۱۳۹۳/۱۰/۴

دنیای دیوانه دیوانه دیوانه و PEGIDA هم رویش

جوان که بودم با مادربزرگ خدابیامرزم ( خدا رفتگان همه را بیامرزه) هر وقت که جلوی تلویزیون مینشستیم و برنامه رازبقا را که بیشتر مربوط به حیوانات وحشی طبیعت آفریقا بود نگاه میکردیم، خیلی هیجان زده و ذوق زده میشد و گاهی هم شگفتیش حد و مرز نمیشناخت.
مخصوصا وقتیکه میدید هرگاه شیر نری به سراغ شیر ماده ای که بچه دار هست ولی شیرنرش مرده، میرفت نخستین کاری که میکرد توله شیرهای شیر ماده را میکشت تا رقیبی برای بچه هایی که فردا از خودش پدید میآیند نشوند. وای که دیگه باید میبودی و بحثها و نظراتش را میشنیدی. که تا کجاها میرفت و چه آسمانها و ریسمانهایی را بهم وصل میکرد. خدابیامرزدش. اگر زنده میبود الآن یکی میزد تو سرم و میگفت دیدی حالا؟
خب تا اینجای قضیه را داشته باشید تا برم سراغ یک چیز دیگه. قول میدم که منهم آخرش آسمان و ریسمان را برایتان بهم وصل کنم. البته اگر طاقت آورده و اس ام اسی به این نوشته برخورد نکنید.
شما میدانید که فتا چیست؟ نمیدانید؟ خب. انشاء الله که میدانید پیتزا چی هست؟ یا ابالفضل، اینرا هم نمیدونید؟
باید دستتان را پس بگیرم و پا به پا ببرمتان به کلاس اکابر مواد غذایی.  فتا یک نوع پنیر یونانی است که یونانیها تولید و صادر میکنند یا بهتر بگم میکردند به کل اروپا.
پیتزا هم که غذایی ایتالیایی است و از بچه هایتان بپرسید چیست تا برایتان تعریف کنند. سر راه مدرسه به خانه هر یکروز درمیان یکیش را نوش جان میکنند تا توان رسیدن به خانه وصرف نهار را داشته باشند. آن روزی هم که پیتزا نمیخورند همبرگر میخورند تا به خانه برسند.
حالا فکر میکنید بزرگترین تولید کننده پنیر فتای یونانی و پیتزای ایتالیائی کجاست؟ ها؟
نه دیگه. اشتباهتون همینجاست. بزرگترین تولید کننده این دو قلم جنس آلمان هست. از آلمان حتی به ایتالیا و یونان پیتزا و پنیر صادر میشه. این یعنی اینکه  تولید کننده ها در این دو کشور بیکار میشوند. چرا؟
برای اینکه آلمان از فقر و نداری کشورهای اروپای شرقی استفاده کرده وکارگران و نیروی کار ارزان از این کشورها  وارد میکنه تا از آنها مثلا در شرکت آمازون و یا شرکتهای تولید گوشت و کشتزارهای کشاورزی و امثالهم استفاده کنه. بخاطر همینهم جنسی که تولید میکنه ارزان تمام میشه و میتونه حتی به کشور مبدا هم صادر کنه.
عین همان کاری که اساتید گرامی قالیباف ایرانی در پاکستان و هند و چین انجام دادند و انحصار فرش ایرانی را از دست خود ایرانیها بیرون کشیدند. حالا براتون نائین و کاشان با طرح ایرانی ولی به دست کودکان هندی و پاکستانی بافته میشه با یک سوم قیمت.
بگذریم راه دور نریم و سر مطلبمان باقی بمونیم ولی شما اجالتا اینرا هم داشته باشید چونکه میخوام که یک گذر دیگه به یک مطلب دیگه بزنم. ولی شرافتا آسمان و ریسمان هنوز یادم نرفته. نترسید آخرش یکجوری همه اینها را بهم وصل خواهم کرد.
حدود یکدهه یا شاید بیشتر پیش که کشورهای اروپایی دور هم گردآمدند صحبت از این شد که خب حالا که ما اتحادیه ای به این عظمت و شوکت درست کردیم شدیم شیرینی. کشورهای دور و بر این اتحادیه هم همگی مگسند ادعای دوستی هم آنها با ما دارند و هم ما با آنها. پس به میمنت و مبارک شدیم و شدند.
این دغل دوستان که میبینی، مگسانند گرد شیرینی
اینجوری هم که نمیشه. تازه شروع کردیم به نفس کشیدن و از حالت سینه خیزی بر روی پاهای لرزان راه رفتن که همگی تصمیم گرفتند بیان اینجا. حالا کاشکی این پناهندگان فرهنگشان، دینشان، ایمانشان و زبانشان با ما یکی بود. که اینهم نیست. همه اینها هم به درک کیسه شان را بگو. جیبشان که حسابی خالیست. این یکی دیگه شوخی بردار نیست و غیرقابل اغماض میباشد.
پس بفکر این افتادند که به اصطلاح کشورهای خط مقدم جبهه را مامور کنند که نگذارند مگسان جنوبی به بالا بیان. مگسان کشورهای شرق اروپا که میآمدند خب دولت آلمان چندان سختگیری آنچنانی نمیکرد زیرا که در مجتمع های آلمانی کار ارزان میکردند و کارفرمایان عزیر اینرا به دولت فخیمه تفهیم کرده بودند. همین هم باعث شده بود که صدای کارفرمایان کشورهای مجاور آلمان درآید زیرا با این نیروی کار بسیار ارزان که در شرایط بسیار بدی هم زندگی میکردند نمیتوانستند مقابله کنند.
آقا، دردسرتان ندم. این برنامه زد به کاسه و کوزه کشورهای جنوبی اتحادیه اروپا. کشورهایی مثل ایتالیا، یونان و اسپانیا. چونکه این فراریان اقتصادی مینشستند توی یک قایق و یا علی گویان میآمدند به شمال به سمت اروپا. نیمی از این قایق ها غرق میشدند ولی نیم دیگر که به مقصد میرسیدند چنان زیاد بودند که سر و صدای ایتالیا وبقیه درآمد. دیدند نخیر این وضع نمیشه. اگر بخواهند شدید جلوگیری کنند که برخلاف ادعاهایشان میشن دیکتاتور و از این طور چیزها. اگر نخواهند بکنند که تعادل جمعیتی دستکم  در جنوب  اروپا بهم میخوره و از طرف دیگه هم کسانی مانند هلموت کوهل صدراعظم پیشین آلمان مرتب فشار میآورد که برونو ( منظور برلوسکونی هست ) چه کار داری میکنی اون پائین؟ و حتی اگر پناهنده ای از مثلا کشور یونان پایش به آلمان میرسید میگرفتندش و دوباره به یونان میفرستادند تا یونان به کشور مبدا برشان گرداند. یعنی دستهای خود را در آب پاکی میشستند و همه چیز را بگردن بقیه میانداختند. خب، پول هم داشتند تا کسی حرف میزد دهانشان زراندود میکردند. پول لامذهب را گر بر سر پولاد نهی، نرم شود.
کار بجایی رسید که میان خود قرار گذاشتند وسیله در اختیار برادر سرهنگ  قذافی نویسنده کتاب سبز قرار میدیم تا آن شهید تروریست مرحوم  با تو سری جلوی بالا رفتن اینها را بگیره. البته آن وسایلی که نامبرده شد وسایل دموکراتیکی نبودند بلکه تجهیزاتی برای سرکوب بودند.  مردکه را هم دعوتش کردند به ایتالیا و یارو هم خیال کرد که واقعا چیزی هست و پس از گذر ار دریای مدیترانه و ورود به ایتالیا از شدت خوشحالی دو سه میلیارد دلار نازنین به زلزله زدگان یک شهر ایتالیایی کمک کرد و ماموریت خود را دریافت نموده و از راه همان دریا به مملکت خویش بازگشت. نمیدانست که این دریا چه موج خون فشان دارد.
شما که تا اینجا را طاقت آوردید، یک کم دیگه هم تاب بیارید و من با اجازه تون این مطلب را همینجا بگذارم و برم سر یک مطلب دیگه.
نه بابا نترسید. ناراحت نباشید. به جان خودتان آخرش آسمان و ریسمانش میکنیم. اونهم چه جوووری. نگو و نپرس. اون با من. خیالتون راحت باشه.
آقا دیگه دلم براتون بگه. داریم میرسیم به جاهای خوب خوبش. زمان داشت آرام آرام میگذشت و هر روزی چیزی نو به ارمغان داشت. بنظر میرسید که چشمها دارند یواش یواش گشوده میشوند و دلها دارند پاک میشوند. حکام را میگم.
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی، بو که برآید
زمستان اجتماعی در شمال آفریقا گذشت و بهار عربی رسید و همگی شروع کردند به عربی رقصیدن. حالا اینکه این بهار عربی و مخصوصا نامش یک مقاصد دیگه را دنبال میکردند میگذاریم برای یک گفتار دیگه و آخر این این نوشته هم به سبک فیلمهای هالیوودی مینویسیم to be continued تا هم شما خوشتون بیاد و  منتظر سریال بعدیش بمونید هم ما اینجا به کار خودمان برسیم. چه کار کنیم؟ آخرعمری هم پیر شدیم و حوصله زیاد نوشتن نداریم هم شما نسل اس ام اسی شدید و حوصله زیاد خواندن ندارید و هم اینکه نقال شدیم رفت دیگه. تمام داستان را نمیشه یکجا برایتان گفت. به جهاز هاضمه تون فشارهای عجیب و غریب وارد میشه.  بده. خوبی نداره.
پیام میرسه که آقا اردوان برس به اصل مطلب.  یا جام باده یا قصه کوتاه.
به روی چشمم. کوتاهش میکنم شما هم کمی طاقت داشته باشید دیگه. اینجور که نمیشه که. داریم ناسلامتی برایتان آسمان را به ریسمان میبافیم و این کار هر کسی هم نیست.
حافظ چه نالی؟ گر وصل خواهی
خون بایدت خورد در گاه و بی‌گاه
خب بریم سراغ گاه و بیگاه خون جگر خود خوردنمان. بهتره خون جگر خود را بخوریم تا چیز دیگه.
کجا بودیم؟ آها، رسیده بودم به بهار عربی. همزمان با بهار عربی  یک بهار غربی هم درست شده بود بنام اوکرائین که این عربی و غربی چندان هم بیربط به هم نبودند. البته  باید افکار شدیدا  مالیخولیائی و پارانوئیدی مانند من داشته باشی که به این گونه ارتباط پی ببری. همینجوری هم نمیشه.  خب اینکه ربطشان بهم چیست را میگذاریم برای یک نوشته دیگه. پس چی شد؟ این مطلب هم شد to be continued.  بارک الله. خوشم آمد.  دارید یواش یواش یاد میگیرید. نه بابا. میشه بهتون امیدوار بود. بخدا والله.
خلاصه، آقا در عرض یکی دوسال ورق به کلی برگشت. یونان ورشکسته شد ولی بیخیال پنیر فتایش از باواریا میرسید. اسپانیا ورشکسته شد ولی بیخیال جوانانش را در کارخانجات آلمانی بلافاصله به کار گرفتند. اوکرائین به باد رفت و پس از دوران دموکراتیک درخشان تیموشنکو ( ؟؟؟ !!! ؟؟؟ این علامتها اینجا چه کار میکنند؟) یکدفعه دیکتاتوری داشت میشد ولی بیخیال هواپیماهای یورو فایتر آلمانی که از ده تا سه تایش بیشتر بلند نمیشه روی سرش پرواز میکردند تا از حریم هوائیش دفاع کنند. البته این ارتش ظفرمند آلمان در افغانستان مشهور بود که از ترس از سنگر بیرون نمیاد.
آها یک چیز دیگه که این میون یادم رفت بگم و مربوط به پانزده شانزده سال پیش از این اتفاقات هست، این بود که زمانیکه اتحاد آلمان شرق و غرب انجام میگرفت، حکومت وقت خیلی به شهروندان شرق آلمان میرسید و دود و دمشان را میدید. آنها هم حال میکردند و در ضمن معتقد بودند که رسیدن به اینجا، حق مسلم ماست. میخواستید قول ندید. الآن ولی این موضوع کمک و مدد رسانی به استانهای شرقی  کمتر شده و حتی اینجا و آنجا و در پارلمان آلمان صحبت از این میشه که کمکهای مالی را دیگه نمیشه تنها به استانهای شرقی کرد بلکه باید دید کدام استان مستحق تر است تا حکومت فدرال به آن کمک نماید.
از نظر سیاست خارجی هم الآن یک کم بفهمی نفهمی وضع عوض شده. دیگه ایتالیا و اسپانیا و یونان نه میخواهند و نه میتوانند که به تنهایی جلوی سیل مهاجرین را بگیرند و سیل همچنان در جریان است. همونطور که گفتم حکومت آلمان مجبور شده که اینجا و اونجا بیشتر از پیش کمک کنه ولی این از نظر کشورهای اتحادیه اروپا حتی کافی نیست. از سوی اتحادیه اروپا دارند تحت فشار میگذارنش که سالانه تا سیصد هزار پناهنده بپذیره. پناهنده هایی که عمدتا از خاورمیانه و آفریقا میان و خرج دارند. کشورهای اتحادیه اروپا میگویند سالیان دراز آلمان با سیاست های  نابخردانه و خودخواهانه خود اوضاع اجتماعی و اقتصاد داخلی ما را بهم ریخت ولی ما میبایستی او را در برابر سیل پناهندگان حفظ میکردیم. حالا دیگه نمیکنیم. مهرمان حلال و جانمان آزاد.
این میون چند تا کشور اروپای شرقی هم که به اتحادیه اروپا پیوستند و شهروندانش میتونن راحت به آلمان بیان و میان هم. پس یکدفعه شکمهای گرسنه در آلمان زیاد شدند. همه اینها دست به دست هم دادن تا اهالی شرق آلمان مانند شیری که با مادربزرگ خدابیامرزم (خدا رفتگان همه را بیامرزد) در تلویزیون میدیدم، فکر کنند ای وای مبادا روزی ما قطع بشه.
بخاطر همینهم گروهی از اینها اینروزها تظاهراتی برگزار میکنند بخصوص در شهر درسدن که به تظاهرات   PEGIDA  مشهورند.
PEGIDA کوتاه شده Patriotische Europäer gegen die Islamisierung des Abendlandes که معنای وطندوستان اروپایی که مخالف اسلامیزه شدن کشورهای غربی هستند را میده. کسی هم که این گروه را درست کرد آشپزی هست بنام لوتز باخمن که شانزده بار گاوصندوق کسانیکه به فاحشه خانه شهر درسدن بدهکار بودند را از خانه هایشان دزدید و به فاحشه خانه داده البته اینکار را برای رضای خدا انجام نمیداد بلکه از طرف این موسسه محترم ماموریت داشت.  بخاطر همینهم سه سال و نیم در زندانی در آلمان در کنار دیگر برادران مجرم به صورت مسالمت آمیز زندگی میکرده. این آقای باخمن در سال 2008 با چهل گرم کوکائین دوباره گیر افتاد و به دو سال تعلیقی محکوم شد.  بعدش هم این آقا به آفریقای جنوبی رفت و اونجا در ژوهانسبورگ با نام مستعار به تحصیل در رشته طراحی و هنر پرداخت. بنده خدا مانند آدولف هیتلر روح هنرمندانه و لطیفی داره. این هم مختصری از برپاکننده این گروه.
بلافاصله گروههای راست افراطی  پیشاپیش اینها راه افتادند و نظرها را بسوی خودشان جلب کردند. آنهم در کشوری که هنوز هم که هنوزه از میراث زمان آدولف هیتلری خود هراسناک و شرمناک است و خود را وامدار جامعه بشری حس میکند. کنارش هم کوتاه برایتان بگم که در تمام مدتی که آلمان شرقی وجود داشت. حکومت و مردم این کشور میگفتند که آلمان غربی وارث حکومت نازیست و ما کمونیستها از همان ابتدا مخالف بودیم.
بخاطر همینهم این حس شرمندگی و وامدار بودن به جامعه بشری وعلی الخصوص به جامعه یهودیان  در میان شهروندان شرق آلمان کمتر موجود میباشد تا در غرب آلمان و طبیعیست که تفاهم آنها برای بخشیدن ثروتهای ملی از دیدخودشان به دیگران بسیار کمتر میباشد تا در شهروندان مدیون آلمان غربی. شرقی ها بیشتر معتقدند چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.
شاید براتون جالب باشه که بدونید در آنجایی که اینها این تظاهرات را برپا میکنند و تنها دو درصد از مردم را قشر خارجی ها تشکیل میدهند و تنها  0,6  درصد مردم آنجا مسلمان هستند. با وجود این قسمت عمده شعارهایی که از سوی این گروه در مطبوعات مطرح میشوند را موضوع اسلام و مسلمانان بخود اختصاص میدهند بخصوص که نام گروه هم همین رو تداعی معانی میکنه. اما بنظر من که چندان اطلاع درست و حسابی هم ندارم، نبایستی ولی خاستگاه این اعتراضات را تنها وتنها  در تمایلات ضد اسلامی ایشان جستجو کرد.
اسلامی که بیشتر بوسیله داعش و طالب و وهابی متحدین پنهانی گروهی از غربیها ساخته و تعریف شده است و مرتب هم در رادیو تلویزیونهای اینجا مانند لولو به مردم نشان داده میشوند. و واضح است که چنین چیز مشمئز کننده ای نمیتواند هم طرفدار عاقل و پاک داشته باشد ولی  همیشه میتواند به بهترین نحو چه در خاورمیانه و چه در غرب بهانه، وسیله و مستمسک خوبی از سوی کسانیکه سوء نیت دارند، قرار گیرد. میگیره هم. چه در اونجا و چه در اینجا.
تک و توک پرچمهایی با شعارهایی نظیر جنگ اوکرائین را به پایان برسانید و برای منافع دیگران خود را با روسیه درگیر نکنید را که تظاهر کنندگان در دست میگیرند را هم کمتر در مطبوعات اینجا میبینید. تنها اگر گاهی دقت بخرج بدید و در اخبار تلویزیون اینجا کوتاه پرچمهایشان را میبینید و شاید به این یا آن شعارشان هم  برخوردی گذرا نمایید.
اینجاست که مشخص میشود که راه  توده ها و حکومتها حتی در کشورهای غربی هم مدتهاست که دارند از یکدیگر مجزا و تفکیک میگردند. هر کدامشان لابی های خودشان را دارند. در تمام این مدت هم عده ای به سودجویی های بی محابای خود میپرداختند و دولت آلمان هم نگاه میکرد و کسی هم متوجه نتایج کار اینها نمیشد.  و حالا هم این شوربای نتایح کار ایشان پخته شده، آنرا باید همگی سربکشند. همونطور که میبینید تمام این چیزها یکجوری و به یک نحوی با هم در ارتباطات مستقیم و غیرمستقیم و تنگ و گشاد میباشند. اینهم آسمان به ریسمان دوختن بنده. خودم هم میدونم که برای خواننده به همون اندازه اوتوپی هست که گفته های آنموقع مادر بزرگ خدابیامرزم (خدا رفتگان همه را بیامرزد) برای من داشت.
آها تا یادم نرفته اینرا هم بنویسم و تمامش کنم.

یکوقتی و یک موقعی اگر حالش بود  to be continued .  نمیشه آدم زیر قولش بزنه. مثل سیاستمدارهای بعضی از کشورها که نیستیم ما. 

۱۳۹۳/۹/۲۵

پیشترها و حالا، غرب و شرق

پیشترها که دنیا و مردمانش یکجور دیگه بودند اگر کودکی خطای بسیار بزرگی میکرد، میرفتند و یقه پدر و مادرش را میچسبیدند که چی یاد این بچه دادید. خب، کشور عقب افتاده بودیم دیگه.
بعدها که به مرکز تمدن جهان مدرن رسیدیم دیدیم که نخیر، اینجائی ها از همان کاری که پدران و مادران و جوامع ما میکردند قانون درست کردند و اگر بچه ات تا سن چهارده سالگی کار اشتباهی بکنه که به کسی ضرر بزنه، قانون میاد یقه ات را میچسبه.
دیگه مسئله حسن آقا و حسین آقا نیست که جوری سر و تهش را هم بیاری و با صلوات برگزارش کنی. میگیرنت و هزار چیز به پایت مینویسند. توی محله هم میشی سکه یک پول.
اینجا رو داشته باشید تا دوباره برگردم سرش.
والله تا اونجایی که من یادم میاد موقعیکه میخواستند این منطقه ما را دموکرات کنند، گفتند حتما باید بریم توش و ترق و توروق راه بندازیم تا اینها حساب کار خودشون را بکنند.
خب، آمدن و ترقی کردند و توروقی کردند و کسی هم حساب کار خودش را نکرد. چرا نکرد؟ برای اینکه یکی از همین متحدینشان از مدتها نشسته بود و پول میداد و مردم کشورهای دیگه را فرزند خوانده خود نموده بود ولی عاقبت یا طالبشان کرد و یا داعشی.
حالا همین فرزندان متحد بزرگ دارند از یمین و یسار و چپ و راست آدم میکشند. نسق میگیرند، با هر نوع پیشرفت اجتماعی مبارزه میکنند، انتقام خون فرزندان خود را ده چند و صد چند میگیرند اونهم با روشی که از خودشان یاد گرفته اند.
رادیو را باز میکنی از جنایات اونها میشنوی. تلویزیون را روشن میکنی فجایعشان را میبینی ولی چیزیکه نه میشنوی و نه میبینی اینستکه هیچ کدام از مدافعین آزادی در کشورهای اینطرف نه میگه و نه میپرسه که آقا آبشخور اینها کجاست؟
اینها فرزند خوانده های کی هستند؟ طبق روش سنتی شرقی باید رفت سراغ پدر و مادر اینها و طبق قوانین غربی که نه تنها باید رفت سراغشان بلکه  باید حسابی خدمتشان هم رسید تا دفعه دیگه به فکر انجامش نیفتند.
حالا من سئوال میکنم برای کارهایی که طالبان در پیشاور و داعشیان در کوبانی و احمقها در سیدنی کردند عمدتا سراغ چه کسی باید رفت و یقه چه کسی را باید گرفت؟ بابا جان تا دیروز در همون سیدنی میزبانش بودید خب حداقل یک سئوال هم ازش میکردید. زبانتان بار برمیداشت اگر میپرسیدید؟
نپرسیدید؟ خب حالا هم اشک تمساح نریزید.
بگذارید مردمان آن منطقه با سوز شما بسازند.
بعدش هم میگن مایوس نشو. خب اگه مایوس نشم چی بشم؟  

از دید شما ما که نادانیم. شما دانایان چه کار دارید میکنید و همسفره و همبستر چه کسانی هستید؟ تا کی ایندوستی هایتان ادامه پیدا میکنه و تا به کجا میخواهید پیش بروید؟ اینها رو برای کسی هم مشخص کردید؟
درسته که دیوانه ای در سیدنی و بی انصافی در پیشاور مردم را به خون و خاک میکشند ولی اینها حلقه آخر زنجیره ای بس بلند هستند. دنباله زنجیره کو؟ به کجا میرسد این زنجیره؟ این زنجیره برای خاطر چه کس  و یا کسانی به حرکت در میاد؟ پاسخ لازم نیست بدهید ای خداوندگاران مطبوعات و وسایل ارتباطات جمعی و سروران بورسهای جهان. پاسخ روشنتر از پرسش است ولی انصافا تئاتری هم که بازی میکنید خیلی ماهرانه و مرموزانه هست.

۱۳۹۳/۹/۱۷

یک خاطره و یک سئوال

آقا داشتیم میرفتیم مثل بختمان بخوابیم که یکدفعه  یادمان افتاد به مرحوم جان اف کندی رئیس جمهور شهید آمریکا.
زمان این شهید مرحوم، روسیه میخواست در کوبا که نزدیک سواحل آمریکا هست، موشک استقرار کنه. وای دیگه غوغا شد. شهید مگر میتونست بگذاره چنین چیزی اتفاق بیفته؟  چه معنی میده؟ هرکس بره توی خانه خودش موشک استقرار کنه.  امنیت سیاسی و ارضی ایالات متحده به خطر افتاده.
دیگه بزن و بکش شروع شد. تمام دنیا هم جفت کرده بود که اگر این دو ابر قدرت با اون زرادخانه های اتمی شان به جان همدیگه بیفتند چند میلیون سال طول خواهد کشید که دوباره موجودات تک سلولی در سطح کره زمین بوجود بیایند؟
خلاصه آخرش اتحاد جماهیر شوروی از خر شیطان پیاده شد و نقشه اش را متوقف کرد و دنیا یک نفس راحتی کشید.
حالا عین همین حالت در مورد روسیه داره پیاده میشه. پشت دیوارش آمدند و تحریمش هم میکنند. توی کنفرانس سران بیست کشور برتر دنیا هم که دعوتش میکنند، کسی سر میزش نمیره. فقط کم مونده که سطل آشغال را هم بگویند که بالای سرش بگیره و یک پایش را هم بلند کنه. همه اش هم بخاطر آزادی اوکرائین. همان اوکرائینی که با جمهوری اسلامی روابط نزدیک داشت و دانشمندان اتمی اش به ایران رفت و آمد داشتند آنهم در زمانیکه همین روسیه در کنفرانسهای پنج بعلاوه یک با همراهی با آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان کوشش میکرد ایران را تحت فشار قرار بده. همان اوکرائینی که شهردار کیف اش در آلمان تبلیغ تلویزیونی برای ماست میکنه و دو سال پیش بجای اینکه بفکر کودکان مملکت بلازده خودش باشه در تلویزیون آلمان در یک برنامه پیش از کریسمس مبلغ پانصد و سی و خرده هزار یورو وقف کودکان کرد. البته این وقف کردن برایش سود مالیاتی ببار آورد. همان بوکسور را میگم.
خب، حالا واکنش این ابرقدرت سابق و ابربدبخت امروز چی باید باشه؟

خاطره را من گفتم، پاسخ سئوال را شما بدید ولی بلند نه. برای خودتون بدید.

۱۳۹۳/۹/۱۱

مش باقر و تجارت اسلحه

قدیمها در محله ما مش باقری وجود داشت که شغلش تعمیر، ساختن و فروختن قفل در و کلید بود. مش باقر مرد مسنی بود. شاید هم چونکه ما آنموقع بچه بودیم فکر میکردیم خیلی مسن هست و اگر الآن میبود میگفتیم میانسال هست. کاری ندارم. حالا سنش هر چی که میخواد باشه. فرقی نمیکنه.
این مش باقر ما هنگام کار آدم صبوری هم بود و خیلی با آرامش و آهسته کار میکرد و اگر فرصتی هم میشد و کسی میآمد کنارش تا کارش را نگاه کنه، اهل گپ و گفتگو هم بود.
مش باقر همیشه میگفت که تا زمانیکه مردم از دزد میترسند، میخوان که در خانه شان خوب محکم  و مطمئن باشه. گاهی به خنده میگفت یک جورایی نانم را مدیون دزدها هستم ولی همزمان هم میگفت که دزدی اصلا کار خوبی نیست.
وقتیکه ازش میپرسیدیم خب تو که میگی دزدی کار خوبی نیست، اگر روزی روزگاری همه مردم به حرف تو گوش بدهند و دیگه کسی دزدی نکنه پس تو از چی میخواهی زندگی کنی؟ سرش را تکان میداد و میگفت اگر عجله نکنم و کارم را زود تمام نکنم به نماز ظهر نمیرسم و گناهش را کی به گردن میگیره؟
یکبار که مش باقر داشت کار میکرد رفتم پهلوش و گفتم مشتی میتونم منهم کار تو را یاد بگیرم تا در آینده شغل مطمئن داشته باشم؟ گفت خیالی نیست. میتونی ولی اگر کار مطمئن تر میخواهی برو یاد بگیر که وسایل حرب و دفاع را چطور میسازند. چونکه شغلی هست که از زمان هابیل و قابیل مشتری داشته و تا قیام قیامت هم مشتری خواهد داشت. ما میخندیدیم.
سالها از این خاطره گذشته است  ولی انصافا حالا که به احوال دنیا نگاه میکنم میبینم این مش باقر ما عجب مخی داشته. میپرسید چطور؟ الآن میگم.
ببینید، یکی از بزرگترین رسته های کاری و شغلی در غرب اسلحه سازی هست. از سلاحهای جیبی و دستی مانند تفنگ و مسلسل گرفته که هر جایی بفروش میرن تا سلاحهای بزرگتر. مثلا شما این کشور آمریکا را نگاه بکنید. تنها قیمت سلاحهایی که به مردم خودش میفروشه تا ترق و توروق راه بندازند سر به میلیاردها میزنه. تفنگ هست و هفت تیر. کسی هم چندان جدی و خطرناک برای امنیت کل جهان نمیداندشان. آنها هم با آرامی و خیال راحت سلاح های خودشان را میسازند و میفروشند. به همه هم میفروشند. دوست و دشمنی هم وجود ندارد. پول داری، اسلحه میخوای، پس دوست هستی. 
یا اینکه کشور اسرائیل. نود درصد سلاحهای سبک تولیدی خودش را میفروشه. یا ایران همینطور. کارخانه مسراشمیت آلمان برخی از سلاحهای نیمه سنگین را که اجازه تولیدش را در آلمان نداره، امتیاز ساختش را به یک امیرنشین خلیج فارس میده و آنهم دیگه یا علی مدد. برو تا بریم. یا عربستان همینطور.
تازه اسلحه را به کسانیکه میخواهی اگر بفروشی، قدرتمندشان کردی و میتونن حال کسانی را که میخواهی برات بگیرند. 
نگاه هم که میکنی میبینی گروههای مختلف از داش داعش گرفته تا طالبان و قاچاقچی های مواد مخدره و انقلابیون لیبی و اعتراضیون مصر و چریکهای صحرا همه و همه هم دسترسی به این سلاحها دارند و خوب هم دارند ولی در مجموع اینها سلاحهای سبک هستند. فروششان خوبست ولی فروش سلاحهای سنگینتر و  بزرگتر خوبتر است.
برای سلاحهای سنگینتر بایستی ولی دشمنی درست و حسابی داشت تا  بتونی جنسهایت را بفروشی و مثل مش باقر شب بتونی با خیال راحت سرت را بر روی بالش بگذاری و فکر نکنی که فردا ممکنه بیکار بشی.
دشمن درست و حسابی که ترس بندازه به جان بقیه و بقیه هم بخواهند به اصطلاح از خودشان دفاع بکنند. یک زمانی این دشمن بین المللی کمونیزم بود. ولی امروزه کمونیزمی دیگه وجود نداره. فقط سه چهارتا گروهک مثل پ ک ک و امثالهم هستند که هنوز خبر فروپاشی سیستم شوروی و یا انورخوجه به گوششان نرسیده و یا اینکه هنوز در اخبار نشنیدند که جمهوری خلق چین نامش کمونیستی و پرچمش قرمز و داس و چکشی هست ولی توی این مایه ها دیگه اصلا نیستند و تازه یاد گرفتند که به سبک امپریالیزمی حال کنند.
ولی دشمن لازم هست. تنها ایران و کره شمالی هم  کافی نیستند. شما خودتون مجسم کنید یک بابایی مثلا در بلژیک و یا سوئد و یا آلمان و یا فرانسه نشسته و داره زندگیش را میکنه. این بابا کی از کره شمالی و یا ایران میترسه؟
برای او باید دشمنی درست کرد که دشمن باشه و حسابی ازش بترسه و هر آن احساس کنه که لولو آمده که بخوردش.  یک چیزی مثل روسیه مثلا. کشورهای مجاور روسیه هم که طبیعتا بعد از تجربیات کمونیستی که با شوروی داشتند ذاتا از روسیه خوششان نمیاد و از همین که یک پتانسیل بالا برای احتمال جنگ و جدال داره میشه بموقع استفاده کرد. و بفرما، دشمن هم پیدا شد.
پس باید رفت دنبال تولید سلاحهای نیمه سنگین و سنگین که بتونه با دشمن مقابله کنه.
شاید هم بخاطر همین هست که یکدفعه ناتو به کله اش میزنه که مرزهای خارجی خود را مستحکم کنه. زمان جنگ سرد با شوروی، کشوری که واقعا خطرناک بود. هم از نظر نظامی و هم از نظر ایدئولوژیکی، مرزهای خارجی ناتو را لازم نبود اینجوری مستحکم کنند ولی حالا چرا. باید مستحکمش کنند.
در ضمن بنده خدا رئیس جمهور آمریکا چند سال پیش میخواست قانون ممنوعیت فروش اسلحه به مردم عادی را در کشور خودش به مجلس ببره و تصویب کنه، جلویش را گرفتند. گفتند برو  اول با مش باقر ایرانی یک مشاورت کامل بکن و کلاس ملاس های مش باقر برو و یا احیانا نزد او دوره ای ببین و بیا.
آقا کرد و رفت و دید. حالا یکی از همون اسلحه سازها شده وزیر دفاعش. جل الخالق. قدرت خدا. خدایا بزرگی فقط به تو میبرازد و بس. 

بهر حال همه اینها نشان میده که مش باقر برای خودش مخی بوده ها. حیف که بموقع خودش از سوی ما  کشف نشد. 

۱۳۹۳/۸/۲۷

ما و قطع امید

آقا ما امروز دیگه امیدمان از کل خاورمیانه فعلی سلب شد.
شد دیگه. تعارف هم نداره. کار نشد نداره.
امروز که اخبار را نگاه میکردم، دیدم چند نفر رفتند در کنیسه ای در اسرائیل و جنگ و جدال راه انداختند. پلیس اسرائیل هم آمده و کار به کشت و کشتار کشیده.
توی خیابان مردم به خاطر این کشت و کشتار به هم شیرینی میدن. بابا جان موضوع کشت و کشتاره نه عروسی. این شیرینی دادن داره؟
از طرف دیگه با یک جوان طلبه اسرائیلی مصاحبه کردند، طرف میگه باید همه شان را کشت. منظورش هم اعراب بود.
بفرما. اینهم اینطرف ماجرا.
هر دو طرف هم مدعی هستند که دنباله روی دین خدای ابراهیم هستند. آقا ما فکر میکنیم که تحت این شرایط یا خدای ابراهیم اسکیزوفرنی داره و یا اینکه اینها همشون دارند دروغ میگن. 
به کشورهای دیگه هم در منطقه نگاه میکنی، میبینی سوریه از صدقه سر سوگلی غرب و عربستان و ترکیه یعنی گروه داعش، شیر تو شیر. عراق که در کلاس فشرده دموکراسی آمریکا شرکت کرده بود، به یک صورت دیگه. خود عربستان که نگو و نپرس. طایفه الزلزالش هنوز شیعه میخوره و پول نفتش طالب و داعش * و امثالهم تولید میکنه. 
جالبیش اینه که از میان اینها ترکیه و عربستان جزو بیست کشور برتر دنیا هستند و هر ساله با سران هژده کشوربرتر  دیگه جهان مینشینند سر یک سفره و غذا میخورند. بجز امسال. امسال پوتین رهبر روسیه را به میز بچه های بیتربیت تبعید کردند و کسی با او غذا نخورد. خودش تنهایی نشسته بودند و یک لقمه نان و بوقلمون میخورد. میهمان دعوت میکنند تا بایکوتش کنند.
بگذریم برسیم به شمارش خودمان.
ایران که نانش سنگک، اپوزیونش ریگی و شیطانش هم رجیم.
افغانستان که روابط میان استانها و اقوامش مانند جام حذفی فوتبال باشگاههای اروپاست. ببازی، حذف میشی. از خیر سر دموکراسی آمریکایی کشت تریاکش تا پانزده برابر بیشتر از زمان مجاهدین و طالبان شده و حالا دیگه کی میتونه جلوی ریخت و پاش اینها را بگیره؟
پاکستان که بهتره بهش بگی فرانکنشتاین منطقه چونکه از همان اول اقوام مختلف شبه قاره هند را تنها بخاطر اینکه مسلمان بودند آوردند و در کنار اقوامی که سده ها و هزاره ها آنجا بودند، چپاندند و حالا همینها با همدیگه  هم کنار نمیان تا چه رسد به با بقیه کشورها کنار آمدن.
ولی از آنجایی که به اصل تکامل معتقدیم، فکر میکنیم که یک صد و پنجاه سال و یا دویست سال دیگه همه چیز آرام بشه و هیچانها هم فروکش کنه.
دلیل هم براش داریم. تا اونموقع نفت و گاز منطقه تمام شده و کشورهای متمدن دیگه دست از سر ما بر میدارند و نمیخواهند ما را بزور متمدن و دموکرات کنند.
دوم اینکه خودمان هم دیگه پولی نداریم تا وسایل بازی و سرگرمیهای رزمی بخریم و بیفتیم بجان همدیگه.
سوم اینکه شاید تا آنوقت سرمان به سنگ خورده باشه و همگی ( هیچکس را هم کنار نگذاشتم، از قوم بنی اسرائیل گرفته تا جانشینان پیغمبر خدا در مکه تا بازماندگان کورش و داریوش و اعقاب چی چی زای و بهمان زای خلاصه همه و همه) آدم درست و حسابی شده باشیم و فهمیده باشیم که جنگ و جدال راه برون رفت از مشکلات و مسائل موجوده و غیرقابل انکار نیست.

آمین یا رب العالمین.

*  رهبر داعش از وقتیکه لولهنگش کمی آب برمیداره، خودش را خلیفه مسلمین نامیده (یعنی ملک عبدالله بره دنبال کار خودش) و به کشور عربستان سعودی میگه بلادالحرمین. رهبر داعش میگه نام شخص  را نباید روی کشور گذاشت. 
راستش را بخواهید این یک تکه را درست آمده. گر بحق گفت، جدل با سخن حق نکنیم.  
یادمان هم نمیره که گاهی حرف درست از دهان نادرست که بیرون بیاد حرمت و ارزش خودش را از دست میده.
بدبختی مان که یکی و دو تا نیست که. پدرسوختگی این هست که بگذارند حرف درست از دهان نادرست بیرون بیاد تا برای همیشه بتونن با تبلیغات گسترده زود خاموشش کنند.

۱۳۹۳/۸/۱۳

دو پرسش ناقابل

آقا ما همیشه دو پرسش در موردِ خلیفه جدیدِ مسلمین از گروه داعش برامون مطرح بوده که هیچکس پاسخ بهش نمیده. نمیدانم چرا؟ اصلا انگار نه‌ انگار که ما هم میتونیم پرسشی داشته باشیم.
پرسش نخست که مربوط به کشورهای شرقِ عالم یا کشورهای هشل هف میشه ( کشورهای هشل هف کشورهای هشت بعلاوه هفت نیستند ها، کشورهای هشلهف هستند) ، اینه که حالا که خلیفه جدیدِ مسلمینِ جهان پیدا شده، خلفایِ سابق مثل پادشاهان و علمایِ وهابیِ المملکت العربستان السعود چی‌ هستند حالا؟ امت خلیفه جدید؟ یا خلیفه بازنشستهِ مسلمین؟ حرمِ کعبه را حالا کی‌ باید سالی‌ یکمرتبه غبار روبی کنه و با گلاب بشوره؟ خلفایِ جدید که دست را با خون میشویند یا خلفایِ قدیم که خون را با پول میشویند؟ تحتِ این شرایط هنوز هم خلفایِ جدید توسطِ خلفایِ قدیم پشتیبانی مالی‌ می‌شوند؟
خلیفه پنهانی‌ِ مسلمینِ جهان (ترکیه) چی‌ میگه؟ آیا ترکیه هم تابع خلیفه جدید هست؟ اسلحه که پنهانی بهشون میرسونه.

 پرسش دوم مربوط به  کشورهای غربِ عالم یا کشورهای متمدن میشه،  خلیفه جدیدِ مسلمین تصمیم داره که به واسطه نفت‌هایِ کش رفته شده کمی‌ تا اندکی‌ متمدن گشته و عضو اوپک بشه، بفرما اینهم خبرش.
فکر کردید از خودم در آوردمش؟ بهر حال، حالا که خلیفه جدید کمی‌ تا اندکی‌ متمدن میشه، آیا کشورهایِ غربی هم کمی‌ تا اندکی‌ صلح جو شده و بی خیال دموکراسی که گویا برای گسترشش توی افغانستان و عراق رفته بودند حالا سرِ زمستان نفت را از خلیفه جدید می‌خرند یا نه‌؟
آخه طرف یعنی‌ این خلیفه جدید خیلی‌ مطمئنه که نفت میفروشه. ما هم خیلی‌ حیرانیم که به کی‌؟

خدا عمرتان بده اگر این دو تا پرسشِ بی‌ اهمیت و کوچک را برایِ من هم روشن کنید. بهشت نصیبتان باد. پشت دشمنتان هم متزلزل باد.

۱۳۹۳/۸/۵

اندر احوالات ما

آقا از ما می پرسند که ما چطوری هستیم و توی زندگی چه کار کردیم و به کجا رسیدیم که اینهمه ایراد به عالم و آدم میگیریم؟
راستش را بخواهید ما ایراد به عالم و آدم نمیگیریم، فقط سرمان را شاید مانند بقیه پایین نمی اندازیم و پرسشهایی را که دیگران در خفا در دل خود میکنند ما کمی بلندتر میگیم. حجت عالمیان و صفوت آدمیان هم نیستیم که خودمان را بالاتر از دیگران بدانیم و در ضمن اینرا باید از دیگران در مورد ما پرسید و نه از خود ما چونکه نظر ما در این پرسش بخصوص نباید چندان ملاک و دلیل قرار بگیره بلکه باید چیزی قابل محک خوردن باشه.
ولی خب، چونکه پرسیدید خواستم بنشینم و در پاسخ صفحه سیاه کنم که یادم به این شعر که نمیدونم از کیست افتاد. آقا، خیلی به احوالات ما شبیه است بخاطر همین هم همین را پاسخ خودم میکنم.

سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم
 ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
 پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
 اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
 اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان، گردنیم
 اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهی بخواهید : اینک گواه
 همین زخم هایی که نشمرده ایم
 دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم

۱۳۹۳/۷/۱۱

معجزه گوزن نشدن ما

آقا اینکه ما مثل گوزن نشدیم خودش یکی از معجزات است.
میدونم که در دلت میپرسی مگر چی شده؟ همینکه چیزی نشده خودش باعث شده که من شگفت زده بشم که چرا ما مثل گوزن نشدیم. چونکه یک چیزهایی میخوانی و یا میشنوی که شاخ در میاری.
یک ادعاهایی برات میکنند و تو هم چیزی نمیگی که بیننده یا شنونده کارها هیچ راهی براش نمیمانه بجز از شدت شگفتی شاخ درآوردن.
از بچگی در گوشمان خواندند که ما بازماندگان ملتی کهن و با فرهنگ و فرهیخته و آینده نگر هستیم. خب ما هم بچه های حرف شنوی بودیم و پذیرفتیم و باور کردیم. همه جا هم اینرا تکرار کردیم چونکه بهش معتقد بودیم.
ولی حالا که روزنامه را باز میکنی و میخوانی، چی میبینی؟ آبرو ریزی. بازماندگان ملت کهن و فرهیخته و آینده نگر در زمان دکتر مموتی که میخواست پول نفت را سر سفره ملت بیاره، نفت به کشور هند میفروشند. خب فروختن نفت آنهم در کشوری که صادر کننده نفت هست که عیبی نداره که.
بله، شما درست میفرمایید عیبی نداره. عیب از آنجایی شروع میشه که نفت میفروشی و طرف پولت را بهت نمیده. عرضه گرفتن پولت را هم نداری چونکه با دست خودت چنان خودت را در جهان منزوی کردی که دیگه دل با کسی نیست، دیگه فریاد رسی نیست. چند سال مثل میمونی که روی تاوه داغ نشسته باشه بالا و پایین میپری تا طرف با هزار منت بپذیره که بهت بدهکاره ولی پول بهت نمیده بلکه پارچه بهت میده. اونهم چه پارچه ای؟ قربونش برم چنان جنس اعلایی که خود هندیها هم نمیخرندش.
نمایندگان آینده نگر این بازماندگان ملت فرهیخته پارچه را با سلام و صلوات میارن به کشور بافرهنگ  تا این پارچه ها رقیبی شوند برای کارخانجات فرسوده و کهن کشور تا اون دو سه متر پارچه ای که کارگران فرهیخته  ایرانی درست میکردند هم با رقیب ارزانقیمت هندی مواجه شوند و نتوانند جنس خود را بفروش برسانند تا حسابی کار را رها کرده و تنها فرهیخته باقی بمانند.  آقا کار مال تراکتوره. ما باید تنها فرهیخته باشیم.
شبیه اینکار را با نیشکر هفت تپه هم کردند. شکر را از کوبا آوردند و گفتند من شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکرم.  نیشکر هفت تپه هم گفت خب حالا که شکر اندر شکرید پس اینهم پاسخ بنده :
تیر تراشنده تویی، دوک تراشنده منم
ماه درخشنده تویی، من چو شب تیره برم
میر شکار فلکی تیر بزن در دل من
ور بزنی تیر جفا، همچو زمین پی سپرم
جمله سپرهای جهان باخلل از زخم بود
بی‌خطر آن گاه بوم، کز پی زخمت سپرم
گیج شد از تو سر من این سر سرگشته من
تا که ندانم پسرا  که پسرم یا پدرم
آن دل آواره من گر ز سفر بازرسد
خانه تهی یابد و او هیچ نبیند اثرم
آقا ما فکر کردیم شوخی میکنه ولی متوجه شدیم که جدی جدی هیچ ندیدیم اثرش چونکه دلش را آواره کرده بودند. یادم میاد قدیمها ایام حج و عید قربان که میشد بعضی از قصابیها که گوشت قربانی گیرشان میآمد، آن گوشت را با قیمت خیلی کمتر میفروختند و برای اینکه مردم بفهمند امروز گوشتشان را میتوانند از اینجا ارزانتر بخرند بر سر در دکان خود مینوشتند گوشت قربانی موجود است. سیاست داخلی کشور ما بر همه چیز استوار است بجز سیاست حفظ منافع ملی در کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت. برای اینکه سیاستمداران ما هیچوقت از این کارها بلد نبودند. تنها به اقتضای زمان چهره عوض میکردند.
بخاطر همینهم آقا ما معتقدیم بالای سر در مملکت ما هم بنویسند همه نوع گوشت قربانی موجود است. زیرش هم ریز بنویسند که آتش زدیم به مالمان تا امثال من بیچاره بدانند موضوع از چه قرار است و پس از خواندن اخبار روزنامه در آینه که نگاه میکنیم یکدفعه بجای خودمان گوزن نبینیم، از بسکه شاخ درآوردیم و خودمان هم متوجه نشدیم. هنوز هم فکر میکنیم که گوزن نیستیم. البته اگر آن خدا بیامرز زنده میبود (خدا رفتگان همه را رحمت کند) میگفت چرا حرفت را واضح نمیزنی؟  گوزن چیه؟ بگو گاو و همه را راحت کن.

همین

۱۳۹۳/۷/۹

حساب دو دو تا

مادر بزرگِ خدا بیامرزم (خدا رفتگان همه را رحمت کنه) همیشه میگفت، آدمِ عاقل باید در موقعیتی باشه که بتونه بفهمه دو دو تا چند تا میشه و بتونه با استفاده از تجربیاتِ گذشته، آینده را پیشبینی‌ و طراحی‌ درست کنه.
همینجا تا یادم نرفته و شما هم باز از مسئله دورم نکردید دو چیزِ کوتاه بگم و ادامه بدم :
یکی‌ اینکه این چیزی که مادر بزرگِ خدا بیامرزم (خدا رفتگانِ همه را رحمت کنه) میگفت به همین آسانیها هم عملی‌ نمیشه. اینرا حداقل تجربیات من سرخورده نشان میده.
دوم اینکه بعدها خیلی‌‌ها میخواستند به من بفهمانند که اینرا ساموئل گوتلیب بورده  Samuel Gottlieb Bürde گفته، انگار که ما نمیدونیم ساموئل گوتلیب بورده  مادر بزرگِ خدا بیامرزِ (خدا رفتگانِ همه را رحمت کنه) ما نیست. میگفتن که اصلش این بوده، گذشته چراغِ راهِ آینده است.
شما فکر میکنید که گذشتگانِ ما چغندر بودند و بلد نبودند چنین چیزی بگویند؟  والله به خدا. نامش را به آلمانی هم نوشتم که بدونید که من میدونم که این بابا جزو اعضای خانواده من نیست.
اصلا شما این نامها را از کجا پیدا می‌کنید؟ من صد سالِ سیاه هم به فکرم نمی‌زد که چنین نامی‌ پیدا کنم. ساموئل گوتلیب بورده، چه چیز‌ها !!!
آخه اینهم شد نام؟ میگن شاعر بوده و دولتمدار، خوب باشه. بگذریم، ما صحبتمون چیزِ دیگه بود.
آقا ما دو سه‌ روز نشستیم و اخبار را حسابی‌ نگاه کردیم، اینورش رو محک زدیم، یونورش رو محک زدیم دیدیم نخیر، یک چیزیش اینجا کمه.
معمولا در سیاست‌ هر وقت دیدی یک چیزیش کمه، بدان که دارند سرت کلاه میگذارند، البته این از گفته‌هایِ پدر بزرگِ خدا بیامرزمان (خدا رفتگان همه را رحمت کنه) بود.
یعنی‌ اینجوری نیست که رندان که سلامت میکنند، مستی زجامت میکنند، ندانسته دست به یک کارهایی زدند که خودشان هم نمیدانند چیست.
خودشان میدانند فقط انقدر شیر تو شیرش میکنند که تو ندونی موضوع از چه قرار هست.
تا هم بخواهی بفهمی که چی‌ شده، آنها خرکِ خویش به مقصد برسانند.
حسابِ دو دو تا چهار تا میشه این : این که از خودت چند چیز را بپرسی‌.
مثلا خوب اگر این کشورهایِ غربی انقدر مخالفِ دولتِ اسلامی هستند، پس چرا اجازه میدن که شهروندانشان گله گله از کشورهایِ انگلیس و آلمان و هلند و فرانسه بروند به ترکیه و از آنجا با سلام و صلوات برن شمالِ سوریه برایِ انجامِ نبردِ حق علیه باطل؟
همین دولتهایِ آلمان و آمریکا که به صدام حسین سلاحِ شیمیایی‌ دادند تا در یکروز حدودِ۵۰۰۰ تا کردِ کوچک و بزرگ را با گاز بکشه، حالا میخواهند اسلحه بدن به کرد‌ها تا جلویِ برادرانِ پشمالو را بگیره، تازه نمایندگان دولتِ آلمان در مجلس هنوز اعتراض هم میکنند.  میگن نمی‌دانیم که دادن این سلاح‌ها به کرد‌ها تعادلِ منطقهٔ را به هم می‌زنه یا نه‌؟ آن روزی که گازِ خردل به سرِ کردها ریخته میشد، تعادل هیچ جا به هم نمیخورد.
چیزِ جالبِ دیگه اینه که الان در شمالِ سوریه و نزدیکِ مرزِ ترکیه جنگ بر سرِ تصرفِ شهر کوبانی هست که از نظرِ صدورِ نفت اهمیتِ سوق الجیشی داره، تنها پرسشی که  اینجا مطرح میشه این هست که، مگر گروهِ ائتلاف به خودش شک داره که میخواد حتماً حتماً شهرِ کوبانی را بگیره؟
گیرم که برادرانِ پشمالو کوبانی را بگیرند و بخواهند نفتِ عراق را صادر کنند، خوب به کی‌ صادر کنند؟ به کشورهایِ گروهِ ائتلاف که نیمش خودش نفت صادر میکنه و نیمه دیگرش به اصطلاح دشمنِ قسم خورده برادرانِ پشمالو هست؟ یعنی اینکه خدای نکرده زبانم لال یکدفعه یکی کشوری از میان گروه ائتلاف یواشکی میره نفت میخره از این برادران پشمالو؟
تازه از چه راه و از کجا صادر میکنه؟ از راهِ ترکیه که ظاهراً جزوِ گروهِ ائتلاف هست؟
خوب آدم که به این چیز‌ها فکر بکنه و حسابِ دو دو تا چهار تا هم انجام بده، شیطانِ رجیم میره زیرِ پوستش و گمراه میشه و به عالم و آدم شک پیدا میکنه.
 مگر شیطان هم بعد از رسیدن به این مرحله دیگه آدم را ول میکنه؟ هی‌ وسوسه پشتِ وسوسه، هی‌ درِ گوشِ آدم میخوانه که، نکنه اینها دارند اینجا سلاح‌هایِ جدیدِ خود را آزمایش میکنند؟!!!! نکنه که دارن رقابتهای منطقه ای خودشون رو اینجا و پشت پرده انجام میدن؟!!!! اینجا جنگ میان شیعه و سنی هست یا وهابی و اخوان المسلمینی یا غرب و شرق و یا صحنه رقابت آمریکا و اروپا؟!!!! وای که سرسام گرفتم.
اینجا میدان جنگی هست که مثلاً ارتشی مانندِ ارتشِ آلمان که دهه‌ها کارِ قابلِ عرضی نکرده بود کمی‌ تمرین کنه؟ یا بلژیک همینطور یا هلند به همچنین یا هواپیماهایِ انگلیس به همین صورت یا بانویِ خلبان اماراتی که سمبل زنان رها شده و آزاده شده کشورهای عربی هست؟
توی ای گیر و دار و سرسام گرفتن من بیجاره این همسایه ما میگه این بانو از اون بالا لازم نیست بمب بندازه، با همان نگاه مخصوصش برادرانِ پشمالو را می‌کشه. منکه نفهمیدم منظورش چی بود. آخه مگر این خانم خلبان چشمش چه جوری هست که با نگاه مخصوصش برادران پشمالو مثل پشه میفتند زمین و می میرند؟

 خلاصه ما که نمی‌دانیم همه چی میگن، ولی‌ میدانیم که دو دو تا همیشه چهارتا میشه. اینرا از قدیم هم  همه می‌دانستند.

۱۳۹۳/۷/۴

ریسمان سیاه و سفید

آقا، ما هر وقت یادمون به گفته هایِ مادر بزرگِ خدا بیامرزمان (خدا رفتگان همه را رحمت کنه) میفته، پیشِ خودمون فکر می‌کنیم که اینها اون موقع‌ها عجب چیز‌هایی‌ میدونستن ها. آدم باورش نمیشه. همیشه دستِ کم میگرفتیمشون.
حالا که ما می‌دونیم دیگه اونها نیستن که ببینند دانه‌هایی‌ که کاشته بودند، ثمر داده.
گرچه که من مطٔمئنم که حد اقل اگر مادر بزرگِ خدا بیامرزم (خدا رفتگان همه را رحمت کنه) زنده می‌بود، میگفت جونت بالا آمد تا فهمیدیش. میمردی اگه زود تر میفهمیدی؟ که انقدر نه‌ به ما سخت بگذره و نه‌ جانِ توی تنه لش بالا بیاد؟
ولی‌ خوب چه میشه کرد؟ همه چیز زمانِ خودش را می‌طلبه. مثل این سیگار ترک کردنِ من که هنوز زمانش فرا نرسیده، راستش را هم بخواهید خودم هم چندان عجله‌ای ندارم که شتابان انجامش بدم، چونکه چی‌؟ چونکه از قدیم گفتند که عجله کارِ شیطانه، ما هم که نمیخواهیم به شیطان کمک کنیم که.
یکی‌ از اون چیز‌هایی‌ که مادر بزرگِ خدا بیامرزم (خدا رفتگان همه را رحمت کنه) میگفت این بود که آدمِ مار گزیده از ریسمانِ سیاه و سفید میترسه.
ما هم طبقِ معمول کر کر میزدیم زیرِ خنده.  دست به خنده مان هم که شکر خدا عالی‌، حرف نداره. هیچ کار اگر نتونیم بکنیم، لااقل خنده حسابی‌ میتونیم بکنیم و پیشِ خنده رویانِ جهان شرمنده نمیشیم. خنده باید باشه وگرنه دل سیاه میشه. انسان به خنده سالم نیاز و احتیاج داره.
خواجه حافظ هم فرموده :
ای پسته تو خنده زده بر حدیثِ قند
محتاجم از برایِ خدا یک شکر بخند
 آقا قدرت خدا چیزی هم که برایِ خنده پیدا نشد به زندگی‌ِ  خودمون میخندیم. دلیل هم براش زیاد داریم. بله دیگه، از قدیم گفتند دارندگی هست و برازندگی.
ولی‌ این دلیل نمیشه که شما هم بخندید ها، هر چی‌ باشه زندگی‌ِ من هست و خودم هم بهش میخندم. مثلِ اینکه خودم مردم که به زندگیم بخندم که بقیه میخواهند اینکار را برام انجام بدن.
 به هر جهت، بر گردم سرِ آدمِ مار گزیده و ریسمانِ سیاه و سپید.
ما اون وقت‌ها فکر میکردیم تنها ضعفا هستند که اگر مار گزیده بشن از ریسمانِ سیاه و سپید خواهند ترسید، نمیدونستیم که یلها و پهلوانها هم همین طورند.
مثلاً شما این یلِ جهان امروز یعنی آمریکا را در نظر بگیرید. آقا به قدرت خدا و حمایتِ سازمانِ مللِ متحد (البته یکسال بعد از اینکه آمریکا با عزمِ جزمِ خودش رفته بود تویِ عراق) آمریکا بلند شد و رفت تویِ افغانستان و عراق تا همه چیز را آنجاها  سر و سامان بده. نمیدونم کدام شیر پاک نخورده‌ای نگذاشت،  چونکه ابر قدرت  و قطبِ آزادی و دموکراسیِ جهان آنطرفها را  سر و سامان که نداد هیچ، کشتِ تریاک در افغانستان ۱۷ برابر شد و تمامِ کشورهایِ دیگر را هم به دردِ سر انداخت که هیچ، موشک‌هایی‌ که به قولِ وزیرِ امورِ خارجهِ سابقِ آلمان تا برلین میآمدند، در عراق پیدا نشدند که هیچ، سربازانِ آزادیبخشی که یا موزه بغداد را تاراج میکردند و یا به خاطرِ دعوایی که با زنشان که در آمریکا بود داشتند، میزدند چهل نفر شخصی‌ را در افغانستان میکشتند و بعدش به کویت منتقل میشدند که هیچ، زندانهایِ بگرام و ابو غریب را که راه میانداختند که هیچ، مردمی را که از طالب و طالبان رمیده بودند دوباره به آغوشِ گرمِ برادرانِ پشمالو برمیگرداندند که هیچ، زیرِ سایهِ عدالت پرورشان و با کمکِ مالی‌ متحدینِ گرامی‌ گروه‌هایی‌ مانندِ داعش به وجود میآمدند که هیچ،  آقا یکدفعه تا خواستند به خودشان بجنبند دیدند که رندان سلامت میکنند.. خود را غلامت میکنند، زدند و حدودِ ۷۰۰ میلیارد دلار خرج رویِ دستِ ابر قدرتِ جهان گذاشتند به این یکی دیگه نمیشه هیچ گفت.
این یکی‌ دیگه شوخی بردار نیست. این یکی‌ دیگه خیلی‌ درد آور هست، مثلِ نیشِ زخمِ مار میماند. خوب کسی هم که زخمِ نیش خورد  حالا دیگه از ریسمانِ سیاه و سپید میترسه.
حالا که یک دفعه سربازانِ دولتِ اسلامی که تعدادشان بالغ بر ۳۰ هزار تا هستند پیدا میشوند، نه‌ اینکه یل جهان نمیخواد کمک کنه، نه‌ به خدا اتفاقاً خیلی‌ هم میخواد ولی خب‌ چه کنه که مار گزیده هست بیچاره. از ریسمان سیاه و سفید میترسه.
میترسه که بره کمک  و دوباره یک ۷۰۰ میلیاردِ دیگه پیاده بشه، آخر سرش هم یک گروهی پیدا بشوند از اینهم وحشی تر.
حالا خودتون حساب کنید. اگر دوباره بره تو، که باز هم همه صداشون در میاد که ‌ای بابا، تو که گفتی‌ میریم بیرون، پس این دوباره تو رفتنت چی‌ هست؟
ازایون گذشته باز هم زمین گیر میشن و باز هم پول باید بدن.
از طرفِ دیگه هم فهمیده این متحدینِ منطقهٔ‌ای چندان هم قابلِ اعتماد نیستند چونکه مرتب یواشکی به این برادرانِ پشمالو کمک میرسانند.
هر کدامشان با توجه به تمایلاتشان.
از کشور کوچکی که نمیخواد آرامش میا‌‌نِ رقبایش باشد، گرفته تا کشوری که سلطانش قدم رنجه میکنه و از کاخش بیرون میاد تا با گلابِ قمصرِ کاشان، غبار روبی کنه. تا کشوری که خودش به کردها حمله میکرد و سربازانش با سر پیشمرگه های کرد فوتبال بازی میکردند ( البته اینکار را الآن برادران داعشی هم میکنند). آقا این ابر یل جهان به هر طرف نگاه میکنه متحد خائن میبینه.
بخاطر همینهم از راه هوا میزنه. به اصطلاح شوت راه دور میکنه. میزنه که دیگه این پشمالوها نتونن روزانه نفت به این و آن بفروشند و با پولش اسلحه بخرند. ولی خب راحت تر نمیبود که یل جان به متحدینش دستور میداد که بابا لامذهبها از این وحشی های نفت نخرید؟ نمیدونم والله.
 خوب نمیشه دیگه، اعتماد که نباشه همه چیز شیر تو شیر میشه، مخارجِ همه میره بالا، کارها یا اصلا انجام نمیگیرن و یا اگر انجام بگیرند، نیمهٔ کامل و ناقص و با تاخیر هستند.
 خدا آدم را گرفتارِ دوست و شریکِ نافهم نکنه.

همین را فقط میخواستم بگم.

۱۳۹۳/۶/۲۷

میان ماه من تا ماه گردون

بالاخره یک خبرِ انشعاب هم از اینور آمد تا ما هم کمی‌ موذیانه لبخند بزنیم.
مادر بزرگِ خدا بیامرزم ( خدا رفتگان همه را رحمت کنه ) همیشه میگفت که آدم نباید موذی و پدر سوخته باشه ولی‌ هر وقت که پدر بزرگِ خدا بیامرزم (خدا رفتگانِ همه را رحمت کنه) یک کاری میکرد که خودش زورش می‌آمد، مادر بزرگِ خدا بیامرزم (خدا رفتگانِ همه را رحمت کنه) از خنده به خودش می‌پیچید و همین خندیدن‌های او سبب میشد که پدر بزرگِ خدا بیامرزم (خدا رفتگانِ همه را رحمت کنه) بیشتر زورش بگیره.
منظورت چی‌ هست که چرا همش میگم خدا رفتگانِ همه رحمت کنه؟ خوب آدم باید بگه دیگه.
اینجوری بهمون یاد دادند مگر یادت رفته؟ هر وقت که در موردِ یک خدا بیامرزی حرف میزنی‌ باید بگی‌ که خدا بیامرزدش و اگر هم کسی‌ اینرا به تو گفت، خوب تو هم باید جواب بدی، خدا رفتگان همه را رحمت کنه که به گوینده احترام گذاشته باشی‌.
چونکه من از مادر بزرگ خدا بیامرزم ( خدا رفتگانِ همه را رحمت کنه ) نوشتم، فرض را بر این گذاشتم که شما تو دلتون گفتید که خدا رحمتش کنه، به خاطرِ همینهم من باید به شما احترام میگذاشتم.

آقا هر چیز قانون و ضابطه داره، همینجوری نمیشه سر را پایین انداخت و از کنارش رد شد.
چرا؟ چرا نداره، خوب بهمون یاد دادن دیگه. بهمون گفتن که باید احترام گذاشت. نه‌ اینکه ما هم بلد نیستیم بی‌تربیت بشیم ها، نه‌ به خدا، خوبم بلدیم ولی‌ خوب نمیتونیم که تربیتمون را هم همینجوری بندازیم دور.
فقط برایِ اینکه تویِ سده بیست و یکم زندگی‌ می‌کنیم و همه دنیا اینطوری شده، ما هم نشون بدیم که مترقی هستیم به خاطره همین هم همه این چیز‌ها رو بندازیم دور؟
باز هم سرِ نخ از دستم رفت بیرون. باز هم داشتم از مسئله دور میشدم.
میخواستم راستش از میلِ جدا شدنِ اسکاتلندیها از بریتانیایِ کبیر بنویسم که هنوز شروع نکرده، کارم به بیراهه کشید. ولی خب حالا مینویسم.
از اول.
بله جداییِ سیمین از نادر، نه‌ بابا، بازهم اشتباه کردم. جداییِ اسکاتلند از بریتانیا. این درست شد.
امشب در اسکاتلند همه پرسی گذاشتند که آیا اسکاتلندیها میخواهند از انگلیسیها جدا بشوند یا نه؟ البته این بیچاره‌ها خیلی‌ وقت بود که میخواستن جداً بشن ولی‌ هر بار یا یکنفر بهشون خیانت میکرد یا مسائلِ مالی‌ وادارشون میکرد که جداً نشن، آقا ما با همین چشمایِ خودمون دیدیم.
یک قهرمانِ ملی‌ هم داشتند به نامِ مل گیبسون که خیلی‌ با انگلیسیها جنگید برایِ اینکه  میخواستند به ناموسش تجاوز بکنند و زنش را هم سر بریدند ولی‌ عاقبتش در نبردِ بریو هارت گرفتنش و مثلِ منصورِ حلاج کشتنش، دلم کباب شد وقتی‌ دیدم، آخه اینجا همه سینما‌ها نشونش میدادن. من خودم سه‌ بار دیدمش. دل و جگر و قلوه، هرچی‌ داشتم، کباب شد.
خلاصه این برنامه جدایی خواهی اسکاتلندیها خیلی‌ وقته که وجود داشته.
از یکی‌ دو دهه هم هست که در دریایِ شمال نفت پیدا شده و بقول مادر بزرگ خدابیامرزم شکمشان پوست نو در آورده.
این اسکاتلندیها سده‌ها همراه با انگلیسیها تا یک جایِ دنیا نفت و گاز پیدا میشد، در شلوارِ مردمِ آن ناحیه کک مینداختند که  بله بیایید و جداً بشید تا خوشبخت شوید. ما هم کمکتان میکنیم که روی پای خودتون بایستید. یعنی البته این بیشتر نیرنگ انگلیسیها بود ولی اسکاتلندیها هم از اینکه در این زمینه دوش به دوش انگلیسیها فعالیت بکنند بدشان نمیامد. بقیه ملتهای دنیا را برادروارانه میچاپیدند و بین خودشون تقسیم میکردند.
حالا ولی شرایط دنیا کمی بهم خورده. دیگه بسادگی گذشته ها هم نمیتوانند یک لقمه نان حلال با هم در بیارند و با هم بخورند. اینطور مواقع خیلی کسان هستند که تا خودشان را در موقعیت مالی بهتری مجسم کنند یادشان میفته که جدا هم میشه زندگی کرد.
اینجا کمی هم منظورم برخی از نواحی در برخی از کشورها در برخی از مناطق دنیا مانند خاورمیانه هم هست. مثلا من خبر دارم که پشتونها دوست دارند که کشور مستقلی درست کنند و بقول معروف رها و آزاد شوند. فرامرزیهایی هم هستند که مرتب تشویقشان میکنند. بلوچها هم همینطور، کردها همچنین.
حالا اگر این همه پرسی امشب اسکاتلند به جدا شدن اسکاتلند بینجامد که دیگه واویلا. بیا و ببین. دیگه هر کسی در منطقه ما هم دنبال همه پرسی میدوه.
فقط دو چیز را نباید در این میان فراموش کرد گرچه ما که هول بشیم دیگه حالیمان نیست و با سر یک شیرجه توی دیگ حلیم میریم. با وجود این منکه از رو نمیرم. دو چیز را عنوانش میکنم.
یکی اینکه نه انگلیس و نه اسکاتلند پس از جدایی حاضر به عدم همکاری با همدیگر هستند و بقول معروف مرزهایشان را بلافاصله بر روی هم نمیبندند.
دوم اینکه این جدایی بظاهر جدایی است. در جائیکه هر دو کشور عضو اتحادیه اروپا باقی میمانند یعنی داشتن  بیشتر قوانین مشترک همراه  با نظر و رای دیگری و همکاریهای اقتصادی، دانشگاهی، علمی، صنعتی و حتی نظامی نزدیکتر این جدایی بیشتر حالت سمبلیک داره تا جدا شدن کامل. نه مانند مثلا جدایی هند و پاکستان و یا ارمنستان و آذربایجان شوروی از همدیگه که تازه پس از جدایی به روی هم اسلحه بکشند.
مرغی که انجیر میخوره، نوکش کجه. 
در کشورهای ما چنین حالت و شرایطی اصلا وجود نداره و مقایسه کردن این جدایی احتمالی با آن جدایی احتمالی، مقایسه کردن پرتقال است با نان شیرمال.

۱۳۹۳/۶/۲۰

اینش را دیگه فکر نمیکردم

وای وای وای. این یکیش را دیگه ندیده بودم که حالا دیدم شکر خدا. اگر براتون بگم شما هم مانند من حسابی اول گیج میشید، بعدش ضربه روحی بهتون میخوره و بعدش هم منگ میشید. بعضی ها ممکن است که حتی مراحل دیگری را طی کنند و  مشنگ هم بشن.
چند وقته که دارو دسته سلفی ها در شهرهایی از آلمان مانند دورتموند و ووپرتال شب که میشه با محاسن شانه شده و کلاه نمدی بر سر شبیه همانکه یهودیها هم دارند، راه میفتند توی خیابانها و به مردم امر به معروف و نهی از منکر میکنند. آنهم نه در محله های خارجی ها که بیشتر ساکنانش ترکها و شمال آفریقائیها و یا آلمانیهای بیکار هستند، نه. بلکه در محله های آلمانی نشین و در جلوی دیسکوتک ها و خیابانهای پر رفت و آمد عمومی.
خلاصه این برادران مهربان سلفی میان و با تبسمی بر چهره شروع میکنند به امر به معروف و نهی از منکر و با ملایمت  یادآور میشن که خدا از این قرتی بازیهای شهروندان آلمانی اصلا خوشش نمیاد. ولی همه اینها را با تبسمی بر چهره انجام میدن.
حالا شما مجسم کنید. طرف آلمانی که اصلا توی این باغها نیست تا دیشب داشته توی تلویزیون هنرنمائیهای برادران داعشی را میدیده که با حرکات موذون و ورزشی خالصانه کفار را در پیشگاه پروردگار خویش ذبح میکردند و حالا که شب آمده بیرون که به سبک خودش حال و حولی بکنه یکدفعه یکی از این صوراسرافیل های ریش قرمز یا ریش زرد جلویش سبز میشه و میگه مبادا شیطان رجیم گولت بزنه؟
میتونم حدس بزنم که هانس و پتر آلمانی وحشت زده حسابی میشن که ای داد و بیداد نفوذ دولت اسلامی تا اینجا هم آمد. بخصوص اینکه این برادران خوش محاسن و خوش نظر خودشان از آلمانی هایی هستند که به جرگه سلفی های گرامی پیوستند. 
شنیده بودم که کشور السعودی به کسانیکه عضو مساجدشان بشوند ماهیانه ای میده و فکر نمیکردم که برای این مبلغ عده ای از شهروندان آلمانی هم مایل به خدمت شوند. برخی میگویند که مقصر بیشتر دولت آلمان است. بالاخره باید یکنفر را مقصر شناخت دیگه. این دولت آلمان از زمانیکه کمکهای اجتماعی به شهروندان کم درآمد و بیکار و بعضا نیز بیعار را کم کرده، مردم دیگه خود را به هر آب و آتشی میزنند.
حقوق برادران حاضر در صحنه های حق علیه باطل دولت اسلامی در حال حاضر برابر با سیصد یورو در ماه میباشد.
از طرف دیگه یکی از برنامه های تلویزیون آلمان نشان داد که این برادران سلفی  پس از مدتی علاقه مندان را راهنمایی میکردند که به ترکیه در شهر انتاکیه بروند و از آنجا اسباب فرستادنشان را نیز بطرف مرز سوریه فراهم میکردند تا بتوانند به برادران دولت اسلامی در سوریه و عراق بپیوندند و در آنجا به وظایف جهانشمولی خویش عمل نمایند.
در میان این گسیل گشتگان انسانهای تحصیلکرده و دانشگاه رفته هم زیاد هستند. خواهر نمیفرستادند چونکه کفار به اندازه کافی خواهر  و همسر و مادر دارند تا رفع نیاز بشه.
جالب اینکه به ادعای برنامه کانال هسن 3  آلمان، دولتهای کشورهای اروپایی از ماجرا خبر دارند و کسی نیز معترض آنها نمیشه. در ترکیه هم یک سکوت کامل در برابر این پرسش خبرنگاران وجود داره. ولله ما بخاطر مسائل غم انگیز یک دقیقه سکوت شنیده بودیم ولی یکعمر سکوت فکر کنم کمی اغراق آمیز باشه.
شاید هم باشند کشورهایی که فکر کنند حالا که توانش را نداریم کشورهای خاورمیانه و یا بخشهایی از آن را بطور کامل کنترل کنیم حداقل برای بقیه  زهرمارش که میتونیم بکنیم.
یادمان هم نره که وجود این برادران و ترسیدن مردم، خودش باعث میشه که هر سیاستی را دولتی در منطقه خاورمیانه به ظاهر بر ضد اینها برمیداره در اذهان عمومی طرفدار پیدا میکنه.
فقط میخواستم این جریان را براتون گفته باشم، همین. هرگونه تعبیر و تفسیر هم خودتون بکنید. بمن چه. من خودم هنوز که هنوزه معتقدم مسئله در مرحله اول بیشتر محدود کردن امکانات اروپا هست و شیوه های مقاومت مستقیم و غیر مستقیم اینهاست.  بقیه تنها کما بیش وسیله هستند.