۱۳۹۳/۹/۱۷

یک خاطره و یک سئوال

آقا داشتیم میرفتیم مثل بختمان بخوابیم که یکدفعه  یادمان افتاد به مرحوم جان اف کندی رئیس جمهور شهید آمریکا.
زمان این شهید مرحوم، روسیه میخواست در کوبا که نزدیک سواحل آمریکا هست، موشک استقرار کنه. وای دیگه غوغا شد. شهید مگر میتونست بگذاره چنین چیزی اتفاق بیفته؟  چه معنی میده؟ هرکس بره توی خانه خودش موشک استقرار کنه.  امنیت سیاسی و ارضی ایالات متحده به خطر افتاده.
دیگه بزن و بکش شروع شد. تمام دنیا هم جفت کرده بود که اگر این دو ابر قدرت با اون زرادخانه های اتمی شان به جان همدیگه بیفتند چند میلیون سال طول خواهد کشید که دوباره موجودات تک سلولی در سطح کره زمین بوجود بیایند؟
خلاصه آخرش اتحاد جماهیر شوروی از خر شیطان پیاده شد و نقشه اش را متوقف کرد و دنیا یک نفس راحتی کشید.
حالا عین همین حالت در مورد روسیه داره پیاده میشه. پشت دیوارش آمدند و تحریمش هم میکنند. توی کنفرانس سران بیست کشور برتر دنیا هم که دعوتش میکنند، کسی سر میزش نمیره. فقط کم مونده که سطل آشغال را هم بگویند که بالای سرش بگیره و یک پایش را هم بلند کنه. همه اش هم بخاطر آزادی اوکرائین. همان اوکرائینی که با جمهوری اسلامی روابط نزدیک داشت و دانشمندان اتمی اش به ایران رفت و آمد داشتند آنهم در زمانیکه همین روسیه در کنفرانسهای پنج بعلاوه یک با همراهی با آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان کوشش میکرد ایران را تحت فشار قرار بده. همان اوکرائینی که شهردار کیف اش در آلمان تبلیغ تلویزیونی برای ماست میکنه و دو سال پیش بجای اینکه بفکر کودکان مملکت بلازده خودش باشه در تلویزیون آلمان در یک برنامه پیش از کریسمس مبلغ پانصد و سی و خرده هزار یورو وقف کودکان کرد. البته این وقف کردن برایش سود مالیاتی ببار آورد. همان بوکسور را میگم.
خب، حالا واکنش این ابرقدرت سابق و ابربدبخت امروز چی باید باشه؟

خاطره را من گفتم، پاسخ سئوال را شما بدید ولی بلند نه. برای خودتون بدید.

هیچ نظری موجود نیست: