۱۳۹۵/۱۰/۲

حلب یا کافهوف؟

قبل از هرچیز توضیح بدم که کافهوف چی‌ هست؟
کافهوف یک فروشگاهِ زنجیره‌ایِ نسبتا بزرگ و نسبتاً مجلل هست در آلمان که اجناسِ خوب و گرانی دارد. مردم دوست دارند که به این فروشگاه بروند.
زمانِ کریسمس که فرا میرسه و مردمِ همیشه در صحنهِ نبرد خرید بر ضدِّ باطل به شور و هیجان آمده و فشارِ خون و فشار میلِ به خریدشان هر فشار سنجی را منفجر میکنه، این فروشگاه هم میدان و عرضه یکه تازیهایِ لشکرِ متقاضیانِ خرید گشته که قدم به عرصه راهِ نورِ عالمِ مصرف میگذارند.
مردم در دکانها جنسی‌ به دست چنان از این سو به آنسو میدوند که اگر بادِ تنه‌شان به تو بخورد دستِ کم ۷ متر دورتر پرتابت می‌کند. صورتها چنان دژم میباشند که دعا میکنی‌ شب به خوابت نیایند و عجیب اینکه با وجودِ دژمیِ چهره ، همیشه لبخندی خسته نیز بر لب دارند.
ایامِ کریسمس در نیمکره غربی در فصلِ سرما و زمستان است و به خاطرِ همینهم مردمان با پوشاکِ کلفت در راه هستند. در دکانها ولی‌ هوا گرم است و مردمی که پوشاکِ کلفت بر تن دارند به هنگام راه رفتن در فروشگاه‌ها به مانندِ دیگِ زود پزی میمانند که بخار از کلّه‌شان و صدا از دهانشان بیرون میاید. با وجود خستگی تنوره میکشند و ادامه میدهند.
با وجودِ این شرایط دیگر به آنصورت هیچ کنترولی بر میزان و کیفیتِ خرید وجود ندارد و چیز‌هایی‌ میخری که پس از آن‌ پشیمان از خریدنشان میگردی.
تازه همه اینکارها را که کردی میبایستی فراموش نکنی‌ که دستِ کم سه‌ روز تمامیِ دکانها بسته هستند و تو باید موادِ غذایی هم بخری. نمیدانم چرا ولی‌ همه هم فکر میکنند که در این سه‌ روز اشتهایشان چهار برابر میشود و بنابراین باید چهار برابر معمول هم موادِ غذایی بخرند.
در فروشگاه‌های موادِ غذایی انسانهایی‌ میبینی‌ که لوله کالباس را مانندِ  آر پی‌ جی‌ ۷ بر دوش گرفته و میدوند. و اگر در برابرِ گاریِ خرید روانِ ایشان قرار بگیری تانکِ چیفتن برایت صندلی‌ چرخدار میشود. چنان با این گاریهای خرید میتازند که فرمول یک در برابرش به حرکتی حلزونی میماند.

اینها همه کافی نیستند که بناگاه متوجه میشوی هدیه کریسمس دخترعمه پسر برادر شوهر خاله عروس خانواده همسرت را هم فراموش کردی که بخری و انگار این را همه آنهایی که در دکان مشغول خرید مواد غذایی هستند، فراموش کرده اند که بناگاه با گاریهای لبریز از موادغذایی هجوم به سمت باجه فروشندگاه شروع میشود. در چنین حالتی بناگاه متوجه میشوی که حاضری ۵ بار در حلب میان خط آتش همگی گروههای متخاصم  باشی‌ تا یکبار در کافهوف.

۱۳۹۵/۹/۲۹

همگرایی یا انتگراسیون

آقا این واژه همگرایی خیلی‌ واژه باحالی‌ هست.
مثلِ کش میمونه هم میشه کشید و گشادش کرد و هم چنان بر اثرِ کششِ اولیه چنان تنگ و کوتاه میشه که شاخِ آدم از شگفتی در میاد.
به خاطرِ همین هم خیلی‌ واژه محبوبی هست برایِ کسانی که میخواهند به یک هدفِ بخصوصی برسند و یا اینکه از زیرِ بارِ بازخواست و پرسش‌هایِ بخصوصی در برن.
واژه ای هم هست که تقریباً همه جأ میشه ازش استفاده کرد.
همگرایی یا انتگراسیون در محیطِ کار، در جامعه، در اقتصاد، در سیاست، در فلسفه، در زندگی‌ِ خصوصی، در معاشرت با دوستان و آشنایان.
به نظر میرسه که تنها در یک جأ نمیشه ازش استفادهِ بهینه کرد. در واقیعت.
در واقیعت نمیشه به همین سادگی‌ و به زودی ازش استفاده بهینه کرد زیرا که پشتِ جریان انسانها هستند و انسانها در مجموع استعدادِ دگرگون شدنِ فوری را که ندارند هیچ، در برابر دگرگونیهای سریع مقاومت هم میکنند.
طبیعی‌ هم هست، تکامل یا به قولِ روشنفکرانِ امروزی که واژه‌هایِ قدیمی‌ را بخوبی نمیشناسند اوولوسیون، چه فیزیکی‌ باشه و چه فلسفی‌، زمانِ خودش را میطلبد.
خوب حالا ما کاری به این کارها نداریم و نمیخواهیم همه این موارد را بر رسی کنیم. اینجا فقط میخواستم اشاره کنم به تنها یک مورد و آنهم در رابطه با جذبِ نیرویِ کارِ پناهندگان در بازارِ کارِ کشورِ آلمان هست که بتازگی از سوی جراید این کشور منتشر شد. یعنی همین دو روز پیش.
در آغاز خیلیها ادعا میکردند که عملِ جذب و دعوتِ پناهندگان به آلمان طبقِ یک عمل و برنامه حساب شده بود و شهر در امن و امان است و دلیلی برای نگرانی وجود نداره چونکه همه چیز حساب شده و دقیق داره جلو میره.
پناهندگان یا دستِ کم بخشِ بزرگی‌ از ایشان پس از مدتی‌ با شرایطِ کار و بازارِ کاری کشورِ آلمان همگرا شده و به زودی جذبِ بازارِ کار خواهند شد و این نه تنها خرجی برای آلمان و آلمانیها ندارد بلکه با تولیداتشان توان صادراتی ما را بالا هم خواهند برد. کار زیاد داریم و کارکن کم.
آمارِ خبرهایِ جدید ولی‌ چیزِ دیگری می‌گویند.
بنا به خبرِ روزنامه های  معتبرِ اشپیگل و تسایت و چند تای دیگه از سالِ ۲۰۱۵ تا اکنون که آخرِ ۲۰۱۶ هستیم تنها ۳۴۰۰۰ نفر از پناهندگان کار یافتند.
از این عده پناهندگان که کار یافتند بیش از ۵۰%ِ ایشان جذبِ رستورانها و مراکزِ طبخ غذا مانند نانوایی و اغذیه فروشیها شدند که کار کردن در آنها به تخصصِ صنعتی و یا آکادمیک داشتن بخصوصی نیازی نیست..

لازم به تذکر نیز میباشد که بر اثر اورودِ پناهندگان به آلمان، حدود ۵۰ تا ۶۰ هزار کار در رشته‌هایِ ، آموزشِ زبان، نگهبانیِ ساختمان‌هایِ پناهندگان، کارهایِ وابسته به خدماتِ اجتمایی‌ و کارپردازی پدید آمدند که بیشترِ این کارها نیز طولانی مدت نمیباشند. نیروهای کار را هم بخصوص در زمینه نگهبانی و حتی آموزش زبان آلمانی به پناهندگان را از میان تحصیلکردگان برنگزیده اند.
آمارگران و نمودار سازان بلافاصله دست به کار شدند تا این رقم را هر یک به گونه‌ای تفسیر نمایند.
نمودارِ یک می‌گوید ۱۲۰۰۰۰۰ پناهنده وارد شدند و تنها ۳۴۰۰۰ نفر قابلیتِ کار دارند و یا کار یافته اند. این میشود چیزی برابرِ با ۲،۸۴%. همگرا شدن با بازارِ کار.
برخی‌ دیگر می‌گویند با توجه به سنِّ پناهندگان که نمیتوان از سالخوردگان، کودکان و بیشترِ مادران توقعِ کار داشت، میبایست تنها ۴۰۰۰۰۰  نفر را مدِ نظر قرار داد که این میشود چیزی حدودِ ۸،۵%  از پناهندگان که تا کنون جذبِ بازارِ کار شده اند. طبقِ این نمودار همگرایی در صدِ بالاتری را نشان میدهد.
گروهِ سوم می‌گوید، این  ۴۰۰۰۰۰ نفر درست ولی‌ بیشترِ آنها را بایستی‌ ابتدا به کلاس‌هایِ آموزشیِ گوناگون ( از زبان گرفته تا فنّ و رشته‌هایِ گوناگون ) فرستاد و تا زمانی‌ که اینها در این کلاس‌ها هستند نبایستی نیز در آمارها محاسبه شوند. با این حساب تنها ۱۶۰۰۰۰ نفر واجدِ شرایطِ کار هستند که ۳۴۰۰۰  نفرشان مشتغل گشته و این میشود ۲۱،۲۵% آنها. یعنی یک پنجم همگرایی تنها در مدتِ یک سال و نیم.
حزبِ دستِ راستی‌ متمایل به افراطی می‌گوید  ۲،۸۴% - ۱۰۰%  = ۹۷،۱۶%ِ  پناهندگان آمدند اینجا و به خرجِ مالیات‌هایِ ما زندگی‌ میکنند. تازه آن‌ ۲،۸۴% هم که کار میکنند، در واقع کارهایِ ما را اشغال کردند. نمودارِ این گروه می‌گوید همگرایی در بازار نیازمندِ کار را قربونش برم.  تقریباً ۱۰۰% افتادند رویِ کیسهِ ما و دارند حال میکنند. این گروه‌ها در انتخاباتِ یالتی چند استانِ شرقی‌ِ آلمان چیزی حدودِ ۲۴% آرایِ مردم را کسب کردند و پشتِ احزابِ بزرگ و با سابقهِ آلمان را حسابی‌ لرزاندند.
حالا متوجهِ منظورم شدید؟ همگرایی، درست این یک تئوری هست که اگر هم بخواهد به ثمر برسد، مستلزم زمان و نیروی زیادیست ولی‌ مفسرینِ چگونگیِ همگرایی‌ها انسانها هستند. و انسانها واقیعت دارند، تئوری نیستند.
این واقعیات که زنده و حاضر هستند بیشتر به تفاسیر خود از آمارهای خود پایبندند.