۱۳۹۶/۳/۶

بزرگان کوچک یا کوچکانی که بزرگ مینمودند

نخستین پرسش اینستکه آیا آنها واقعا بزرگ بودند؟
زمانیکه رئیس جمهور اخیر آمریکا بر مسند ریاست جمهوری کاخ سفید نشست کمتر کسی بود که با دید مثبت به او بنگرد. بنظر میرسید که ماجراجویی ساده و ندانم کار به قدرت رسیده و قریب به اکثر سیاستمداران اروپای کهنه و تا حدی آمریکا نو بر این باور بودند زمانیکه رئیس جمهور جدید در برابر قوانین و واقعیات جهانی قرار گرفت هر چقدر هم که او خود نخواهد، مشاورانش راضیش خواهند کرد تا برخی از تصمیمات خود را یا به تعویق بیندازد و یا بکل فراموش نماید.
در آغاز چند نمونه هم همینطور شد. اما او روش خود را تغییر نداد.
آهسته آهسته از مردی که همه منتظر بودند تا یاد بگیرد و فرمان قوانین ببرد، مردی بوجود آمد که خود قانون شد. همه چیزهای پیشین را نفی میکرد و جان وین گونه به پیش میتازید و کارهای خود را با چند مزاح جان وینی نیز مزین میکرد تا بر مزه کارهای خود بیفزاید.
زمانیکه صدراعظم آلمان به عربستان رفت و تنها در یک دیدار بیست دقیقه ای قراردادهای تجاری شش هفت میلیاردی با ایشان بست، همگی خیال میکردند که بانوی دوم آهنین اروپا کاری خارق العاده انجام داده. بیشتر قراردادها هم بازرگانی و صنعتی بودند و تقریبا هیچ جنبه نظامی نداشتند.  مرکل با لبی خندان و دستی پر به آلمان باز گشت تا مژده ایجاد کار را برای نسل جوان اروپا با خود بهمراه برده باشد.
رئیس جمهور آمریکا هم به عربستان رفت ولی او در یک دیدار یک روزه با پادشاه عربستان و رقص بیست دقیقه ای ( تقریبا بهمان اندازه حضور صدراعظم آلمان در پیشگاه پادشاه عربستان) یک قرارداد نظامی صد و ده میلیارد دلاری با عربستانی که همه میدانند  پدرخوانده داعش و القاعده است (حتی سازمان اطلاعاتی آلمان در اینمورد گزارشی به صدراعظم آلمان داد که از سوی خانم صدراعظم به او حکم سکوت داده شد) بست و همزمان هم یکی از اعضای همان داعش فرزند خلف عربستان در منچستر جوانان اروپایی را به خاک و خون کشید.
ترامپ در جراید با اهالی منچستر ابراز همدردی کرد ولی همزمان هم در توئیت شخصی خود نوشت که پول خاورمیانه را به آمریکا آورد و این یعنی ایجاد شعل، ایجاد شغل و ایجاد شغل. البته برای آمریکا وگرنه برای دیگران ایجاد دردسر، ایجاد دردسر و ایجاد دردسر.
چند روز پس از آن همان رئیس جمهور در کنفرانس سران هفت کشور بزرگ و پس از آن سران ناتو حضور یافت و گستاخانه از قراردادهای بازرگانی سودآور آلمان با ایالت پنجاه و چهارم آمریکا یعنی عربستان سخن گفت و ابراز نمود که اگر کشورهای اروپایی میخواهند در برابر داعش  دفاع  لازم  و کافی داشته باشند میبایستی سر کیسه را شل نمایند.
اینجا دیگر این سران کشورهای متمدن اروپا نبودند که به او از بالا به پائین نگاه میکردند. وضعیت حسابی دگرگون شده بود. حالا این ترامپ بود که به آنها نگه کردن عاقل اندر سفیه داشت. حالا این سران همین کشورهای پیشرفته اروپا بودند که مجبور گشتند بله قربان گویان مخارج نظامی بیشتری را بعهده بگیرند تا پیمان آتلانتیک شمالی بتواند دربرابر داعشی مقاومت کنند که از سوی عربستان پشتیبانی لجستیکی و مالی میشود. همان عربستانی که در شش سال گذشته رکورد خرید اسلحه را در جهان در دست داشته.
این تنها شاهکار ترامپ در نخستین سفر رسمی خارجیش نبود. پشتیبانی از طرح ایجاد ناتوی اسلامی که بلافاصله به ناتوی سنی تغییر نام داد. یک اتحاد جدید نظامی که هم امنیت اروپای مجاور با منطقه ناتوی سنی را به چالش کشید و هم علیرغم کوششهای خیلیها برای جلوگیری از تشنج های قومی و مذهبی در خاورمیانه، کشورهای این منطقه را در برابر یکدیگر قرار داد و در برابر خود قرار داد.
بلافاصله ماجرای بحرین پیش آمد. بحرین همانجائیست که هم ناوگان پنجم آمریکا پایگاه دارد و هم بریتانیا. کسی هم نبود که بپرسد حالا با بوجود آمدن این ناتوی سنی مثلا کشور ترکیه میباید در برابر کشور جمهوری آذربایجان موضع بگیرد؟
کشور افغانستان میباید با وجود اینهمه تشنجهای داخلی که دست پخت قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای هستند حالا در برابر شیعیان خود هم جبهه باز کند؟
عراق دموکرات و آزاد شده توسط آمریکا بازهم باید با خود به چانه زنی بپردازد؟ پاکستان مشکل و تضاد کم دارد که حالا دولتش که جزو ناتوی سنی است باید با بخشی از ملت خود بجنگد؟ ماجرای یمن چنانچه از همان ابتدا نیز مشخص شده بود نباید مشکلش از راه دیپلماسی بلکه از راه نبرد حل شود؟
لبنان باز باید به آشوب فرو رود؟ شرق ترکیه و غرب ترکیه میباید در برابر هم بایستند؟ منطقه شیعه نشین عربستان که چاههای نفت عربستان در آنجا قرار دارند میباید در داخل خود عربستان به عنوان منطقه دشمن نشین شناخته شود؟
ولی اسلحه فروخته میشود و ناتوی اسلامی بوجود میآید آنهم توسط کسی که سالها پس از فروریزی دیوار برلین میخواهد میان آمریکا و مکزیک دیوار بکشد.
ولی همه اینها اینقدر ناراحت کننده نیستند تا رفتار بزرگان در واقع کوچک اروپا.
این بزرگان که سالها برنامه هایی مانند   TTIP را پشت درهای بسته و بدور از گوش مردمان خود در نهان با آمریکا مذاکره میکردند امروزه که ترامپ به این قراردادها پشت کرده دیگر بوضوح به التماس می افتند و بر روی انجام آنها پافشاری میکنند.
گیجی و منگی در کشورهای غربی چنان زیاد و بزرگ است که مردمانی هم که زمانی گریبان دولتهای خود را چسبیده بودند، اینرا میبینند و دم نمیزنند. بنظر میرسد که رئیس جمهمور ترامپ همه را به مرگ گرفته تا به تب راضی شوند.
اما این هنوز همه ماجرا نیست. ماجرا ادامه دارد.
این بزرگان در واقع کوچک کشورهای اروپایی که زمانی مسئله حفاظت از محیط زیست را مدالی کرده و بر سینه خود چسبانده بودند امروزه ماجرای پیمان محیط زیستشان به راحتی و خونسردانه از سوی رئیس جمهور ترامپ پس زده میشود و حضرتش زمان میطلبد تا در موردش فکر کند و این بزرگان در واقع کوچک میبایست تنها امیدوار باشند که ترامپ دستکم بخشی از قرار داد را برسمیت بشناسد. قراردادی که در زمان تصویب بعنوان حداقل درخواستها نامیده شده بود.

خود بزرگ بینی و دست کم گرفتن دیگران اشتباهی بس فاحش است. اروپا اینرا در برابر مرزهای شرق و غرب و جنوب خویش انجام داد.

۱۳۹۶/۲/۲۲

دشواری عملی کردن یک نظر

این روزها مثل اینکه میان نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری در ایران بحث و مرافعه بالا گرفته و با توجه به نیاز جوانان به کار، بازار وعده و وعید عجیب گرم شده است.
خب، اولندش که به ما چه؟ دومندش هم به ما چه؟ سومندش هم به ما چه؟ ولی اگر با وجود این یکنفر بازهم سماجت بخرج داد و نظر ما را پرسید باید بعرضش برسانم که نظر من اینست :
نخست بایستی کار را تعریف کرد. کار چیست؟ چیزیست که مدتی سر یک عده را گرم میکند ولی تولیدی نیست و بازدهی ملی اصلا ندارد؟ اگر اینست، پس این کار نیست.
این گونه ای سهمیه بندی مودبانه شاید هم بیشتر موذیانه از ثروتهای ملی است تا مردم آرام گیرند. همانند پستانک که در دهان نوزاد میگذارند تا آرام بگیرد ولی نیازهای غذائیش را تامین نمیکند.
این یک باتلاق تاریخیست که هر چه نیز از تاریخش بگذرد هم این نسل و هم نسلهای آینده در آن بیشتر فروخواهند رفت تا اینکه دیگر روزی اصلا اثری از آنها نباشد.
مثلا میشه بیست و سه میلیون و هفتصد و شصت و سه هزار و دویست و چهل و هفت شغل آبدارچی با حقوق ماهی هشت میلیون تومان ایجاد کرد و خزانه دولت را خالی نمود.  باور کنید  هیچکدام  از این عده هم ناراضی نخواهند  بود  بلکه برعکس خیلی هم خوشحال خواهند شد ولی همه آگاهان میدانند که این بیچارگان با خوشی قدم اول را تا زانو در باتلاق برداشته اند و بقیه اش هم خواهد آمد.
ولی اگر کار را بصورت همان چیزی که در مجامع  بین المللی  تعریف شده است، بپذیریم بایستی نخست اینرا در نظر داشت که کارهای امروز بیشتر ماشینه شده اند. ماشینه شدن یک کار هم بمعنی نیاز نداشتن و یا نیاز کمتر داشتن به نیروی انسانیست است مگر اینکه این نیروهای انسانی متخصص باشند. منکه خودم خبر ندارم ولی اینجایی ها کنکاش کردند و دریافته اند که هر دستگاه بطور متوسط شش نیروی کار انسانی را جایگزین میکند ( در برخی مشاغل بیشتر در برخی کمتر). دستگاه بعد از هشت ساعت هم خسته نمیشود. بیمار هم نمیشود و یا اینکه کم  و کم خرج میشود. تعطیلات تابستانی نمیرود و زمستانها هم سرما نمیخورد. بچه اش هم پوشاک عید نمیخواهد. سر سال هم عیدی نمیخواهد. سال بعدش اضافه کردن دستمزد هم نمیخواهد و و و و.
با وجود این در کشوری مانند ایران میتوان به اندازه کافی و البته نه همین فردا کار ایجاد نمود اما بدو شرط. شرط نخست اینکه مانند رئیس جمهور پیشین بدنبال جمعیت صد و پنجاه میلیونی نباشیم. زیرا برای همین تعداد جمعیت هم مشکل تولید کار وجود دارد.
شرط دوم هم اینستکه برای تولید کارهای ماشینی که کیفیت بالا و قابل رقابت با تولیدات جهانی داشته باشند ( کار با کیفیت پائین میشه همان آبدارچی که بالا گفتیم. محصولاتش بدرد خودش میخوره) نیاز به سرمایه و شرکتهای خارجی داریم که بیایند و در ایران سرمایه گذاری و تولید کار کنند. فرقی هم نمیکند که این سرمایه گذاری و تولید کار جنبه صنعتی داشته باشد یا کشاورزی.  اینگونه دو سود خواهیم برد. یکی اینکه دانش و نوآوری به ما منتقل خواهد شد و دوم اینکه دیگران جائی را که سرمایه خودشان در آنجا کار میکند بمباران نخواهند کرد. البته برای آوردنشان بایستی سیاست بخرج داد و درست همینجاست که گویا بحث های درون ایران هنوز بپایان نرسیده اند.
باقی بقا.

همین.