آقا جان من دیگه به چه زبونی باید بهتون گفت. خود دولت ایران اعلام کرده که تنها به نهاد یارانه ملی مبلغ پانصد و هفتاد هزار میلیارد تومن بدهکاره ( اولش خواستم عددی بنویسم ولی دیدم برای نوشتن اینهمه صفر باید دوبار خودنویسم را پر کنم).
شر تحریمها را هم به همین سادگیها از سر ایران کم نمیکنند. تا ده هزارتا امتیاز نگیرن یک سر سوزن بهتون نمیدن.
کشور ایران که ذاتا کشوری کشاورزی هست و نه بر خلاف میل و عقیده خیلیها صنعتی هم خشکسالی داره هم خشک مغزی مدیریتی و هم خشک اندیشی بازاری.
خشکسالی را که میفهمید. یعنی امیدوارم که بفهمید.
خشک مغزی مدیریتی را که اگر تا حالا نفهمیدید از این ببعدش هم نمیفهمید بخاطر همین منهم بخودم فشار نمیارم که براتون تعریفش کنم.
خشک اندیشی بازاری هم یعنی جنس بنجل از خارج میارن توی انباراشون ذخیره میکنن تا کارد به استخوون همه برسه بعدش با قیمتی که خودشون تعیین میکنن میفروشن. کشاورزاتون هم که همه آمدن شهر و دارن پپسی مینوشن و تصمیمی برای برگشتن به ولایت ندارن. حق هم دارن. برای مثال ماجرای نیشکر هفت تپه و شاهکارهای آقازادگان تاجرمنش را بخاطر بیارید تا بفهمید که شرایط کار و زندگی را برای این بیچاره ها تا چقدر سخت و دشوار کردن که راهی بجز زمین گذاشتن همه چیز و مهاجرت به شهر براشون باقی نمونده بود. آقازادگان تاجر منش هم رفتند شکر از آمریکای مرکزی وارد کردند. کلی هم سود بردند.
ملت هم خوشحال که نخود و لوبیا گرون شد ولی قطع نشد هنوز در خانواده کلیه برای فروش داریم.
بخاطر همینهم خیلی ساده ساده گفتم که هم از بیرون و هم از درون گرگها منتظرن تا باب مذاکره باز بشه. تازه بکش بکش شروع و راه بخور بخورهای تازه باز میشه. فشارهایی را که به دولت ایران وارد میکنند یا تصمیم دارند بکنند از قوه تصور خیلیها هنوز خارجه. شاید خود رئیس جمهور منتصب و منتخب هم ابعاد فاجعه براش مشخص نباشه.
همه اینها رو هم از صدقه سر جنگ بر سرقدرت میون معممین عزیز و سرداران گرامی سپاه که بعد از جنگ برای خودشون امتیازات ویژه متصور شده بودند داریم.
ملت هم که همیشه در صحنه هست مثل مگس که اونهم همیشه در صحنه هست ولی مردم چندان خوششون هم ازش نمیاد با مگس کش تو سرش هم میزنن.
شر تحریمها را هم به همین سادگیها از سر ایران کم نمیکنند. تا ده هزارتا امتیاز نگیرن یک سر سوزن بهتون نمیدن.
کشور ایران که ذاتا کشوری کشاورزی هست و نه بر خلاف میل و عقیده خیلیها صنعتی هم خشکسالی داره هم خشک مغزی مدیریتی و هم خشک اندیشی بازاری.
خشکسالی را که میفهمید. یعنی امیدوارم که بفهمید.
خشک مغزی مدیریتی را که اگر تا حالا نفهمیدید از این ببعدش هم نمیفهمید بخاطر همین منهم بخودم فشار نمیارم که براتون تعریفش کنم.
خشک اندیشی بازاری هم یعنی جنس بنجل از خارج میارن توی انباراشون ذخیره میکنن تا کارد به استخوون همه برسه بعدش با قیمتی که خودشون تعیین میکنن میفروشن. کشاورزاتون هم که همه آمدن شهر و دارن پپسی مینوشن و تصمیمی برای برگشتن به ولایت ندارن. حق هم دارن. برای مثال ماجرای نیشکر هفت تپه و شاهکارهای آقازادگان تاجرمنش را بخاطر بیارید تا بفهمید که شرایط کار و زندگی را برای این بیچاره ها تا چقدر سخت و دشوار کردن که راهی بجز زمین گذاشتن همه چیز و مهاجرت به شهر براشون باقی نمونده بود. آقازادگان تاجر منش هم رفتند شکر از آمریکای مرکزی وارد کردند. کلی هم سود بردند.
ملت هم خوشحال که نخود و لوبیا گرون شد ولی قطع نشد هنوز در خانواده کلیه برای فروش داریم.
بخاطر همینهم خیلی ساده ساده گفتم که هم از بیرون و هم از درون گرگها منتظرن تا باب مذاکره باز بشه. تازه بکش بکش شروع و راه بخور بخورهای تازه باز میشه. فشارهایی را که به دولت ایران وارد میکنند یا تصمیم دارند بکنند از قوه تصور خیلیها هنوز خارجه. شاید خود رئیس جمهور منتصب و منتخب هم ابعاد فاجعه براش مشخص نباشه.
همه اینها رو هم از صدقه سر جنگ بر سرقدرت میون معممین عزیز و سرداران گرامی سپاه که بعد از جنگ برای خودشون امتیازات ویژه متصور شده بودند داریم.
ملت هم که همیشه در صحنه هست مثل مگس که اونهم همیشه در صحنه هست ولی مردم چندان خوششون هم ازش نمیاد با مگس کش تو سرش هم میزنن.