۱۳۹۴/۵/۵

شگفتا

آقا چند روز بود که میخواستم پس از مصالحه و امضاِ توافقنامه یقه بگیرم و اخطار بدم، البته نه‌ به دولت بلکه به امتِ مفت خور و راحت طلبِ همیشه در صحنه که بیصبرانه منتظره جنس جدیده و بگم مواظب باشید حالا که قراره تحریمها برداشته شوند، گشنه بازی درنیارید و به هنرِ همیشگیتون که همانا خریدن برایِ پز دادن در برابر دیگران میباشد روی نیارید و خلاصه حسابی‌ براتون روضه بخونم که این کشورِ ترکیه با این ادا و اطوارهاش زد به کاسه و کوزه مان رفت.
خلاصه برین به جانِ کشورِ ترکیه دعا کنید که از دستِ من نجاتتان داد.
حالا که اون روضه را  نمی‌تونم براتون بخونم، به جاش روضهِ کارهایِ ترکیه را براتون می‌خونم.
البته این جریانِ ترکیه یک جورایی هم به همون توافق  بستگی هم داره، حالا اگر کمی‌ طاقت بیارید خدمتتون عرض می‌کنم چه جوری.
همگی‌ می‌دونیم که گروهِ داعش یکی‌ از حامیان خود را  کشورِ ترکیه میدید.  ترکیه بود که اجازه نمیداد گروه‌هایِ پیشمرگه کرد از راه خاکِ ترکیه واردِ سوریه بشن و مثلاً در جنگِ کوبانی شرکت کنند.
 ترکیه بود که با وجودِ متحدِ آمریکا و عضوِ ناتو بودن، به این کشورها اجازه نمیداد تا از خاکِ سرزمینش هواپیماهای با سرنشین و بی‌ سرنشین سراغِ گروهِ داعش بفرستند.  میگفت بله؟ مگر ما نوکر شما هستیم؟
ترکیه بود که همزمان خاکش و مرزش را باز گذاشته بود که جوانان داوطلبِ پیوستنِ به داعش به راحتی‌ از خاکش گذر نمایند.
ترکیه بود که راه‌هایِ لجیستیکی را برایِ گروهِ داعش باز گذاشته بود.  داعش در واقع بخشی از اهداف استراتژیکی ترکیه را که همانا مشغول نگاهداشتن کردهای حزب کارگران کردستان بود، بخوبی بعهده گرفته بود.
ترکیه بود که با زدنِ سد بر روی سرچشمه‌هایِ رودخانه‌هایِ دجله و فرات که مخالفِ قوانینِ بین المللی هست، باعث  نرسیدن آب رودخانه های بین المللی به دیگر کشورها شده بود. همین نیز سببِ خشک شدن و خالی‌ از سکنه‌ شدن بخش‌هایِ شمالی‌ کشورهایِ سوریه و عراق گردید. اینطوری ترکیه خیالِ خود را راحت کرد. اینکه بر اثرِ این خشک شدن‌ها، اراضی بایر شده و ریزگرد سطحِ تمامِ منطقه را در بر میگیره و طوفانهایِ گرد و غبار حتی  تا به کابل و پیشاور هم میرسند هم عینِ خیالش نبود.
تازه بر عکس، بازارِ خوبی برایِ محصولاتِ کشاورزیش درست شده بودند.
این خشکیها و پیدایش گروههای مانند داعش را میشه یکجورایی با هم مرتبط دانست. رابطهِ پیدایشِ خشکی در منطقه و رشدِ داعش در آنجا را چیزی نیست که من از خودم در آورده باشم. اینرا حتی مارتین اومالی نامزدِ انتخاباتیِ مقامِ ریاست جمهوری در آمریکا متوجه شده و تنها شما امتِ گریان و نالانِ همیشه در صحنه هستید که نشدید. البته این اقایِ اومالی وسطِ راه به بیراهه زده و اشاراتی را که در این رابطه کرده نباید همینطوری سر سری ازش گذشت.
این میا‌‌ن توافقِ هسته خرمایی میان ایران و هفت منهای یک انجام گرفت و در ضمن ایران در جریانات مبارزه با گروههای مانند داعش کمی اعمال نفوذ کرد. در کنارش نیروهایِ مخالفِ داعش و منجمله حزب کارگران کردستان که سابقه عشق آتشین میان آنها و ترکیه را پیشتر گفتم با پشتیبانیِ ایران کمی‌ قدرت گرفتند و پیش رفتند.  ایران قصد تقویت حزب کارگران کردستان را نداشت. اینها از خلاء بوجود آمده استفاده کردند. ترکیه نمیخواد که در منطقه زیر سایه نفوذ ایران قرار بگیره و با این امر شدیدا مبارزه میکنه. آنکارا هنوز هم رویای احیای  نوین و به روز شده امپراتوری عثمانی را در سر میپروره. امری که چندان ناممکن هم نیست اگر قدرتهای منطقه ای مضمحل شوند و دقیقا تمام تلاش ترکیه در همین زمینه هست.
ترکیه هیچگونه مقاومت و مخالفت داخلی را هم برنمیتابه و رحمی به دل راه نمیده. کردها و علویها  بصورت سنتی از دید ترکیه مخالف و مقاوم ذاتی هستند.
کوبانی را که زنهایِ کرد عمدتاً آزاد کرده بودند دوباره داعشیان موردِ هجوم قرار دادند و نخست کمی‌ هم پیش رفتند ولی‌ کرد‌ها دوباره خودشان را جمع کردند و بخش‌هایِ از دست رفته شهر را پس گرفتند. این چیز آرام بخشی برای ترکیه نبود. ترکیه کردها را خطری جدی تر از داعش میداند. پدیده داعش از دید ترکیه امری گذراست ولی با کردها دهه ها و سده هاست که ترکیه مشکل دارد. با ریختن جنس و کالا به بازارهای شمال عراق که منطقه کردنشین است و خرید نفت از ایشان ترکیه بنوعی ایشان را به خلسه فروبرد تا دمی از سوی ایشان احساس خطر نکند ولی فعالیتها و مبارزات کردهای سوریه در برابر داعش را امری چندان مثبت نمیدید و کمک و همدردی کردهای داخل ترکیه را با کردهای سوریه چندان مثبت ارزیابی نمیکرد.  بخاطر همینهم دیگر کردها که هنوز از سویِ کشورِ ترکیه اجازه رفتن به سوریه به منظورِ جنگیدن را نداشتند، پشتِ مرز گرد آمدند تا مراتبِ همیاری خود را به کرد‌های کوبانی اعلام کنند و کمک‌هایِ کالایی برایشان بفرستند که یکدفعه بمبی ترکید و ۳۰ نفر کرد را کشت. گروهِ داعش بلافاصله مسئولیتِ این حمله را به عهده گرفت.
آقا دیگه نبودی ببینی‌ که به ظاهر ترکیه چقدر عصبانی شده بود. کاردش میزدی خونش درنمیآمد. حالا دیگه کار به جایی‌ رسیده که داعش در خاکِ ترکیه به عملیات دست بزنه؟ ولی این ظاهر امر بود. 
ترکیه عصبانی بلافاصله به آمریکاییها اجازه پرواز داد  ولی‌ پیش از اینکه آمریکاییها به سوی مواضع داعشیان  پرواز کنند، خودشان رفتند در سوریه و تا دلت میخواد  بجای مواضع داعشیان، مواضع کردها را زدند و همه را حیران کردند. اینرا هم اضافه کنم که سنگرهای زده شده مواضع کردهای حزب کارگران کردستان بودند که ترکیه چند سال پیش نام آنها را بعنوان گروهی تروریستی به ثبت رسانده بود. ولی همین گروه تروریستی از اول امسال با دولت ترکیه داشت مذاکرات رسمی میکرد و اتحادیه اروپا از این امر اظهار خوشحالی میکرد و همین گروه تروریستی را دستکم نیروهای آلمانی و آمریکایی تعلیمات کاربری سلاح های سبک و نیمه سبک میدادند تا بر ضد داعش بجنگند.
این کار ترکیه تمامی متحدین را غافلگیر و حیران کرد.
کردهای ترکیه حسابی شاکی شدند و الآن در تمامی شهرهای بزرگ ترکیه درگیری هست و وضعیت بحرانی اعلام شده و ترکیه که بخاطر ترس از پیشرفت کردها نمیگذاشت به داعش تعرضی انجام بگیره و متحدین خودش را از یاد برده بود و اهمیتی بهشان نمیداد حالا دست بدامان همان متحدین ناتوی خود شده که من عضو ناتو هستم و شما دیگر اعضا، بیایید و مرا از دست این هیولای کردی نجات بدید. پرسیدند چرا؟ گفت : چو عضوی بدرد آورد روزگار   دگر عضوها را نباید قرار. تشریف بیارید.


خلاصه دنیایِ جالب و عجیبی هشلهفی‌ هست.

۱۳۹۴/۴/۱۷

چیزی که میشه از سرگذشت یونان یاد گرفت

آقا میگن میا‌‌نِ انسانها فرقی‌ نیست ولی با اجازه تون‌ من میگم هست. گاهی‌ خیلی‌ هم هست انقدر هست که نگو.
اینجا چند تا نمونه براتون میارم تا بفهمید منظورم چی‌ هست.
در موردِ یونان و برنامه اش با اتحادیه اروپا پیشتر باهم حرف زده بودیم.
یک طرف یونانیها قرار داشتند که دولتهای گوناگون مدتها‌ در آن اکثریت را با لقمه‌ای مشغول نگاه داشتند تا اقلیتی بتونه کارهایِ مالی‌ِ خودش را مطابقِ بعضی برنامه های سطح بالا که حالاحالاها ما  العوام‌ کالانعام  نمی‌فهمیم  چی‌ بوده و فهمیدنش تنها برایِ از ما بهتران  میسر  هست‌  ادامه  دهند و  به گوهرِمقصود  برسند. مردم راحت بودند ( حالا بماند که دولتشان بنامشان هر روز قرضِ بیشتر بالا میاورد) خیلی‌ هم راحت بودند.
این اکبرآقا بغلِ دستِ من باز هم تکه میپرونه و میگه بنویس که خلایق آنچه لایق.
خلاصه این از یونانیهایِ عزیز و  گهواره دموکراسی.  به نظر می‌رسید که همه خوشبختند ولی جوجه را آخر پائیز میشمرند.
طرفِ دوم گردن کلفتهایِ مالی‌ِ اتحادیه اروپا مثلِ بانک هایِ آلمان و فرانسه بودند که با اتکأ (شما اجازه دارید بخوانید فشار) به دولتهاشون حتماً حتماً میخواستند به دیگر اعضاِ کمک هایِ مالی‌ با بهره خوب بکنندو  بازم این اکبر آقا میگه بنویس عزت و ذلّت دستِ خداست. کنارِ اینها هم یک واههِ زیبایِ طبیعی‌ به وجود آمده بود که در آن روباهانِ پیرِ دم کلفتی ( هیچ هم به من ربطی‌ نداره اگر شما یکدفعه یاد بعضی از کشور هایِ جزیره  ای می‌افتید. خوب نیفتید به من چه) با ذکاوت تمام پنیر از منقار کلاغ میپراندند.
اینجا هم همه خوش و شاد بودند. روسایِ دولت های اتحادیه اروپا  وقتیکه  همدیگه  را می‌دیدند چنان  به هم نگاه های احساسی میکردند  که آدم فکر میکرد  اینها  لیلی و مجنون  هستند.  آخه یک عده فکر میکردند که بزرگوارانه دارند به هم اتحادیه ای هایشان کمک میکنند. اینجا هم به نظرمی‌رسید که همگی‌ خوشبختند.

آقا نمی‌فهمیم اینجا که هر دو طرف خوش و شاد بودند چرا یکدفعه کارشون به جر و دعوا کشید؟ این اکبر آقا بازم شعار داد ولی‌ نه‌ مثل شعارهای دفعه های قبلی‌‌.
میگه بنویس کارِ یونان  ساخته هست.  در کرانه هایش نفت و  گاز  پیدا  شده. ما که نمیدونیم منظورش چی هست.
حالا نمونه دوم را میارم که هم نشان بدم  و هم  پز بدم که ببینید انسانها با هم فرق دارند و من دیدم و شما ندیدید.
آقا ه‌‌مون طرف دوم یعنی بانک‌های اتحادیه اروپا  یک مدتی‌  هم به کشورِ پرتغال  پول قرض میدادند و میخواستند  که باز هم  بدن که دولتِ اخیرِ پرتغال گفت هی عموووووو چه خبره؟ ما پول نمیخواهیم که.
نمیخواهید؟ یعنی چی‌؟  پول که داشته باشی میتونی همه چیز بخری. پول نمیخواهی؟
آقا دیگه مردم پرتغال از یکطرف و کشورها و بانک هایِ خارجی‌ عمدتا آلمانی و فرانسوی از طرف دیگه. همگی میخواستند هر طور شده دولت پرتغال پول قرض بگیره. ولی‌ این دولت پس از یک مقداری قرض گرفتن  بقیه را  رد  کرد و پس فرستاد.
ملت از یک طرف فریاد که گشنمون هست و کشور هایِ دیگه اتحادیه (عمدتاً کشورها نه بلکه بانکهای آلمان و فرانسه)  فشار که میخواهیم کمکتان کنیم. دولت پرتغال هم نه‌ گذاشت و نه‌ برداشت وگفت اگر میخواهید کمک کنید این جوانانِ ما ر ا ببرید به کشورهایتان و به ایشان هم کار یاد بدید و هم بگذارید کار کنند.
هیچی‌ دیگه  شیرتو شیر شده بود حسابی‌ ولی‌ بالاخره مجبور شدند که اینکار را که دولت پرتغال روش اصرار میکرد، بکنند و الان هم هم ملت هایشان و هم دولت هایشان قربان صدقه هم می‌رن. انصافا هم هم دولت پرتغال نادرستی در برابر ملت خودش انجام نداد و هم ملت زود دست از مقاومت بیهوده برداشتند و به اصل ماجرا پی بردند.

اونجایی که همه خوشبخت به نظر می‌رسیدند کار سرانجام به جنجال کشیده شده و اینجا که کار با جیغ و فریاد شروع شده بود بالاخره با خوبی و خوشی به پایان رسید.
یعنی یکعده در یک کشور بفکر نتایج نهایی و آینده بودند و یکعده دیگر در یک کشور دیگه بفکر حال و حول فعلی. 
این عجیب نیست؟ پس ببینید انسان با هم فرق دارند. تنها چیزی که فرق نداره همان خصوصیات طرف دوم هست که چشم خود تا به هم زنی بردت ..... تا کله چرخ داده ای خوردت.
حالا هی ما بگیم کو گوشِ شنوا؟