییرات منفی ولی اینطور نیستند. خیلی زود و سریع میتوانند اتفاق بیفتند. چرا اینطور است؟ از خودتان بپرسید. شما هم عضوی از همان جامعه هستید.
برگردم به مجسمه ها و آقای روحانی، بنا به قوانین و عرفِ اجتماعی و حقوقی کشورهای غربی تا چیزی اتفاق نیفتاده باشه، جرمی‌ هم صورت نگرفته است. اقایِ روحانی در معیّتِ میزبانانش مجسمهِ لخت ندید و اعتراضی هم نکرد، فرض و ادعای اینکه اگر میدید ممکن بود مداد رنگی‌ از جیبش دربیاره و خط خطّیش بکند بنا به قوانین غربی امری حدسی و گمانی هست و  نمیشه کسی‌ را به سببش محکوم کرد.
ولی‌ حالا بریم به سر بقیه، ببینیم حرفِ حساب اینها چیه؟
بقیه را به دو دسته تقسیم می‌کنم، دسته اول کسانی که حالا به هر خاطری مجسمه‌ها را پوشاندند یعنی عاملین که اگر سئوالی دارید بروید از خودشان بپرسید چرا اینکار را کردند؟  منکه فکر می‌کنم هدف ایشان عمدتا نشان دادنِ عملی‌ِ احترام گذاشتن به عقایدِ دیگران بوده است. اینها از چیزی هم نگذشتند و وضعیت مجسمه ها را دوباره بصورت اول درآوردند.
ببخشید که من هم مثلِ شما مبارز نیستم.
دسته دوم معترضین بودند. یک عده می‌گفتند که میخواهند قرار داد ببندند و اینکار را کردند، والله اگر تنها به خاطرِ بستن قرارداد بود که نیازی به این چیزها نداشتند. شما چرا مالیخولیای هستید؟
ما که دیدیم برایِ بستنِ قرار داد حاضرند بدون پوشاندن پوشاک به مجسمه مانند ریس جمهورِ خلقِ چین به خودِ ایران بروند و امضا کنند اگر لازم باشه. پس مسئله مسئله احترام به نظر و عقیده دیگران بوده که بدبختانه خیلیها نگرفتندش و یا اینکه گرفتندش ولی برای پذیرفتنش مشکل دارند.
اینجا جیغ و فریادِ همه در آمد که وامصیبتا. از کریستیان امانپور گرفته تا این اکبر اقایِ کنارِ من.
یکی‌ هم نبود بگه بابا جان خانمِ امانپور شما دیگه چرا؟ اگر بقولِ شما فقط به خاطرِ بستنِ قرارداد اینکار را کردند خودِ شما هم برایِ انجام مصاحبه روسری پوشیدید تا مصاحبه تان با طرف ایرانی انجام بشه و شما به بنگاه سخن پراکنی تان بفروشید. حالا باید برایِ شما هم معرکه گرفت؟
اگر به مسایلِ حقوقِ بشر اشاره می‌کنید که به خدا بنده هم بهش معتقدم. من هم معتقدم که آن بیچاره ‌ایرانی که در ایران سوارِ هواپیما میشه حق بشریش هست که با وسیله مطمئن پرواز کنه، شما ‌ای معترضین، آیا به این امر معتقد نیستید؟
شما معتقدید که هواپیما و دیگر چیزها فروخته نشوند تا به رژیم فشار بیاد؟ آیا هر روز تنها این رژیمیها هستند که با هواپیما اینور و انور میروند و دل  بستگانِ خارج نشینِ خود را به لرزه در میآورند که مبادا این تابوتهای پرنده سقوط کنند؟ اینجا فشار به کی‌ میاد؟ این پولهایِ آزاد شده به نظرِ شما اگر اینطور جایها خرج نشوند کجا باید خرج بشوند؟ برنامه ای دارید؟ پیشنهادی حاضر هستید بکنید؟
اگر رعایت مسئله حقوق بشر مطابق با منشور قانون حقوق بشر سازمان ملل متحد منظورتان هست که باید رک و راست بعرضتان برسانم هیچگونه فشار جدی نخواهند آورد.
یادآوری نیز میکنم که زمانیکه در همان اوان ایجاد رابطه با جمهوری خلق چین در این زمینه دو سه گفتگوی سمبلیک با چینیها کردند ایشان براحتی پاسخ دادند که مردم کشور ما هنوز در آن حد نیستند که مطابق با معیارهای غربی رعایت حقوق بشر را نمایند و کارشان به هرج و مرج کشیده نشه. با ما در مورد این مقوله هفتاد هشتاد سال دیگر صحبت کنید.
این اکبر آقای هم کنار من خیلی شعارهای زیبا زیاد میده. به این اکبر اقایِ بغلِ دستِ منهم گوش بدید نه اینکه گوش ندید ولی‌ در کنارش کاربرد عملی و واقعی حرفهایش را سبک سنگین هم بکنید و ببینید سود و زیان مردم در آنها تا چه اندازه  رعایت شده.
اگر وقت داشتید این بخشی از شعر نیما یوشیج پدرِ شعرِ نوینِ ایران را هم بخونید.
خلق همان چشمه ی جوشنده اند
 بیهوده در خویش هروشنده اند
 یک دو سه حرفی به لب آموخته
 خاطر بس بی گنهان سوخته
لیک اگر پرده ز خود بردرند
 یک قدم از مقدم خود بگذرند
 در خم هر پرده ی اسرار خویش
 نکته بسنجند فزون تر ز پیش
 چون که از این نیز فراتر شوند
 بی دل و بی قالب و بی سر شوند
 در نگرند این همه بیهوده بود
 معنی چندین دم فرسوده بود
 آنچه شنیدند ز خود یا ز غیر
 و آنچه بکردند ز شر و ز خیر
 بود کم ار مدت آن یا مدید
 عارضه ای بود که شد ناپدید
 و آنچه به جا مانده بهای دل است

کان همه افسانه ی بی حاصل است

۱۳۹۴/۱۱/۶

یک پیشنهاد

در تاریخِ ۱۲ ماهِ مارچ قرار است که دستِ راستیهایِ افراطی و نئو نازیها در برلین بر ضدِّ سیاستهای صدر اعظم آلمان دست به تظاهرات بزنند.
هر چند که سیاست‌هایِ اخیرِ صدر اعظم به هیچ وجه موردِ تأییدِ من نیستند ولی‌ مبنا، ماهیت و دلایلِ مخالفتهایِ من با راست‌ها از زمین تا آسمان فرق می‌کند و هیچ با ماهیت و دلایل آنها که افراطی و سطحی و نهایتا بی محتوا هستند همسویی ندارد.
از آنجایی که موجودیتِ دستِ  راستیها تا حدِ زیادی از وجود جمیعتِ نظاره گرشان تامین و تشویق میشود، من پیشنهاد می‌کنم که در این روز (دوازدهم مارچ) هیچ کس حتّی برای نگاه کردن و تماشایشان هم به محلِ تظاهراتشان نرفته و آنها را با خودشان و کسانیکه به ایشان اجازه تظاهرات داده اند تنها بگذارد.
بدینصورت هم تعدادِ واقعیِ ایشان و هم طرفدارانشان مشخص میشود.
اگر کسی هم‌ به سیاست‌هایِ اخیرِ صدر اعظم و وجودِ راست‌هایِ افراطی اعتراضی دارد، برایِ یک هفته پیش یا یک هفته بعدش بطورِ رسمی‌ در همان شهر و همان محل تظاهرات معرفی‌ کرده، اجازه تظاهرات کسب نماید و فراخوانِ عمومی برایِ شرکت در تظاهراتی به مخالفتِ با سیاست‌هایِ اخیرِ دولت در موردِ مسایل مشخصی‌ چون ت ت‌ای پ (TTIP) و گونه پذیرش  پناهجویان اعلام نماید و همفکران خود را به شرکت در این تظاهرات دعوت نماید. ( مخالفت نه با‌ اصلِ پذیرش پناهجو بلکه تنها با گونه و شرایطِ پذیرش موجود پناهجویان که هم بسیاری از اینان را دوباره مجبور است برگرداند و هم با سرچشمه های تولید پناهجو و سرد کردن تنور جنگ در کشورهای ایشان هیچ مبارزه جدی و درخوری نمیکند ).
زمان بیان تظاهرات و اعتراضهایتان را فقط همزمان با تظاهراتِ راست‌ها به هیچ وجهی نگذارید تا اولا هم تعدادِ واقعیِ ایشان بر همگان مشخص شود و هم این شمشیرِ داموکلس از بالایِ سرِ دیگر معترضینِ به سیاستِ صدرِ اعظم برداشته شود و کلیه مخالفین با این سیاست صدراعظم،  با راستیهایِ افراطی و نئو نازیها در یک ردیف قرار داده و برابر خوانده نشوند.
اگر هم تظاهراتی میخواهید برقرار کنید، راستیها و دیگر افراطیون را به هیچ صورت در میا‌‌نِ صفوفِ خود راه ندهید و پذیرا نگردید. ملتی هستید که خودجوش و بدون منتظر ماندن پشتیبانی دولت  انصافا کمکهای فراوانی  هم کرده اید و شایان تحسین هم هستید و سزاوار نیست که از نیاتتان این گروه و آن گروه بخواهند سوء استفاده  های خود را بکنند. همین.

۱۳۹۴/۱۱/۳

خواهشا پرسش و پاسخ

آقا ما دو سه تا سئوال داریم که نمیدونیم پاسخشان چیست. حالا اگر یک بنده خدایی کمک بکنه تا ما این پاسخها رو پیدا بکنیم بد نمیشه.
همه میدانیم که چین برای خودش تبدیل به یک غول اقتصادی شده که هر روز هم در حال بزرگتر شدنه.
همه هم میدانیم که آمریکا هم برای خودش یلی هست و کباده اش را کسی نمیتونه بکشه.
همه هم میدانیم که مبانی اقتصاد جهانی بطور تنگاتنگی دست در دست هم دارند و ناچار به تماس مداوم باهم هستند.
همه هم میدانیم که شکر خدا، گوش شیطان کر رابطه ایندوتا با هم خیلی خوبه و با هم رفت و آمد دارند.
همه هم میدانیم که آمریکا مقررات ویزای جدیدی برای کسانیکه به ایران سفر کرده باشند، وضع کرده.
همه هم میدانیم که رئیس جمهور چین و یک هیئت بلند پایه اقتصادی به ایران آمدند و رفتند.
همه هم میدانیم که هیئت های اقتصادی کشورها هم در راه ایرانند تا اجناس خودشان را بفروش برسانند که کار بسیار خوبی هم هست.
همه هم میدانیم که مثلا محمد نواز شریف نخست وزیر پاکستان هم به ایران رفت.
ولی دیگه نمیدانیم که حالا رئیس جمهور چین و هیئت بلندپایه اقتصادیش برای پنج سال محدودیت ورود به آمریکا دارند؟
محمد نواز شریف نخست وزیر پاکستان و متحد آمریکا هم برای میانجیگری به ایران آمد. آیا او هم پنج سال محدودیت ورود  به آمریکا دارد؟
ضمن اعلام این مطلب که وضع محدودیت ویزای ورود به آمریکا تنها به این بهانه که شخصی به ایران سفر کرده ولو اینکه توریست بوده باشد یا نه، بسیار نامتاسب بنظر میرسد و از پایه سست است بخصوص اینکه تروریستهای القاعده و داعش همگی  بیشترشان یا از پاکستان یا عربستان یا یمن میآمدند میپرسم آیا این محدودیت صدور ویزا فقط برای العوام و کل انعام است؟ یعنی تنها مردمان  هستند که نباید با هم ارتباط برقرار کنند چونکه اینوریها یکدفعه اونوریها را تروریست میکنند؟ تنها نمایندگان حکومتها و هیئت های اقتصادی کشورها مجازند با هم نزدیک شوند چونکه فروختن جنس به تروریستها اشکالی ندارد؟ 

۱۳۹۴/۱۰/۲۷

من دو دل میشوم

آقا داشتم مسائل و مشکلاتی را که خانم صدراعظم آلمان باهاشون دست به گریبان هست را بررسی وحل میکردم تا این بنده خدا را از اینهمه شیر تو شیری که درست کرده نجات بدم  که یکدفعه چشمم افتاد به یک مقاله در مورد لاوازیه.
لاوازیه را حتما میشناسید، همان شیمیدان فرانسوی که بصورت اتفاقی شیمیدان شد. علاقه اش به چیزهای دیگه بود ولی خب چون آدم با استعدادی بود با شیمی هم تماسی پیدا کرد و نمک گیر شد به قول ما ایرانیها. در ضمن در دوران دبیرستان راستش را بگویم من و دوستان جزو طرفدارانش نبودیم. بیشتر طرفدار حسین کلانی و غلام وفاخواه و دیگر فوتبالیستها بودیم ولی بمرور زمان دوران اجباری شیمی خوانیمان که تمام شد با سرگذشت و زندگینامه آنهائی که پیشتر دوستشان نمیداشتیم آشنا شدیم احساسمان هم نسبت به آنها عوض شد. دیگه نمیخواستیم که سر به تنشان نباشه بلکه از خودمان میپرسیدیم چرا این بیچاره ها مثلا بلیط بخت آزمائیشان نمیبرد که پولدار و مشغول شوند تا به این اعمال غیر انسانی مانند ساختن فرمول شیمی برای دانش آموزان بیچاره نپردازند.
بگذریم. مقاله را که گویا مربوط به یکی از سایتهای به اصطلاح دانشی هستم خواندم. اولش از لاوزایه تا حدودی در خور برای خواننده تعریف کرده بود ولی به آخرش که رسید یکدفعه زد به صحرای کربلا و شروع کرد از حضرت لاوازیه کرامات و معجزات و خودگذشتگیهای آنچنانی صادر کردن. بفرمائید اینهم لینکش که نگویید بیخود میگم.
با وجودیکه شگفت زده شده بودم از داستان پایان کار حضرت لاوازیه رفتم لینکهای اینطرفیها را نگاه کردم که ببینم چیز مشابهی نوشته اند یا نه؟ دیدم نه.
حسابی گیج شده بودم که اینها چی دارند میگن. یک آشنای دوری داشتم که دیگه در میان ما نیست او همیشه اینطور روشنفکرها را شدید دست میانداخت و به استهزا میگرفت.
پیش خودم فکر کردم روشنفکرهایمان که اینطور برای ارایه چیزهای علمی متوسل به معجزات و کرامات میشن پس اولیاء ما چه میکنند؟ رفتم به سایت یکی از مذهبیون و دیدم برخلاف انتظارم لاوازیه را درست و حسابی بصورت مختصر و مفید تعریف کرده. اینهم لینک آن. خودتان بخوانید.
اینجا بود که دو دل شدم باید دعا کنیم تا خدا ما را از دست روشنفکرهایمان نجات بده یا از دست زمامدارانمان؟ خیلی بدجور بیراهه رفته بودند.
نمیدانم این روشنفکرها چرا وقتی میخواهند روشنفکری کنند یکدفعه چرخشان لنگ میزنه؟

فکر کنم که از همه بهتر باشه که دعا کنیم تا خدا ما را از دست بیفرهنگی و بیعقلی نجات بده. بقیه چیزها خودبخود حل خواهند شد.

۱۳۹۴/۱۰/۲۵

وفای به عهد

در نوشته پیش قول دادم که به صدر اعظممان راه حل هایی را پیشنهاد کنم. بنا به گفته شیخ اجل سعدی علیه الرحمه  " الکریم اذا وعده وفا"  بنا براین منهم به وعده ای که کردم وفا میکنم.  
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی.
برای اینکه اصلا مشخص بشه که من اصلا چی میگم و منظورم چیه باید اولش متاسفانه کمی حوصله تان سر ببرم و اندکی به ریشه برگردم. بقول دندانپزشکها یک عصب کشی راه بندازم.
این صدراعظم ما پیوسته از سه موضوع حرف میزنه و اشاره میکنه که خیلی مهم هستند. اینکه حرفش با عملش یکراه را میروند یا نه فعلا بماند. ولی این سه موضوع چی هستند؟
یکی پایدار ماندن اتحادیه اروپا هست.
دومی مسئله صلح و امنیت در جهان است
سومی هم مسئله پناهجویان و چگونگی کمک به آنهاست.
انصافا که هر سه هم خیلی مهم هستند و ابعاد جهانی دارند و اگر این صدر اعظم ما بتونه این مسائل را عاقلانه و بدون ایجاد مشکلات دیگر حل کنه در کتابهای تاریخ نشان طلا که بماند نشان الماس بهش میدن. بخاطر همینهم من بعنوان یک شهروند آلمانی که کار میکنه و مالیات میده وظیفه خودم میدانم که در این زمینه بهش کمک کنم و چیزی که بنظرم میرسه را بهش پیشنهاد کنم. حالا هم وقتم را نگیرید و بگذارید کمکم را بکنم.
آقا، نشستم و کلی فکر کردم و به این چیزیکه میان دو شقیقه نشسته و بهش مغز میگن فشار آوردم و آوردم و آوردم که کله ام سوت کشید و از دماغم مثل دیگ زودپز بخار و صدا زد بیرون.
آخرش به این نتیجه رسیدم که دو پیشنهاد بدم برای حل سه مشکل.
برای پیشبرد جنبش صلح و تامین امنیت در جهان که سبب اصلی فراری شدن مردمان و مهاجرت از کشور و ترک خانه و زندگیشان هست  بنده ناچیز پیشنهاد میکنم که صدراعظم محبوب ما تنها مالیاتهای مستقیم و غیرمستقیم را برای ما بالا نبره بلکه مثلا از قدرت خودش استفاده کنه و افکار عمومی را بسیج کنه و ممنوع کنه که کارخانه های اسلحه فروشی اینهمه آت و آشغال به کشورهای بی جنبه صادر کنند و همه را به دردسر بیندازند چونکه میخواهند جیبشان پر بشه. بحث مفصلی هست ولی خوشبختانه همه میدانند که چی میگم. چوب را که بلند کنی گربه دزده فرار میکنه. اینجوری دیگه توده های میلیونی از اونطرف فرار نمیکنند و اینطرف هم دیگه لازم نیست کسی بخواد نقش رامبو اخلاقی و اجتماعی و سیاسی را به زور بازی کنه.
حالا اگر رونالد ریگان میبود باز هم یک چیزی. لامصب تو هر رلی میرفت و بازیش میکرد و مردم هم الکی کیف میکردند.
با پیشنهاد دومم  دو مسئله دیگه را حل میکنم. یعنی با یک تیر دو نشان میزنم. از عهده همه کس هم برنمیاد. اکبرآقا ساکت بنشین چای تو بخور و بگذار ما کارمون را بکنیم.
والله تا آنجاییکه من خبر دارم کشورهایی مانند ایتالیا، اسپانیا و یونان که نزدیکترین فاصله ها را با کشورهای شمال آفریقا (وای یادم به جریان شب سال نو مسیحی در آلمان افتاد و دلم کباب شد) دارند و بخاطر همینهم شمال آفریقائیها (                                              اون قسمت خالی یعنی سانسور یادآوری جریان شب سال نو تا بتونم به کارم برسم) داشتم میگفتم، بخاطر همین  شمال آفریقائیها (                        ) با قایق های قراضه خودشان را هی به این سه کشور میرساندند و این سه کشور هم همیشه  شاکی بودند و مینالیدند که بقیه کشورهای اروپا پشتشان را خالی کرده اند ودر این امر تنهایشان گذاشتند و کمک درخوری به آنها نمیکنند.  بخاطر همینهم صدر اعظم ما که تعارف کرد و پناهنده دعوت نمود و بعدش به بقیه گفت همسایه ها یاری کنید تا من شوهر داری کنم، همسایه ها هم گفتند مگر ما دعوت کردیم؟ یادت میاد در لامپدوزا هم تو کمکی به ما نمیکردی؟ از طرف دیگه پناهجوبان آمده را هم نه میشه و نه باید همینطوری به حال خودشان رها کرد. باید به آنها کمک نمود تا بتوانند جذب جوامع اروپائی شوند.
من پیشنهادی میکنم که با توجه به واقعیات موجود و احساسات ظریف صدراعظم ما، درهای اروپا را تنها تا حد معقول باز بگذارند و صدراعظم ما هم بخشی از کمکهایی که میخواست به همه بکنه به این سه کشور بفرسته تا هم عواطف عضو اتحادیه اروپا بودن حفظ بشه و هم به پناهندگانی که آمدند موقعیت و راه داده باشند.
بهمین سادگی.

حالا هم بروید و به عرض صدراعظممان برسانید و بگویید خدا یک در دنیا و هزار در آخرت عوضت بده. زودی میفهمه. پدرش کشیش بوده.

۱۳۹۴/۱۰/۲۲

به کار گیریِ قوانینِ فیزیک در سیاست

همه میدونید که صدرِ اعظمِ ما در کشورِ  آلمان دکترایِ فیزیک داره آنهم از دانشگاهِ لایپزیگ که یکی‌ از نامیترینهاست در المان. اینرا فعلا داشته باشید تا دوباره برگردم سرش.
در فیزیک دو پدیده وجود دارند که تا حدی هم به هم مربوطند و فقط یک تفاوتِ ساده باعث میشه این بشه آن‌ و یا آن‌ بشه این.
این هر دو مربوط به قانونی هستند بنامِ برنولی که به فارسی‌ میشه اصل ِ برنولی به انگلیسی‌ میشه برنولی پرینسیپل Bernoulli's principle و به آلمانی میشه برنولی گلایشونگ. عکس‌هایِ هر دو را هم براتون پایین گذاشتم تا حال کنید. ولی عجله نکنید. یکی یکی.
پدیده اول همان حالتِ ساده و عادی قانونِ برنولی هست : یعنی سیالات را که با یک فشارِ ثابت در یک لوله به جریان بیندازیم، وقتیکه لوله تنگ شد، سرعتِ جریانِ سیالات متناسب با میزانِ تنگیِ لوله بالا میره، عکسِ شماره یک ( آفرین به من، خیلی‌ دانشگاهی دارم توضیح میدم. خدا کنه مترجمینِ صدر اعظم براش ترجمه کنند وگرنه مملکت از دستش رفته).

پدیده دوم در واقع همان پدیده اول هست ولی‌ در حالتی کاملا بخصوص که در انگلیسی‌ بهش باتل نک  افکت  bottleneck effect  و در آلمانی بهش فلاشن هالس افکت  Flaschenhalseffekt  میگن. عکسِ شماره دو.


یعنی اینجا سیالات در یک محیطِ بسته هست ( مثلِ افکار و معادلاتِ  سیاسی بعضی از سیاستمدارها و یا ساختارهایِ اداریِ بعضی از نهادهایِ دولتی که هر دو میزنند و همه چیز را از حالت عادی خارج میکنند ) و به خاطرِ همینهم لوله که تنگ میشه نه‌ تنها سرعت زیاد نمیشه بلکه حتا از سرعت کم هم میشه و حوصله خیلیها در چنین مواقعی سر هم میره.
این اواخر به خاطرِ راه دادنِ خیلیها به اروپا ( صدرِ اعظمِ ما بفرمایِ بی‌ حساب و کتاب زده بود ) افرادی که جوامع اروپایی را متشنج میکنند هم در میانشان به اینجا آمدند. یادمان نره که شهروندانِ این کشورها ( به خصوص آلمان ) با اقداماتی خودجوش خیلی‌ با رویِ گشاده به استقبالِ پناهندگان رفتند و بدونِ پشتیبانیِ عملی‌ِ چندانی از سویِ دولت به وضعِ آنها در حدِ امکاناتِ خود خیلی‌ خیلی‌ خوب و زیاد رسیدگی کردند ولی‌ حالا با وجودِ  نابکاریهایی که اخیراً ظاهرا از سویِ برخی‌ از این پناهجویانِ دروغین انجام گرفته، همین انسانهایِ نیکوکار هم دو دل شده اند. خیلی کوتاه کنار همه اینها هم بگویم که چندین سال است که هنگام تحویل سال نو مسیحی شهروندان چند کشور شمال یک قاره دیگر بمیان مردم میروند و به جیب بری و ایجاد مزاحمت برای دیگران میپردازند و این تنها مربوط به امسال نبوده. چیزیکه امسال آب بشکه را لبریز کرد گویا حضور چند نفر از شهروندان ایشان که بعنوان پناهجو وارد آلمان شده اند، در میان ایشان بود.
داد و فریاد و وامصیبتای مردم که رفت بالا باز صدراعظم ما یک تنه پرید وسط میدان و قول داد که به وضع پناهندگان خاطی در اسرع وقت رسیدگی کنه و نادرستها را بفرسته بیرون ولی یادش رفت که اینطور چیزهای اداری خیلی طول میکشه.
حالا خدا عمرتان بده، یکیتان بلند بشه بره به این صدرِ اعظم شایسته سال حالی‌ کنه، بابا جان طبقِ معادلاتِ علمی‌ با آن سرعتی که تو آتش به مالت زدی و داری پناهنده دروغین میاری تو، نهادها و ارکانِ دولتی قادر نیستند به پرونده‌هایشان رسیدگی کنند و ناشایستگان را به سمت فرودگاه‌ها مشایعت کنند. بخاطر همینهم حالا که مردم ناراضی و ناخشنود شده اند قول بیخود نده. این قولهای بیخود که تنها برای مدت کوتاهی چاره ساز هستند ریختن آب به آسیاب راستهای افراطیست که این اواخر بخاطر امدادهای غیبی سیاستهایی بطور عجیب و غریب رشد کرده اند.
من مطمئنم که طرف چون فیزیکدانه با اصل برنولی خوب کنار میاد و میفهمه که چی‌ میگید و چه میخواهید. اگر باز هم نفهمید شما هم بار و بنه تان را ببندید و به فکرِ مهاجرت باشید چونکه وضع از آنچیزیکه هم فکر میکردم خرابتره.

از قول من بهش قول بدید که در نوشته بعدی راه حل هم براش پیشنهاد میکنم ولی بشرطیکه لجبازی نکنه ها.