۱۳۹۴/۱/۱۰

چهار‌ دلیل برایِ نه‌ گفتن برخیها

به نظر میرسه که بالاخره  با میمنت و مبارکی مشکلِات هسته ای میان ایران و جهان و جهان و ایران دارن حل میشن. البته گوش شیطان کر.
در واقع با حلِ کامل مشکل هنوز فاصله داریم ولی‌ مثل اینکه قدمهایِ اساسی‌ برداشته شده.
هم ایران فهمیده که ادامه تحریمها حسابی از نظر اقتصادی‌ عقب اندختدش و هم آمریکا فهمیده که متحدینِ داعش پرور و القاعده درست کنش چندان دوستان و بازیچه های بیخطری هم نیستند.
پول مول دارند، قبول ولی‌ مسخره بازیهایِ خودش را هم دارن.
ولی‌ چیزی که این میا‌‌ن جالب بود انواع و اقسامِ مخالفتها بودند که زمینه‌هایِ گوناگون داشتند. برایِ نمونه چهار‌ تا شون را اینجا میارم تا بفهمید که مرض که ندارند مخالفت بکنند آقا. دلیل دارند.  البته شمار دلایل مخالفتهای دیگران بسیار بیشتر از اینها هستند.
اولیش چین. چین به نظر می‌رسید که در میا‌‌نِ جمع ۵+۱ (چرا مستقیم نمیگن ۶، برایِ اینکه به آلمان هم اطمینانِ چندان ندارند؟) چین از همه بی‌خیال تر باشه ولی‌ چندان هم اینطور نیست. اگر توافق صورت بگیره و تحریمها برداشته بشن، چین یک بازارِ خوبِ خودش را از دست میده و کنارش مجبور میشه میلیاردها پولِ نفتی‌ را که مسدود کرده بود ولی‌ به ایران بدهکار هست احتمالا حتی با بهره به ایران پس بده. یعنی اتم متم را بیخیال پوله داره از کف میره.
هر چی‌ نباشه رفیق مارکسِ اعظم در گفتارهایِ نغز خود فرموده اند که هر چیزی پایه مادی داره.
 دوم کشورِ دوست و برادر ترکیه،  این کشورِ دوست و برادر هم به خاطرِ دلایلِ مشابه مخالفِ این نزدیکی‌ هست. هر چه نباشه نفوذِ ایران در شمال عراق یعنی جایی‌ که شرکتها و محصولاتِ ترکیه بازارِ خیلی‌ خوبی پیدا کرده بودند، داره روز به روز زیاد تر میشه. تحریمها اگر برداشته بشن، اجناسِ ایرانی می‌تونن با کالاهایِ ترکیه رقابت بکنند. از اون گذشته خودِ ایران هم بازارِ خیلی خوبی برای محصولات ترکیه بود. از هواپیمای کهنه و دست صدم گرفته تا آب پرتقال را به کشوری میفروخت که خودش چهارمین تولید کننده پرتقال و لیمو و نارنج در جهان بود. ماجرا از نظرِ وجهه و آبرو هم برایِ ترکیه چندان خوشایند نیست که مثلاً در سوریه سیاستِ نا موفقتر از ایران  داشته باشه، به خصوص اینکه پیش از بالا گرفتنِ کارِ سوریه دوستانِ ایرانیِ آنها به آنها گوشزد کرده بودند که کار در سوریه به همین آسانی هم که ترکیه فکر میکنه نیست. حالا دیگه این واسه لوطی افته.
 سومین نوع مخالفت ماهیتِ کاملاً دیگری داره و این  مخالفت را اسرائیل در وکنه. ایران با اصرار و پافشاریِ داره کوشش میکنه که این توافق و مفادش به تأییدِ سازمان ملل هم برسه. در مرحله اول، آدم میگه خب برسه. ولی‌ اگر چنین چیزهایی‌ به تأییدِ سازمانِ ملل برسه لزومات اجرائی برایِ دیگران هم میتونه داشته باشه.
مثلا سازمان ملل نمیتونه بگه دروغ گفتن بد است ولی‌ به استثنأ این و اون  و اون و اون.
اینجاست که کشوری که مثلا چند تا بمبِ اتمی‌ یواشکی داشته باشه هم ملزم به اجرا میشه و اگر اجرا نکنه، دچارِ بدبختی تبلیغاتی میشه.
کیه که از جنجالِ تبلیغاتی خوشش بیاد؟
اینها چند دلیل ضمنی برای مخالفان خارجی بودند حالا برای اینکه سر مخالفان داخل ایران بی کلاه نمونه و اصل تساوی رعایت بشه یکی از دلایل برخی از مخالفین داخلی را اینجا مینویسم تا همه بفهمند که مردم ما از دیگران عقب نمی افتند. حتی در برخی چیزها جلو هم میزنند. عده ای در ایران  دقیقا میدونن که اگر این موافقات انجام گرفته و تحریمها برداشته بشن دیگه دلالانی که از اینطرف و اونطرف جنس را به  دو سه برابر قیمت از بیرون  میخریدند  تا بتونن به ده برابر قیمت در داخل بفروشند، بازارشان حسابی کساد میشه و دستشان از اون همه سود خدا داد کوتاه میشه. خب مسلمه که اینها نمیخوان ضرر بکنن که. اگر ضرر بکنند دیگه نمیتونند حج برن.

اینها چند تا نمونه بودند، بقیه نمونه‌ها رو دیگه خودتون بهتر از من میدونید.

۱۳۹۴/۱/۹

پیرامون صانحه جرمن وینگز

در مورد برنامه سقوط هواپیمای جرمن وینگز حتما شنیدید که 150 مسافر بیچاره  هم در آن کشته شدند.
اینجا مطبوعات شدند مثل سینما که باید هر از گاهی فیلمشان را عوض کنند تا تماشاچی را بطرف خود جلب کنند. آخه میدونید فیلم را هم نمیتوانند زیاد روی اکران نگاه دارند. مطبوعات هم بخاطر همین همیشه بدنبال سوژه های جدید هستند. سوژه هم که در دنیای امروز مثل شن کنار ساحل ریخته. یک سوژه که پیدا بشه دیگه میریزند روی مطلب و تئوری میدن بدون اینکه خود را مسئول بدانند. مهم این هست که تا اونجایی که میشه تماشاچی و خواننده بطرف خود جلب کنند. البته بر اثر اینکارشان بعضی حقایق که همیشه وجود داشتند ولی مخفی مانده بودند هم رو میشوند و این جالب هست.
در جریان هواپیمای جرمن وینگز یکی از چیزهایی که کشف شد اینبود که این کمک خلبان جوان از نوعی بیماری افسردگی رنج میبرد. بیماری افسردگی که اینروزها همه جا شیوع پیدا کرده البته چیز کاملا جدیدی نیست ولی به این اندازه هم گسترش نداشته. کارشناسان به این نتیجه رسیدند که یکی (همانطور که نوشتم یکی و نه همه) از عوامل پیدا شدن افسردگی نوع و طرز مصرف ما انسانهاست. یعنی این یک چیز زنجیره ایست در واقع. ما انسانها برای اینکه بتوانیم از سوی دیگران قبول و مورد تایید واقع شویم بایستی چیزی داشته باشیم. همانند مثلا پرندگان و یا برخی حیوانات که یال و کوپال رنگین دارند و یا پرهای رنگین تا خود را برتر از دیگران نشون بدن. انسان که نه پر داره و نه یال و کوپال پس باید وسایل و مقام و میزان سفرهایش را به رخ این و آن بکشه. زنها اینجا منظور من رو خوب میفهمند. هر چی نباشه بیخود نیست که ایران دومین مصرف کننده لوازم آرایش در دنیاست.
در اینجا برای اینکار ولی باید پول داشته باشه. یکی از راههای بقول معروق قانونی و حلال پول درآوردن کار هست. ولی خب کارفرما هم که نادان نیست و از این ضعف و وابستگی کارکنان خود خبر داره و بخاطر همینهم کارکنان و کارگران را پیوسته در هراس از دست دادن کارشان میگذاره تا حداکثر استفاده را از آنها بکنه.  مادر بزرگ خدابیامرزم (خدا رفتگان همه رحمت کنه) در اینطور جاها با یک آهنگی میخواند که بکشید و خوشگلم کنید.
بهر حال این هراس که وای مبادا کارم را از دست بدم باعث میشه که فرد تحت هر شرایط جسمانی و یا روحی خود را مجبور و موظف به این بدونه که به سر کارش بره. مهم اینستکه فرد سر کارش باشه حالا اینکه این بودن سر کار چه کیفیتی داره مهم نیست. اگر چیزی هم خراب شد، دروغ که کنتور نداره، بلافاصله میاندازه گردن نفر بعدی.
این یکطرف ماجرا بود. طرف دیگه ماجرا اینبود که کارخانجات هواپیما سازی و قطار سازی برای اینکه در یک قطار و یا هواپیما مسافران بیشتری را جای دهند کوشش میکنند مثلا با کم کردن فاصله میان صندلیها یک یا دو ردیف به صندلیها اضافه کنند. این باعث میشه که مسافران بمرور زمان ناراضی و عصبانی شوند. مسافری که عصبانی و ناراضی شد اینرا سر کی خالی میکنه؟ شرکت مسافربری؟ نه. شرکت که آنجا نیست ولی راننده و یا خلبان هست. همه را سر اون بدبختها خالی میکنند. یعنی راننده یا خلبان از یکطرف تحت فشار کارفرماست و از طرف دیگه فحش و ناسزای مسافر را باید گوش بده. اینو دیدم که میگما. همینجوری حرف نمیزنم.
همین باعث میشه بمرور زمان اعصاب اینها هم بهم بریزه و اینجا و آنجا یا افسرده بشن یا قاطی بکنن و از این چیزها.
حالا  توی این هیر و ویر یک خانمی که اینجا خود را رهبر و پیشروی مبارزات فمینیستی میدانه و یک روزنامه هم داره و باوجودیکه زن هست ولی فرزند نداره ولی تا دلت بخواد دوست پسر عوض کرده  و سنش هم حتی از من بیشتره و مرتب هم از صدمات مادران و جفای پدران حرف میزنه و کنار همه این حرفها استاد مالیات بالا کشیدن هم هست، این خانم محترم ادعا کرده که همه این بلاها بخاطر این هست که هواپیماها را مردها هدایت میکنند و نه زنها.
اگر زنها خلبان میبودند این ماجراها پیش نمیآمد. هیچگونه اشاره و توجهی هم به شرایطی که در بالا نوشتم نمیکنه. میدونید؟ همه جای دنیا امروزه به لعاب توجه میکنند و نه به عمق ماجرا
هر کس هم میکوشد که از یک ماجرا بسود خودش استفاده کنه. شرکت هواپیمایی برای اینکه نامش بد در نره و مسافرینش را از دست نده میگه مقصر من نبودم بلکه کمک خلبان مشنگ بوده.
 کارخانه هواپیما سازی میگه من در را اینچنین و آنچنان درست کردم که تروریستها نیایند تو ولی شرکت هواپیمایی با اون انتخاب خلبانش مشکل ایجاد کرده.
سندیکای خلبانان میگه از این ببعد باید بجای دو خلبان چهار خلبان در هواپیما باشه که اگر یکیش رفت دستشویی، دومی هم دنبالش بره و سرپا بگیریدش و سومی هم بماند پهلوی چهارمی که عوضی پرواز نکنه.
 فمینیست میگه اگر مرد نمیبود زن میبود، این ماجرا پیش نمیآمد.
 دولت هم میگه ما عزا داریم کسی با ما حرف نزنه.
مطبوعات هم که میگن دم همه گرم، خوراک یکی دو هفته ما تامین شد. اخبار ربع ساعته اینجا که ناف اروپاست ده دقیقه اش شده مربوط به این. دو دقیقه هم مربوط هوا. دو دقیقه هم مربوط به ورزش و یکدقیقه هم مربوط به خبرهای جهان.


۱۳۹۴/۱/۶

گل بود به سبزه نیز آراسته شد

به به به، چشم و دلمان روشن که پدرِ القاعده و داعش حالا دیگه شمشیر را از رو بسته و با پایِ خود واردِ میدان شد. حالا دیگه کیه که جرئت کنه بیاد جلو؟ طرف به اصطلاح عصبانی هست و این چیزها دیگه حالیش نیست.
از خودم هی پرسیدم  موضوع از چه قراره؟ خیلی داشتم فکر میکردم به یک نتیجه هایی هم رسیده بودم که یکدفعه این اکبرآقا بغل دست من چند تا تئوری داد و هم مسیر افکارم را تغییر داد و هم اینکه یادم رفت که داشتم فکر میکردم. فکر کنم که عمدا میکنه تا منو عصبانی کنه.
تا حالا اینطور بود که عربستان چند پولِ سیاه مینداخت جلویِ یک بابایی در یک کشوری مثلاً ملا عمر در افغانستان، یک خورده هم ادویه دین و ایمان بهش می‌زدند و برایِ مردمی که داشتند از گرسنگی میمردند و سر پناهی در زمستان نداشتند به جایِ مدرسه و محلِ کار که بتوانند درآمد کوچکی حاصل کنند، مسجد میساختند که با شکمِ خالی‌ ولی‌ بجاش دل نورانی، راضی به رضای او از گشنگی بمیرند یا همدیگر را بکشند  که یکدفعه دید‌ وای همون کار داره در همسایگی خودش یمن انجام میشه.
البته قبلش شورایِ امنیتِ سازمان ملل ( من نمی‌دونم چرا این اسم را که میشنوم یا می‌خونم یادم به سازمان امنیت ایران میفته؟) پیشتر از اون گفته بود که اوضاع یمن خرابه و شورا تصمیم داره که از رئیس جمهورِ فراری پشتیبانی کنه.
آقا هنوز این جمله را تمام نکردند که جانشینان خلفای راشدین یعنی خلفای فاسدین با ۱۵۰۰۰۰ مجاهدِ متعهد و ۱۰۰ تا هواپیمایِ جنگی راه افتادند جلو و به گسترشِ عدلِ عربی‌ پرداختند.  از این چیزها هم که به اندازه کافی خریدن و غم و نگرانی ندارند.
البته این پاسخِ مستقیم و صریحِ آنها به گروه‌هایی‌ بود که در کشورِ مجاور از کمک‌هایِ ایران برخوردار شده و به قدرت رسیده بودند. هیچکس هم نبود که ازشان بپرسه یا اخی تو که میخواستی بساط عدل و عدالت را گسترش بدی، پس چرا در مورد القاعده و طالب و داعش و گروه النصر و غیره اینکار را نکردی که تمام دنیا داره بهشان فحش میده؟ تو که معتقدی اقلیت شیعه یمنی قدرت را غصب کرده پس چرا وقتیکه اقلیت سنی بحرین به کشتار اکثریت شیعیان دست زد با تانک و سرباز رفتی و یک سرویس به مردم بحرین دادی؟ تو که معتقدی شیعیان اصلا مسلمان نیستند پس چرا هر سال موقع حج در کیسه را گشاده و راهشان میدی که هفت بار بچرخند و هفتاد بار جیبت را پر کنند؟
جالبیش اینجاست که کشور‌هایی‌ مثلِ سودان و پاکستان هم که هشتشان گرویِ نهشان هست ابراز کردند که میخواهند  نیرویهای کمکیِ جنگی برایِ عربستان ارسال کنند.
البته این عملشان را من نمی‌فهمم ولی‌ این اکبر آقایِ بغلی میگه که برایِ اونها پول مول توشه هر چی باشه  اخی های خلفای فاسدین بموقع سر کیسه را براشون شل میکنند. نه تنها برای اونها سر کیسه را شل میکنند بلکه برای کارخانه های اسلحه سازی هم شل میکنند.  ضمنِ اینکه بعضی هاشون رقابت از نوع دیگه با ایران هم دارند.
مثلاً پاکستان اصلا خوشش نمیاد که نفوذِ اقتصادی ایران و سرمایه گذاریهاش در افغانستان گسترش پیدا کنه و یا اینکه راهِ بندرِ چابهار به سمتِ شمال و قندهار و هرات باز شده. پاکستان افغانستان را ارث پدری خودش میدونه. از نظر استراتژیکی نظامی هم اگر پاکستان در برابر هند تا قندهار را در اختیار نداشته باشه ضربه پذیر هست.
حالا هم من با اجازتون برم یک کم اخبار گوش بدم ببینم چی‌ شده، اخبارهایِ موثق نه‌ از رادیو و تلویزیون بلکه از اکبر آقا.
آها، یکی از چیزهایی را که بهش فکر میکردم دوباره یادم آمد. از زمان ملکه صبا و پیش از آنهم ساکنین یمن و عمان آبشان با ساکنین عربستان توی یک جوی نمیرفت. یعنی میخوام بگم درسته که حوثی ها شیعه هستند یا بهتر بگم یکی از شعبات شیعه هستند ولی نمیبودند هم چندان طرفداری از عربستان نمیکردند. یادمون نره که تا پیش از اونهم یمن یکی از فقیرترین کشورهای عرب بود و راحت میشد که توش اردوگاه القاعده درست کرد.
باور نمیکنید، بروید از شارلی ابدو بپرسید.
آها، یک چیز دیگه هم یادم آمد. زمانیکه روسها رفتند و به کمک مردمی که از سوی رژیمشان تحت فشار بودند شتافتند ولی در واقع دامنه نفوذشان را در شرق اوکرائین و شبه جزیره کریمه گسترش دادند از دید جهان کار قبیح و ناپسندی بود. حالا باید دید که نگاه مردم دنیا به ماجرای یمن و جنبش آزادیبخش سعودی چیه؟
سومین چیزی که یادم آمد این ضرب المثل عربی بود. الناس عبید من الدرهم و الدینار
. عربستان هنوز هم که هنوز است معتقد است میشه مردم را خرید. باید هم اقرار کرد که با این فرضیه موفقیتشان بالای نود و نه و نیم درصد بوده.
چهارمین چیز هم این بود که کشورهای عربی میخواهند یک ارتش متحد تشکیل دهند که به یاری آن تروریسم را نابود کنند. من پیشنهاد میکنم که سردارسرلشکر البغدادی را هم فرمانده کل قوا بکنند. حالا پاکستان این میان چه میکنه را فقط پاکستان و آل سعود و خدا و دو سه تا دیگه میدونند.


پنجمین چیز هم این بود که سلاحهایی را که آلمان برای دفاع به عربستان فروخت در خود عربستان به کار گرفته نشدند بلکه آنور مرز شروع کردند به ترق و توروق راه انداختن. اینهم جزو دفاع حساب میشه؟

۱۳۹۴/۱/۲

خواجه حافظ در نقش پستچی میان ایران و آمریکا

بعد از اینکه رئیس جمهور اوباما برای مردم ایران پیام نوروزی فرستاد که بنظر من شخصا کار خیلی خوبی بود فکر کنم که آخرش هم یک پیامکی با معنای دوپهلو برای رهبر از زبان حافظ فرستاد که این یکی چندان بی چیز هم نبود. حالا باید پرسید که این بیت را کی برای رئیس جمهور پیدا و ترجمه کرده.
نوبهارست در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
آقا، خدا شاهده بجز رهبر و این اکبرآقای بغل دست من هیچکس موضوع را نفهمید. همه هم حیران و ویلان که رهبر چرا یکدفعه پرید به رئیس جمهور آمریکا. حالا که اکبرآقا اسرار آمریکا را پیش از سی سال فاش کرد، ما هم فهمیدیم که موضوع از چه قرار بوده.
حتی میگن که رهبر هم پاسخ رئیس جمهورآمریکا را از زبان حافظ داده. بیچاره حافظ. هفت قرن بعد از مرگش تازه شده پستچی سطح بالا.
پیام رهبر گویا این بوده.
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم
عشق دردانه‌ست و من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم
لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی، یا رب که را داور کنم
بازکش یک دم عنان ای ترک شهرآشوب من
تا ز اشک و چهره راهت پرزر و گوهر کنم
من که از یاقوت و لعل اشک دارم گنج‌ها
کی نظر در فیض خورشید بلنداختر کنم
چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست
کجدلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم
عهد و پیمان فلک را نیست چندان اعتبار
عهد با پیمانه بندم شرط با ساغر کنم
من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست
کی طمع در گردش گردون دون پرور کنم
گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم
گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم
عاشقان را گر در آتش می‌پسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم
دوش لعلش عشوه‌ای می‌داد حافظ را ولی
من نه آنم کز وی این افسانه‌ها باور کنم
البته صاحبنظران گویا مانع شدند که پیام پخش بشه. بخاطر همینهم شما بعد از خواندن فراموشش کنید.

اگر کار همینطور پیش بره و هیچکدام صافن الا الهی  با هم حرف نزن، کار خراب میمونه و آمریکا میمونه در منطقه و دوستان داعش و طالب پرورش از یکطرف و ایران و گرسنگان تحریمهایش از طرف دیگه.

۱۳۹۴/۱/۱

نوروزتان پیروز باد.

فرا رسیدن عید سعید و باستانی نوروز را به همه تبریک گفته و برای همگی سالهای خوش و درازی را آرزو میکنم.
نوروزی که آوازه  بیداری طبیعتش به دورترین نقاط گیتی رفته و در دل و گوش مردمان جای گرفته.

نوروزتان پیروز باد.