۱۳۹۴/۳/۲۶

ما و ماست کیسه

آقا تویِ اتوبوس نشسته بودیم و داشتیم مثلِ بچه آدم میرفتیم خانه که یکدفعه یک صدائی از جیبمان گفت دلی دلی دلی. نیشم تا بناگوشم باز شد‌? فهمیدم بازم یک‌نفر برام یک پیامی فرستاده. ای بنازم این مخترع تلفن دستی را. هر روز که تویِ قطار و اتوبوس بنشینی و همش هم یک راه را بری‌ حوصله ات  سر میره  و  از  آمدنِ  اینجور  پیامها و یا خواندنِ یک چیزی لذت میبری.
گاهی‌ هم هیچکدومش را انجام نمیدی و تمام راه به گذشته و آینده و حالِ نداشته ات فکر میکنی‌. اینم بهش اضافه کنم که فکر بکنی‌ و یا نکنی‌ راه به جایی‌ هم نمیبری. یا از همان اولش بلدی زندگی‌ بکنی‌ یا اینکه نه.
داشتم چی‌ می‌گفتم؟ آها صدای دلی دلی دلی آمد.
خوشحال تلفن دستی‌ را با یک ژستِ جیمز باندی بازش کردم و زیرچشمی نگاه کردم که ببینم دیگران هم متوجه این حرکت ژستیک من شدند یا نه؟ تلفن را که روشن کردم دیدم یک چیزِ نسبتاً طولانی برام آمده.  داستانیکه پایین می‌بینید مضمونِ پیام بود.

به مختارالسلطنه گفتند که ماست در تهران خیلی گران شده است. فرمان داد تا ارزان کنند. پس از چندی ناشناس به یکی از دکان‌های شهر سر زد و ماست خواست.
ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی می‌خواهی ؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه !
وی شگفت‌زده از این دو گونه ماست پرسید.
ماست فروش گفت: ماست خوب همان است که از شیر می‌گیرند و بدون آب است و با بهای دلخواه می‌فروشیم. ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان می‌بینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته می‌فروشیم. تو از کدام می‌خواهی؟!
مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش وارونه از درختی آویزان کرده و بند تنبانش را دور کمر سفت ببندند. سپس تغار دوغ را از بالا در لنگه‌های تنبانش بریزند و آنقدر آویزان نگهش دارند تا همه آب‌هایی که به ماست افزوده از تنبان بیرون بچکد!
چون دیگر فروشنده‌ها از این داستان آگاه شدند، همگی ماست‌ها را کیسه کردند!!!
وقتى ميگن فلانى ماستشو كيسه كرده يعنى اين... ولی حیف که دیگر مختارالسلطنه ای نیست.
به نظر می‌رسید که این پیام پیش ا زاینکه به من برسه دستِ یک عدّه دیگه هم بوده. آقا اولش خنده مون گرفت ولی‌  بعدش که کمی‌ فکر کردم دیدیم جایِ خنده اصلا هم نداره.
واردِ مبحثِ اینکه آیا شکنجهٔ خوبست یا بدست نمیشم. خودتان عاقل و بالغ هستید بروید و ببینید که خوبست یا بدست؟
برایِ من یک سئوال دیگه مطرح شده بود و آنهم اینکه اگر مطلب بالا راست باشه و ما طبق معمول به داستانسرایی نپرداخته باشیم، یعنی  آقا‌  ما از زمانِ زرتشت تا حالا  شیر و ماست  داشتیم ولی‌ به  کله  مبارکمان  نزده بود که ببینیم ماستِ کیسه چیه وچه مزه ای میده.
میبایست صبر میکردیم تا آقایِ مختار السلطنه تشریف بیاورند و دوغ تویِ پاچه یک ‌نفر مجرم بریزند و آویزانش کنند تا آبش در بره و تبدیل به ماستِ کیسه بشه.
مردمی هم که از بغلِ مجرمِ واژگون آویزان رد شدند هیچ هم و غم دیگری نداشتند بجز اینکه انگشت به تنبانِ مجرم بکنند و ماستِ کیسه کشف‌ و میل  بنمایند  و  چنان  ازش تعریف  بکنند  که یکدفعه  بقالها به فکرِ بیفتند که ما مگر چه چیزمان از مختارالسلطنه کمتره؟ 
و حسابی به درست کردن  ماستِ کیسه بیفتند و بفروشند. پیش از آن یعنی ما قرنها و هزاره ها  با  وجودیکه حوصله مان از دیدن این ماست یکنواخت حسابی سر رفته بود ولی همینطوری بر و بر نگاه ماست میکردم و مال مال میخوردیمش بدون اینکه صدایمان در بیاد.
شاید هم منتظر بودیم که رضا شاه و یا آمریکائیها بیان و برامون ماست میوه، ماست کیسه، ماست با طعم وانیلی، ماست کم چربی، ماست پرچربی، ماست ارگانیک و و و بیارن.
 اروپاییها ماست نداشتند و از راهِ تماسِ با ترک‌ ها فهمیدند که ماست چیست.واژه ای  هم  که  در  بیشتر  زبانهای اروپایی برایِ  ماست استفاده میشه همان نامِ ترکی‌ آن میباشد ولی‌ با وجودِ این انواع و اقسام ماست‌ ر ا  تهیه میکنند و حتی به‌ مخترعین ماست یعنی ماها هم میفروشند.
خوب حالا خودتان انصاف بدید. مردمی با  این پویاییِ  فکری  و مردمی با آن خمود گی مغزی ‌.  حقِ  کدامشان  هست  که زندگی‌ بهتر داشته باشه و ماست های مختلف بدون  منتظر پول نفت شدن به سر سفره شان بیاد؟ این تنها یک مسئله ماست بود. بقیه اش را دیگه خودتون حدس بزنید که چطور پیش رفته و میره؟

دری وری هم نگید.  تمامش کردم. اصلا به من چه؟

۱ نظر:

آرسین گفت...

مشکل تاریخی دیگه دستوری بودن همه چیزه. از اقتصاد تا فرهنگ و ماست و نیازی که مردم به طور تاریخی به قیم -نظارت- دارن!