۱۳۹۴/۴/۹

ما بارگه دادیم این رفت ستم برما

آقا شما تو زندگیتون شده که حیران شده باشید؟ آقا، ما شدیم. کم هم نشدیم. آخریش هم سر جریان این برنامه اتحادیه اروپا و یونان بود که ما حیران ماندیم که بالاخره حق با کدام طرف است؟
حتما شنیدید که یونان را گهواره دموکراسی میدانند و مینامند و در سالهای گذشته کشور یونان مقدار بسیار هنگفتی پول از بانکهای اروپا که عمدتا هم فرانسوی و آلمانی بودند قرض گرفته بود و بقول معروف قسطی زندگی میکرد. آقا ما فکر میکنیم که درسته که گهواره دموکراسی بوده ولی دموکراسی مانند تندرستی هست. اگر بهش نرسی و تیمارش نکنی مریض میشی. قسطی زندگی کردن فکر نکنم که کار خیلی خوبی باشه.
بگذریم، ماجرا از این قرار بود ( البته خلاصه شده ماجرا توسط اکبرآقا بغلی که به ما هم گفت و ما هم داریم در کمال رازنگاهداری دو دستی تحویل شما میدیم ) خلاصه ماجرا از این قرار بود که سالیان پیش که حکومتهای دیگری در کشور یونان، مهد دموکراسی سر کار بودند میرفتند و برای گذران زندگیشان از بانکهای اروپا پول قرض میگرفتند. این برای کشورهای اروپایی مسئله ای نبود. چونکه دموکراسی داشت حمایت میشد. شبیه حمایت دموکراسی در افغانستان و عراق. بگذریم.
بانکها هم با کمال رضایت میدادند چونکه بهره خوبی بهش وصل کرده بودند و حسابی کیف میکردند. ضامن آنها کی بودند؟ خب معلومه دیگه. حکومتهای کشورهای اروپایی.
پول کجا میرفت؟ پول میرفت یونان. بخش ناچیزی را به دست مردم میدادند تا مردم احساس حال و حول بکنند و راضی باشند ولی عمده پولها را ثروتمندان یونانی  به جیب میزدند. این ثروتمندان هم عمده این پولها را برمیداشتند و دوباره به اروپای غربی میبردند. یعنی یکجورایی پولشویی میشد. بازم مثل افغانستان و عراق. بازم بگذریم.
این یکطرف قضیه بود. طرف دوم قضیه این بود که مردم در خلسه فرو رفته یونان گهوار دموکراسی حسابی نشئه شده بودند و آینده نگری دیگه قربونش برم. همزمان با این ماجرا سیل پناهندگان که از شمال آفریقا و خاورمیانه و دیگر کشورهای میرفتند یونان، اروپائیها تا حدی کمک میکردند. کمک نمیکردند چونکه دلشان به حال یونان سوخته بودها. کمک میکردند که این فراریان یکدفعه از یونان به مرکز اروپا سرازیر نشوند.
بنا به اظهار نظر متخصصین (اکبر آقا و پسران) اتحادیه اروپا چندان بدش هم نمیاد که یونان از اتحادیه بیاد بیرون و به میدان جذب پناهندگان مبدل بشه چونکه هر چی باشه شهروندان کشورهای اتحادیه اروپا از آمدن بیکبارگی اینهمه پناهنده که قلبا هم میلی به مطابقت دادن خودشان با اروپائیها ندارند، اصلا راضی نیستند و مرتب به حکومتهایشان فشار میآورند و هشدار میدن. 
حالا اگر یک جائی پیدا بشه که متعلق به اتحادیه اروپا نباشه که اتحادیه خودش را موظف بداند ولی مملو باشه از پناهندگان دیگر کشورها، چندان برای کشورهای  دیگر اتحادیه چشم انداز ناخوشایندی هم نیست.
آمریکا هم از این بلبشو چندان بدش نمیاد چونکه از اتحادیه اروپا تنها بصورت نام اتحادیه میماند و نه در عمل و نفس. یک اتحادیه اروپای مرتب و کارآمد رقیب بسیار خطرناکی برای آمریکا میتونه بشه.
بهرحال بازیها همه بهم خورده و اتحادیه اروپا سیاستهای دیگری  در مورد تقسیم پناهندگان در پیش گرفته و یونان هم حسابی قرض بالا آورده یقه اش را چسبیدند که یاالله پولها را پس بده. همان پولهایی که ثروتمندان یونانی  پیش از افتادن حکومت به دست چپیهای یونان به جیب زده و به غرب برده بودند. مثل کشور خودمان ایران که یکدفعه پولدارهایش کانادا را آباد کردند. حالا کشورهای اروپایی اصلا به روی خود نیاورده و میگن ما پول به کشور یونان قرض دادیم و این کشور هم باید به ما پس بده. مردمی که نه سر پیاز بودند و نه ته پیاز یکدفعه میبایستی که پرداخت این بدهیها را متقبل شوند. به این میگن پولشویی.
همه میدانند که پولها در یونان نیستند ولی همه هم میدانند که این یونان بود که در واقع پول قرض گرفته بود. حالا سر پل شیر بگیری هست.
رژیم یونان هم که نشستهای زیادی با سران کشورهای دیگر اتحادیه اروپا داشت وقتیکه دید تیغش در برابر اتحادیه اروپا دیگه نمیبره به مردم خودش روی آورد و گفت مردم میدانید؟ خودتان خوردید و حال کردید. حالا یک رفراندوم میگذاریم و خود شما هم تصمیم بگیرید که چه کار کنیم؟ در اتحادیه اروپا بمانیم و قرضهایمان را بنا به شرایط آنها پرداخت کنیم که البته ایندفعه این کشورها دیگه چندان به خوشرویی سابق نیستند و یا اینکه از اتحادیه بیاییم بیرون و نخود نخود هر که رود خانه خود.
اینجا دیگه شرایط برایمان بسیار بسیار سخت خواهد شد. پناهندگان دیگه ضعیف کشی حسابی راه میندازند و همه همسایگان به ما سروری خواهند کرد. خودتان تصمیم بگیرید که چه کنیم.
البته یک راه حل سومی هم وجود داشت که اروپاییها مایل به انجامش نیستند. بخشیدن بخشی از بدهیها. این کار در جهان سابقه داره. بخش بزرگی از بدهیهای آلمان را پس از جنگ به آنها بخشیدند تا بتوانند کمر راست کنند. همین چند سال پیش همین برنامه را برای چند تا کشور آفریقایی انجام دادند. ایران هم بدهیهای کشور عراق را بعلت غرامت جنگی اصلا به روی خودش نمیاره.
ولی یونان جلوی اتحادیه اروپا پررویی کرده و بعید بنظر میرسه که اروپائیها چنین کاری را انجام بدهند و بخشی از بدهیها را به یونانیها ببخشند.

هفته آینده مشخص میکنه که برنامه چطور خواهد شد.

۱۳۹۴/۴/۳

ظاهرا شگفت انگیز ولی باطنا نه

آقا گاهی‌ انسان یک چیز هایی‌ می‌بینه که خودش هم باورشون نمیکنه دیگه چه خواسته به دیگران.
مثلاً اگر تا یکی‌ دو سالِ پیش کسی‌ میگفت که میا‌‌نِ دکتر احمدِ مموتی و بنیامین خانِ نتانیاهو شباهتِ افکاری و استدلالیِ زیاد وجود دارد‌ من یکی‌ حدِ اقل باور نمیکردم.
اینکه جفتشان از عقل سلیم (یعنی عقلی که منطقی باشه و ضررش به کسی نرسه، اینجا منظور داشتن عقل برای پدرسوخته بازی نیست) فارغ هستند را باور می‌کردم‌، اینکه جفتشان علیرغم جنگهای زرگری و ظاهری بر ضد همدیگه،  لازم و ملزومِ همدیگه هستند را هم باور می‌کردم  ولی‌ اینکه در استدلال آوردنشون انقدر با هم شبیه باشند را باور نمیکردم.
اگر یادتون باشه‌ زمانیکه سازمانِ ملل مرتب  قطعنامه و تحریم نامه  بر ضدِّ  ایران صادر میکرد  مموتی می‌خندید‌  و میگفت  بگذار  انقدر صادر بکنند تا  قطعنامه  دونکشون  پاره بشه.
اون موقع نتانیاهو بلافاصله  میگفت ، آی ملت  ببینید که این بابا چی‌ میگه؟ میشه به  چنین آدمی حتی به اندازه سر سوزن هم ‌که شده اعتماد کرد؟
حالا که همان سازمان ملل بر علیه کارهای سربازان و فرماندهان ارتشِ  زمامداران سرزمینِ موعود  گزارش  تهیه کرده، آقای نتانیاهو میگه این چیزها  هیچ  ارزشی ندارند و فاقدِ اعتبار لازم هستند.  ولی‌ لابد بخشی از گزارش  را که مربوط به حماس میشه  میتوان مطمئن  نامید. به این میگویند بازی با واژه ها و معانی.
یادتان میاد که زمانی بنیامین خان در آمریکا برای شلوغ بازی درآوردن  ادعا میکرد که ایرانی‌ها از همان زمانِ باستان با یهودیها دشمنی داشتند‌ یعنی‌ چشمهایش را به رویِ کتابِ عهدِ عتیقِ خودش هم بسته بود ولی‌ به جایش درب دهان را باز گذاشته بود تا هرچیزی را بدونِ گذشتن از فیلتر مغز (؟) بیرون بریزه.
حالا هم که دکتر مموتی میخواد ملت را طرفِ خودش جلب کنه میگه کشورهایِ غربی پرونده ضدِّ امامِ زمان درست کردند و عکسش را هم به اینترپل دادند تا دستگیرش کنه. اینهم یعنی چشمها را به مندرجات دینی خودش بستن و دربِ دهان را باز گذاشتن که هرچیزی را  بدونِ گذشتن از فیلتر مغز (؟) بیرون بریزه.
 آقا چنین تشابهی واقعا بی‌نظیره.  فقط  تنها نکتهِ  و جای سئوال  بازی  که وجود داره که شاید برایِ خیلیها پرسش برانگیز باشه استفاده ابزاری این هر دو از ماجرایِ هولوکاست است.
یکیش میگه وجود داشته  و از این طریق یک عده را بدورِ خودش گرد میآره و اجازه نمیده تا  هر گونه انتقادی از رفتار و اعمال و بکارگیریِ شیوهِ  کنونی خودش انجام بگیره  و دومی هولوکاست  را از بیخ و بن انکار میکنه و دسیسه و توطئه میخوانه و هر کس را هم  که از او انتقاد  کنه جزوِ همین توطئه گران میدانه.
یعنی اگر بخواهیم صادق باشیم باز هم شبیه  همند.
تنها یکی‌ به نعل میزنه و یکی‌ به میخ ولی نهایتا هر دو شان  به کف  پای اسب میزنند  تا سر مردم را گرم کنند و به کارشان برسند.

۱۳۹۴/۳/۲۶

ما و ماست کیسه

آقا تویِ اتوبوس نشسته بودیم و داشتیم مثلِ بچه آدم میرفتیم خانه که یکدفعه یک صدائی از جیبمان گفت دلی دلی دلی. نیشم تا بناگوشم باز شد‌? فهمیدم بازم یک‌نفر برام یک پیامی فرستاده. ای بنازم این مخترع تلفن دستی را. هر روز که تویِ قطار و اتوبوس بنشینی و همش هم یک راه را بری‌ حوصله ات  سر میره  و  از  آمدنِ  اینجور  پیامها و یا خواندنِ یک چیزی لذت میبری.
گاهی‌ هم هیچکدومش را انجام نمیدی و تمام راه به گذشته و آینده و حالِ نداشته ات فکر میکنی‌. اینم بهش اضافه کنم که فکر بکنی‌ و یا نکنی‌ راه به جایی‌ هم نمیبری. یا از همان اولش بلدی زندگی‌ بکنی‌ یا اینکه نه.
داشتم چی‌ می‌گفتم؟ آها صدای دلی دلی دلی آمد.
خوشحال تلفن دستی‌ را با یک ژستِ جیمز باندی بازش کردم و زیرچشمی نگاه کردم که ببینم دیگران هم متوجه این حرکت ژستیک من شدند یا نه؟ تلفن را که روشن کردم دیدم یک چیزِ نسبتاً طولانی برام آمده.  داستانیکه پایین می‌بینید مضمونِ پیام بود.

به مختارالسلطنه گفتند که ماست در تهران خیلی گران شده است. فرمان داد تا ارزان کنند. پس از چندی ناشناس به یکی از دکان‌های شهر سر زد و ماست خواست.
ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی می‌خواهی ؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه !
وی شگفت‌زده از این دو گونه ماست پرسید.
ماست فروش گفت: ماست خوب همان است که از شیر می‌گیرند و بدون آب است و با بهای دلخواه می‌فروشیم. ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان می‌بینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته می‌فروشیم. تو از کدام می‌خواهی؟!
مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش وارونه از درختی آویزان کرده و بند تنبانش را دور کمر سفت ببندند. سپس تغار دوغ را از بالا در لنگه‌های تنبانش بریزند و آنقدر آویزان نگهش دارند تا همه آب‌هایی که به ماست افزوده از تنبان بیرون بچکد!
چون دیگر فروشنده‌ها از این داستان آگاه شدند، همگی ماست‌ها را کیسه کردند!!!
وقتى ميگن فلانى ماستشو كيسه كرده يعنى اين... ولی حیف که دیگر مختارالسلطنه ای نیست.
به نظر می‌رسید که این پیام پیش ا زاینکه به من برسه دستِ یک عدّه دیگه هم بوده. آقا اولش خنده مون گرفت ولی‌  بعدش که کمی‌ فکر کردم دیدیم جایِ خنده اصلا هم نداره.
واردِ مبحثِ اینکه آیا شکنجهٔ خوبست یا بدست نمیشم. خودتان عاقل و بالغ هستید بروید و ببینید که خوبست یا بدست؟
برایِ من یک سئوال دیگه مطرح شده بود و آنهم اینکه اگر مطلب بالا راست باشه و ما طبق معمول به داستانسرایی نپرداخته باشیم، یعنی  آقا‌  ما از زمانِ زرتشت تا حالا  شیر و ماست  داشتیم ولی‌ به  کله  مبارکمان  نزده بود که ببینیم ماستِ کیسه چیه وچه مزه ای میده.
میبایست صبر میکردیم تا آقایِ مختار السلطنه تشریف بیاورند و دوغ تویِ پاچه یک ‌نفر مجرم بریزند و آویزانش کنند تا آبش در بره و تبدیل به ماستِ کیسه بشه.
مردمی هم که از بغلِ مجرمِ واژگون آویزان رد شدند هیچ هم و غم دیگری نداشتند بجز اینکه انگشت به تنبانِ مجرم بکنند و ماستِ کیسه کشف‌ و میل  بنمایند  و  چنان  ازش تعریف  بکنند  که یکدفعه  بقالها به فکرِ بیفتند که ما مگر چه چیزمان از مختارالسلطنه کمتره؟ 
و حسابی به درست کردن  ماستِ کیسه بیفتند و بفروشند. پیش از آن یعنی ما قرنها و هزاره ها  با  وجودیکه حوصله مان از دیدن این ماست یکنواخت حسابی سر رفته بود ولی همینطوری بر و بر نگاه ماست میکردم و مال مال میخوردیمش بدون اینکه صدایمان در بیاد.
شاید هم منتظر بودیم که رضا شاه و یا آمریکائیها بیان و برامون ماست میوه، ماست کیسه، ماست با طعم وانیلی، ماست کم چربی، ماست پرچربی، ماست ارگانیک و و و بیارن.
 اروپاییها ماست نداشتند و از راهِ تماسِ با ترک‌ ها فهمیدند که ماست چیست.واژه ای  هم  که  در  بیشتر  زبانهای اروپایی برایِ  ماست استفاده میشه همان نامِ ترکی‌ آن میباشد ولی‌ با وجودِ این انواع و اقسام ماست‌ ر ا  تهیه میکنند و حتی به‌ مخترعین ماست یعنی ماها هم میفروشند.
خوب حالا خودتان انصاف بدید. مردمی با  این پویاییِ  فکری  و مردمی با آن خمود گی مغزی ‌.  حقِ  کدامشان  هست  که زندگی‌ بهتر داشته باشه و ماست های مختلف بدون  منتظر پول نفت شدن به سر سفره شان بیاد؟ این تنها یک مسئله ماست بود. بقیه اش را دیگه خودتون حدس بزنید که چطور پیش رفته و میره؟

دری وری هم نگید.  تمامش کردم. اصلا به من چه؟

۱۳۹۴/۳/۱۸

در باب حجاب نامتعارف خانم اسخاکه

این خبر را که خیلی خیلی خیلی مهم است و همین الآن توسط اکبرآقا بدستم رسیده برایتان پخش میکنم تا شما هم مستفیذ شوید.
خبر دارید که خانم ماریچه اسخاکه به ایران که رفت نه گذاشت و نه برداشت یک لباسی پوشید که باعث شد یکعده نابخرد که بدنبال هر بهانه ای هستند تا از هر گونه اصلاح روابط ایران با دیگران جلوگیری کنند، بلافاصله از لباس این خانم پیراهن عثمان درست کنند و وا اسلاما و وامصیبتا سر بدن.
این یکطرف قضیه بود. اینطرفیها را میشناسیم و به عملکردهایشان هم آشنا هستیم. دیگه لازم نیست که من توضیحی بخوام بدم.
طرف دوم قضیه ولی امت همیشه در هر صحنه ای میباشد که بلافاصله ادعا کردند که این نوع پوشاک  اصلا مناسب شان ملت همیشه در سواحل دریا نیست. یعنی اینکه خانم یک کلاه نیم بند گذاشته بود سرش که تنها بخشی از موهایش را نشان میداد نه همه اش را.
راستش را بخواهید بنظر من البته نه ولی بنظر اکبرآقای بغلی خانم ماریچه اسخاکه میبایست با مایو دو تکه به ایران میرفتند تا حسابی قدرت اتحادیه اروپا به نمایش گذاشته میشد. اکبر آقا معتقده مردم حق دارند که ناراضی باشند. البته این اکبرآقای بغلی زمانیکه دو تا عکس از خانم گلشیفته میبینه قطر رگهای گردنش میشه اندازه خیار.
آخه دوست من، برادر من، عزیز من چشماتو باز کن و کوشش کن که در آستانه ماه مبارک رمضان تنها راه مدفوعت را بند نیاری بلکه راه عقلت  را هم کمی باز کنی.
شما فکر کردید که چی؟ اولا وقتیکه شما وارد یک مملکتی میشوید موظف هستید به قوانین آن مملکت احترام بگذارید. حالا قوانین میگه که باید محجب باشی، خب محجب میشی. میگی نمیشم؟ یک نگاه به خواهر و مادر و دختر و همسر خودت در مملکت بینداز تا به میزان جدی بودن نمیشم خودت پی ببری.
خانم اسخاکه هم وارد یک مملکت شده و بعنوان یک سیاستمدار موظف به احترام گذاشتن به قوانین ظاهری آن مملکت میباشد. فاطی کماندو و اشرف دهقان نیست که تا دندان خودش را به انواع و اقسام کاردها و چاقوها و پنجه بکس ها مجهز کنه که چی؟ که میخواد بره سفر سیاسی.
تازه، خیلی ببخشید که واضح میگم ها. شما فکر میکنید که نمایندگان اتحادیه اروپا یا هرجای دیگری برای چی به ایران میان؟ برای رسیدن ملت ایران به آزادیهای اجتماعی و سیاسی؟
قربانت برم اینها اگر میخواستند آزادی در آنجا رشد کنه پنجاه شصت سال پیش پیرمرد را با کودتا ساقط نمیکردند.
این خانم ماریچه اسخاکه هم بهمان دلیل در ایران بود که میشل اوباما در عربستان بود و آنجلا مرکل در امارات. ما دیدیم پاش که بیفته ملکه الیزابت به مسجد هم میره و از کودکان در مسجد بازدید بعمل میاره ولی اینرا برای آزادی انجام نمیده. اینرا برای حفظ و حتی گسترش روابط اقتصادی انجام میده. پرنس چارلز لباس عربی میپوشه و شمشمیر کج عربی دست میگیره و میرقصه.
حالا شما هم خواب نما نشوید و توقع بیخود نداشته باشید. آنها که به کشورهای ما میان برای اهداف خودشون میان نه امیال شما. شما هم اگر آزادی میخواهید باید راه تکامل را بپیمایید. نه اینکه مرتب از این و اون توقع داشته باشید کاری را که خودتان انجامش نمیدید برایتان انجامش بدهند.
اینها اگر میخواستند آن چیزی را که شما مایل به کسبش هستید برای کسی بدست بیاورند، وضع عراق و افغانستان که سالها دست خودشان بود از نظر اجتماعی خیلی بهتر از الآنش میبود.
اینها اگر برای حقوق اجتماعی زنان میخواستند کار مثبت و قاطعانه ای انجام بدن، الآن زنها در عربستان میتوانستند ماشین برانند. وبلاگ نویسشان به هزار ضربه شلاق ( یعنی بگو مرگ با شکنجه و خودت را راحت کن) محکوم نمیشد.
من فکر میکنم که بهتره تنباکوی سیگارتان را عوض کنید و از اون قاطی پاطی ها مسخره هم بهش اضافه نکنید تا اینقدر مهملات نگویید و تخیلات واهی نداشته باشید. منقل و مخلفاتش را هم اجالتا دوسه نسل کنار بگذارید.
برگردید به واقعیات و میزان نقش خودتون را در تشکیل این واقعیات موجود جامعه، ارزیابی درست بکنید و بعدش هم برید دنبال چاره درست و حسابی. این توقع بیجای شما و دست به دامن این و اون زدن هاتون باعث شد که مثل همیشه پای جناح اونطرفی را با قدرت تمام به صحنه بکشانید.

هیچ راه حل دوروزه و دوماهه ای هم برای حل مشکلاتتون وجود نداره. از خواب بیدار بشید.

۱۳۹۴/۳/۱۱

آنتی تز‌

آقا ما که تازه آمده بودیم اینجا در دیار غربت چونکه کاری نداشتیم بکنیم و غریب هم بودیم  و بقیه خارجی بودند و تنها داخلی در این مملکت غریب ما بودیم،  تا  یکنفر را پیدا میکردیم شروع میکردیم بحث کردن.
چونکه بیکار بودیم بحث میکردیم که هم کم خرج بود و هم سرمان گرم میشد و هم یک احساساتی بهمون دست میداد که نکنه ما هم چیزی باشیم و خودمان ندانیم.  
بحث که میکردیم ( البته فکر میکردیم داریم بحث می‌کنیم، در واقع داشتیم حکم میکردیم) دلایلمون را که مثلِ آس تویِ بازی حکم میزدیم زمین، اینکار رو که میکردیم  دیگه برامون  قابلِ قبول نبود که یک نفرِ دیگه هم ممکنه که یک دلیلی‌، پلیلی خلاصه یک چیزی تویِ همین مایه‌ها داشته باشه و بقول معروف او هم بخواد آسش را رو کنه، چرا؟ خوب برایِ اینکه ما با آس حکم لازم کرده بودیم.  ده تا آس که وجود نداره که. یکی وجود داره  و آنهم پیوسته دست ما هست. اینجوری تک تکمان فکر میکردیم.
کلی‌ طول کشید تا اینجا بهمون یاد دادند که نه‌ بابا اینطور‌ها هم که ما فکر می‌کنیم نیست. یواش یواش یاد گرفتیم که یک چیز‌هایِ عجیب غریبی بنام تز‌ وجود دارند که همان نظریه باشه، بعدش یاد گرفتیم که سینتز هم وجود داره یعنی یک نظریه دیگه ولی توی همون مایه ها. اگر هم مخالف با این تز‌ و مز  و نمی‌دونم اینطور چیز‌ها هستی‌ آنتی تز‌ هم وجود داره که همه اینها به انسانها کمک میکنند بدون جنگ و دعوا و چکش زدن به سر و کله همدیگه، با هم گفتگو کنند و احتمالا به نتیجه برساند.
خوب ما هم خوش حال شدیم که  بدینوسیله با یاد گرفتن این چیزها از شرِ بحث‌هایِ بی‌فایده و تکراری که راه  هم به جایی‌ نمیبردند، خلاص شدیم.
چند روز پیش که داشتم با چند نفر از دوستانِ بهتر از جان که هر کدامشان هم به اندازه عمرِ  نوح در خارج از کشور هستند گفتگو می‌کردم، متوجه شدم که‌ ای دلِ غافل چه نشستی که لبِّ مطلب هنوز به خیلیها نرسیده.
یک کم که بیشتر فکر کردم، دیدم تحتِ شرایط تئوریِ تکامل، با توجه به داشته‌ها و نداشته ها و همینطور نیاز‌هایِ بشر و در این حالتِ فعلی، این لب مطلب هیچوقت هم نمیرسه، مگر اینکه در تکاملِ تیره بشر یک اتفاقی بیفته که حالا حالاها هم قرار نیست بیفته.
مثلا دقت کردم دیدم که آقا هیچ حیوانی نمیاد بنشینه نقشه طولانی مدت بکشه که همنوع خودش را اسیر کنه و ازش استفاده کنه. یا اینکه جنگ و جدال راه بیندازه و نسلها این جدالها را ادامه بده و تازه براش فلسفه هم درست کنه و یا دروغهای شاخدار و دمدار تحویل همنوع خودش بده و یا اینکه بشینه هزار ساعت بحث و گفتگوی بیمعنی و بیحاصل بکنه که مبادا مجبور بشه نیمساعت یک کار مثبتی انجام بده ولی انسان همه اینها را انجام میده. ای بنازم این اشرف مخلوقات را که چقدر این ابوالبشر استاده.
ولی‌ خوب اصلِ تئوریِ تکامل را هم که نمیشه زیرِ علامتِ سوال برد که. در نتیجه به این نقطه رسیدم که چارلز داروین در یک مورد حق داشته و در یک مورد نه‌.
در موردِ تئوری تکامل حق داشته، و موجوداتِ زنده پیوسته در حالِ تکاملِ خویش هستند، ولی‌ انسان از میمون به وجود نیامده. در اینجا آقایِ داروین اشتباهِ فاحشی انجام داده.
والله اینطوری که ما  ادا و اطوار بعضی ها رو میبینیم، معتقدیم که میمون از انسان به وجود آمده. چونکه میمون از انسان والاتر و کاملتره. یعنی در روند تکامل هفت شهر عشق را گشته ولی ما ابنا بشر هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
حالا هم شما ای دانشگاهیان، فرهنگیان، هنرمندان و متفکرینِ عزیز و گرامی‌، لطفاً اینرا به عنوان آنتی تز‌ِ اینجانبِ حقیر و فقیر و سراپا تقصیر، در محافلِ لازم  بین المللی مطرح کنید تا به ثبت برسه.

خدا یک گوریلِ ماده در دنیا و هزار گوریلِ ماده در آخرت نصیبتان فرماید. ببینید چقدر مقامتان را بردم بالا؟
حال کنید، همردیف گوریل  که در سیر تکامل  عقلی از انسان بالاتر هست قرارتان دادم و با یک درجه بالاتر از خودتان محشورتان کردم.
بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت. نا امید نشوید.