۱۳۹۴/۳/۱۱

آنتی تز‌

آقا ما که تازه آمده بودیم اینجا در دیار غربت چونکه کاری نداشتیم بکنیم و غریب هم بودیم  و بقیه خارجی بودند و تنها داخلی در این مملکت غریب ما بودیم،  تا  یکنفر را پیدا میکردیم شروع میکردیم بحث کردن.
چونکه بیکار بودیم بحث میکردیم که هم کم خرج بود و هم سرمان گرم میشد و هم یک احساساتی بهمون دست میداد که نکنه ما هم چیزی باشیم و خودمان ندانیم.  
بحث که میکردیم ( البته فکر میکردیم داریم بحث می‌کنیم، در واقع داشتیم حکم میکردیم) دلایلمون را که مثلِ آس تویِ بازی حکم میزدیم زمین، اینکار رو که میکردیم  دیگه برامون  قابلِ قبول نبود که یک نفرِ دیگه هم ممکنه که یک دلیلی‌، پلیلی خلاصه یک چیزی تویِ همین مایه‌ها داشته باشه و بقول معروف او هم بخواد آسش را رو کنه، چرا؟ خوب برایِ اینکه ما با آس حکم لازم کرده بودیم.  ده تا آس که وجود نداره که. یکی وجود داره  و آنهم پیوسته دست ما هست. اینجوری تک تکمان فکر میکردیم.
کلی‌ طول کشید تا اینجا بهمون یاد دادند که نه‌ بابا اینطور‌ها هم که ما فکر می‌کنیم نیست. یواش یواش یاد گرفتیم که یک چیز‌هایِ عجیب غریبی بنام تز‌ وجود دارند که همان نظریه باشه، بعدش یاد گرفتیم که سینتز هم وجود داره یعنی یک نظریه دیگه ولی توی همون مایه ها. اگر هم مخالف با این تز‌ و مز  و نمی‌دونم اینطور چیز‌ها هستی‌ آنتی تز‌ هم وجود داره که همه اینها به انسانها کمک میکنند بدون جنگ و دعوا و چکش زدن به سر و کله همدیگه، با هم گفتگو کنند و احتمالا به نتیجه برساند.
خوب ما هم خوش حال شدیم که  بدینوسیله با یاد گرفتن این چیزها از شرِ بحث‌هایِ بی‌فایده و تکراری که راه  هم به جایی‌ نمیبردند، خلاص شدیم.
چند روز پیش که داشتم با چند نفر از دوستانِ بهتر از جان که هر کدامشان هم به اندازه عمرِ  نوح در خارج از کشور هستند گفتگو می‌کردم، متوجه شدم که‌ ای دلِ غافل چه نشستی که لبِّ مطلب هنوز به خیلیها نرسیده.
یک کم که بیشتر فکر کردم، دیدم تحتِ شرایط تئوریِ تکامل، با توجه به داشته‌ها و نداشته ها و همینطور نیاز‌هایِ بشر و در این حالتِ فعلی، این لب مطلب هیچوقت هم نمیرسه، مگر اینکه در تکاملِ تیره بشر یک اتفاقی بیفته که حالا حالاها هم قرار نیست بیفته.
مثلا دقت کردم دیدم که آقا هیچ حیوانی نمیاد بنشینه نقشه طولانی مدت بکشه که همنوع خودش را اسیر کنه و ازش استفاده کنه. یا اینکه جنگ و جدال راه بیندازه و نسلها این جدالها را ادامه بده و تازه براش فلسفه هم درست کنه و یا دروغهای شاخدار و دمدار تحویل همنوع خودش بده و یا اینکه بشینه هزار ساعت بحث و گفتگوی بیمعنی و بیحاصل بکنه که مبادا مجبور بشه نیمساعت یک کار مثبتی انجام بده ولی انسان همه اینها را انجام میده. ای بنازم این اشرف مخلوقات را که چقدر این ابوالبشر استاده.
ولی‌ خوب اصلِ تئوریِ تکامل را هم که نمیشه زیرِ علامتِ سوال برد که. در نتیجه به این نقطه رسیدم که چارلز داروین در یک مورد حق داشته و در یک مورد نه‌.
در موردِ تئوری تکامل حق داشته، و موجوداتِ زنده پیوسته در حالِ تکاملِ خویش هستند، ولی‌ انسان از میمون به وجود نیامده. در اینجا آقایِ داروین اشتباهِ فاحشی انجام داده.
والله اینطوری که ما  ادا و اطوار بعضی ها رو میبینیم، معتقدیم که میمون از انسان به وجود آمده. چونکه میمون از انسان والاتر و کاملتره. یعنی در روند تکامل هفت شهر عشق را گشته ولی ما ابنا بشر هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
حالا هم شما ای دانشگاهیان، فرهنگیان، هنرمندان و متفکرینِ عزیز و گرامی‌، لطفاً اینرا به عنوان آنتی تز‌ِ اینجانبِ حقیر و فقیر و سراپا تقصیر، در محافلِ لازم  بین المللی مطرح کنید تا به ثبت برسه.

خدا یک گوریلِ ماده در دنیا و هزار گوریلِ ماده در آخرت نصیبتان فرماید. ببینید چقدر مقامتان را بردم بالا؟
حال کنید، همردیف گوریل  که در سیر تکامل  عقلی از انسان بالاتر هست قرارتان دادم و با یک درجه بالاتر از خودتان محشورتان کردم.
بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت. نا امید نشوید.

هیچ نظری موجود نیست: