۱۳۹۴/۲/۵

یک پرسش ساده

مثلی هست که میگوید، مردم عقلشان به چشمشان هست.
مثل دیگری هست که میگوید، اگر چیزی داشته باشی، مردم بسویت متمایل میشوند.
حالا اگر کسی خودروی بسیار پر زرق و برقی داشته باشد ولی مهربانی و تفاهم و تعامل وعقلانیت و انسانیت نه.
این شخص جزو کدام دسته است؟
دارندگان یا ندارندگان؟ 
جزو داراها محسوب میشه یا جزو فقرا؟ 
مردم بسویش متمایل میشوند یا نه؟

یک بنده خدایی یک جوابی به من بده.
ولی لطفا قبلش فکر کرده باشه و با واقعیات موجود در جامعه هم یکجورایی مطابقت داده باشه.

۱۳۹۴/۱/۲۸

بنده پارانوئید شدم

آقا از قدیم گفتند، سلمانیها که بیکار می‌شوند می‌نشینند و سرِ همدیگه را میتراشند. راستش را بخواهید باورمان نمی‌شد. باورمان نمی‌شد تا اینکه دیدیم خودمون داریم همون کار را می‌کنیم.
جاتون خالی‌ چند روزی اینجا تعطیل بود و هوا هم دلنشین شده بود، ما هم بفهمی نفهمی کمی‌ خوشمان آمده بود، کت را پوشیدیم و در یک جیب تخمه ریختیم و در جیبِ دیگه سیگار و فندک گذاشتیم برایِ وقتیکه تخمه مان تمام شد و زدیم به دشت و بیابان.
از چمنها چون گذشتم هم یادِ شما را کردم. خلاصه خیلی‌ خوب، یعنی دست‌کم اولش خیلی‌ خوب بود. حالا براتون تعریف می‌کنم.
آقا زدیم بیرون و کیف کنان و آجیل خوران با لبِ خندان هرچی‌ آواز بلد بودم خواندم و از بعضی هاش هم که خوشم آمد چونکه خوب اجرا کرده بودمشان حتی دو بار خواندم. یکیش را که حتی از خواننده اصلی‌ هم بهتر خواندم، اونرا سه‌ بار خواندم. تا اینکه متوجه شدم  که خیلی‌ دور رفتم و آهنگ هام هم تمام شدن.
ولی‌ خوب اینکه برایِ ایرانی‌ها مساله نیست که، خدا گذاشته سیاست. بقیه راه را وقفِ مسایلِ سیاسی می‌کنم و مشکلاتِ جهان را در جا تویِ همون جنگل حل می‌کنم.
خودم تنهایی‌.
آقا رفتم تویِ مسایل  و خلاصه چون کسی‌ هم نبود حسابی‌ دلی‌ از عزا در آوردم. میدونید، توی اینطور مواقع آدم همیشه اولش میبره و میدره و میشکنه و میبنده، یلان را سر و سینه و پا و دست.
بنابر این ما هم به اونها مشغول و آنها هم غایب ز میانه. ولی‌ کولاک میکردما. باید میبودید و می‌دیدید. بحث پشت بحث و تئوری پشت تئوری. خودم ایوالله آورده بودم از این همه استعداد خودم.
همینطور گذشت تا اینکه یواش یواش شورمان فرو کش کرد و شعورمان فعالتر شد.  آقا  شعور هم که فعال بشه یکدفعه شکِ آدم زیاد میشه. دیگه بهمین سادگی نظر نمیده و بهمین سادگی هم نظر قبول نمیکنه.
به این چیز شک میکنی‌، به اون چیز شک میکنی‌. چرا این اینطوری هست منظور اون از اونطوری بودن چیه و خلاصه خیلی وضع خراب میشه. خب آقا ما هم آدمیم. ما هم شروع کردیم به شک کردن.
یکدفعه دنیای افکار ما هم یک رنگِ دیگه به خودش گرفت. تا پیش از اون داشتیم به حملاتِ نیرویِ هوایی عربستان الملک الآبا و الاجداد السعودی می‌خندیدیم و مخصوصا به سقوطِ هواپیماشون در اقیانوسِ هند قهقه میزدیم که یکدفعه به سرمان زد خوب چرا اینها نمیرن با نیرویِ زمینیشون تویِ یمن و به حسابِ خودش کار را یکسره نمیکنند؟
مبادا این پرواز‌ها و حملات خودش یک نوع تمرین باشه برای الخلبانهایِ مملکت السعود؟ ولی‌ خوب تمرین برایِ چی‌؟ مگر میخوان چه کار کنند؟
هیچی‌، یک بابایی بیاد و هندونه زیرِ بغلشان بگذاره و یک تخته گازِ هوایی تویِ ایران بدن.
خوب که چی‌ بشه؟ گیرم هم که اینکار را بکنند ، هیچوقت در موقعیتی نخواهند بود که واردِ ایران بشن.
یکدفعه یک صدائی  در درونم گفت خوب نباید هم بشن. اگه بشن و جنگ زود تمام بشه که اصلا برای بعضی ها جالب نیست اگر تمام نشه که یعنی برنامه سالانه مکه و اینطور چیزها مالیده و مردم هم ایمانشون از خدای کعبه میچرخه و بخودشون میگن این چه خدایی هست که نمیتونه کار را یکسره کنه. پس باید جنگ را داد به نمایندگان گرامی در منطقه تا اونها به جان هم بیفتند. 
این یعنی بقول امروزیها بیزنس.
به به  پارانوئید به این میگن. آقا چشمتان روزِ بد نبینه خودم با خودم افتادیم به بحث و گفتگو. خیلی‌ جالب بود. هم برنده خودم بودم و هم بازنده.
این طرفم میگفت، خوب مساله دقیقاً همینه. یک عده که دوست دارند اسباب بازی جنگی بفروشند به چنین تنش‌هایی‌ نیاز دارند.
دوتا یلِ منطقه را هم که هر کدومشون ادعایِ پهلوانی داره رو میندازن به جانِ هم و کلی‌ هم سود میبرند.
نه‌ دستشون به ظاهر به کثافتِ جنگ آلوده میشه و نه‌ جیبشان از کثافت پول خالی‌.
ممالکِ اسلامی هم از اقیانوسِ اطلس گرفته تا اقیانوسِ هند، همگی‌ سرشون یک مدتی‌ به یک چیزی گرم میشه. و از همه اینها گذشته منطقه پتانسیل چنین خدمتی را به اقتصادِ جهانی‌ داره. بد جور هم داره.
بهار عربی یعنی این.
اون طرفم جواب میداد، بابا اینهمه سیگار نکش تا اکسیژن به مغزت برسه و اینهمه ارواح و اشباح نبینی. این تئوریهایِ توطئه و تئوریهایِ زد و بست را کی‌ تویِ کله مبارکت فرو کرده؟ مثل اینکه کمال همنشینی این اکبرآقا در تو اثر کرده.
خلاصه جاتون خالی‌، من هم این میا‌‌ن نشسته بودم و گاهی‌ به اینطرفم نگاه می‌کردم  و بهش حق میدادم و گاهی‌ به اونطرفم. حیران هم مانده بودم که کدومشون داره درست میگه. راستش را بخواهید هنوز هم حیرانم.
از وقتیکه از گردش برگشتم به این نتیجه رسیدم که گردش رفتن اصلا چیزِ خوبی نیست و به سلامتِ روانِ انسان ضربه میزنه. گردش در هوای آزاد یک مدتی خیلی زیادی آدم را گیچ میکنه.

حالا ما  اینجا نشستیم پشت پنجره و از پشت پرده پنجره، هر از گاهی سیگاری دود میکنیم و یواشکی هم به بیرون نگاه میکنیم. این تازه یک خوبی دیگه هم داره. چایی هم بغل دستت هست و این اکبر آقا هم الآن هست که سر و کله اش پیدا بشه.

۱۳۹۴/۱/۲۱

سخنی با اشرف غنی

خدمت جناب آقای اشرف غنی رئیس جمهور محترم کشور دوست و همسایه و برادر افغانستان.
با پوزش از اینکه وقت گرامی جنابعالی را از رسیدگی به امور مهم و نفس گیر گرفته و به این نوشته معطوف میدارم. جنابش میداند ( اگر هم نمیدانسته و هنوز هم نداند حالا بداند) که غرضی بجز از اظهار نگرانی از سخنان عابدانه و عالمانه و آگاهانه ایشان نداشته ام به امید اینکه روابط میان دو کشور بهتر از پیش گردد.
عالیجناب، میدانم که :  آنچه شیران را کند روبه مزاج......... احتیاج است، احتیاج است، احتیاج
و همچنین  نیز میدانم که نیاز مالی کشور فعلا نه چندان غنی افغانستان به کمکهای مالی اعراب که همه جوانب را در بر میگیرد ( چه کمک به طالبان دست ساخته خودشان و چه همزمان کمک به دولت افغانستان تا هر دو را وابسته به خود نگاه دارد)، سبب میگردد که اخلاصاتی انجام گرفته و اظهاراتی بیان گردند ولی چه خوب میبود اگر این اخلاصات و اظهارات حداقل  کمی به واقعیات نیز نزدیک میبودند تا سبب رسوایی گوینده نگردند.
در جریان ماجرای یمن که بازی بسیار بدی از سوی طرفین درگیر در ماجرا در حال اجرا میباشد، صحیح تر میبود اگر جناب اشرف غنی احمدزای از غنای فرهنگی مردم افغانستان که سده ها و بل هزارهاست وجود داشته و هنوز هم دارد ( هر چند که بخاطر جنگها و ماجراهای چهار دهه گذشته کمی در زیر خاک پنهان شده ولی وجودش را نه کتمان میتوان کرد و نه پنهان) بهره گرفته و اگر قصدی برای آرام کردن میداشت، دست به میانجیگری که عرف مردمان سرزمینهای ما میباشد، میزد و نه بیان اظهاراتی که آشوب برانگیز میتواند بود. هر چند که در چنین حالتی نیز چندان معلوم نبود که وساطت ایشان وزنه ای نزد طرفین ماجرا میداشت یا نه؟ بخصوص نزد طرفی که خود را مالک الرعایای نفوس افغانستان دانسته و خود را مجاز میداند که هم طالبش را پشتیبانی نماید و هم دولتش را و داعش را هم بتازگی به آن اضافه نماید تا حال خراب تکمیل شود. با امید به اینکه پرونده هر گونه گفتگوی ملی  از سوی مردم افغانستان ناچار از روی میز او بایستی رد شود.
شاید جنابش نداند که از سوی دولت و ملت ایران هیچگاه اقدامی انجام نگرفته که باعث گردد بحث در صورت نابود کردن اماکن مقدس مسلمانان توسط ایرانیان و حمایت افغانستان از عربستان به میان آورده شود. بخاطر همینهم این گفته شما که در صورت تخریب اماکن مقدس در عربستان توسط ایرانیان، افغانستان در کنار عربستان خواهد جنگید، همگی را شگفت زده کرد.
قربانت گردم، شما اگر میخواهید به پادشاه جدید عربستان ارادت ورزیده و بگویید عبدم، عبیدم، بنده ام، خب مستقیما  به خودش بگویید چرا چیزی را به پای کس دیگری تهمت میکنید؟ در کشور شما  درصدی از مردمان شیعه هستند و شما  دستکم نه بعنوان فرد حقیقی بلکه بعنوان رئیس جمهور حقوقی و انتخاب شده مردم افغانستان موظف هستید بدانید که این شیعیان  بعنوان نفوس افغانستان به همان اماکن مقدس اسلامی  که شما خود را موظف به حفاظتش در برابر غیر میدانید معتقدند و هیچگاه قصد تخریب اماکن مقدسی را نداشتند. این چه بحث فتنه انگیز است که شما بمیان کشیده اید؟ برعکسش صحیح تر میباشد که دیگران اماکن مقدس شیعیان را تخریب کردند.
اگر از منظر نژادی هم بخواهید به ماجرا بنگرید که بازهم ناآگاهی خود را به تماشای اهل خرد گذاشتید. مگر همین چندی پیش نبود که عوامل داعش که دست در جیب عربستان دارند به مجسمه ها و بناهای اشکانی حمله بردند و نابودشان کردند؟
شما هیچ خبر دارید که این اشکانیان چه کسانی بودند و از کجا میآمدند؟ یقینا نه. زیرا اگر میدانستید که اینها همان نیاکان مشترک ما و شما هستند که اتفاقا از همان ناحیه غرب افغانستان و شرق ایران امروزی میآمدند و مردمانی بس با فرهنگ بودند، اینگونه سخن نمیگفتید. آخرین آثار باقیمانده از ایشان را همان عوامل عربستان تخریب کردند و شهامت شما نجنبید که از تخریب چیزی توسط کسی جلوگیری نمائید.
جان، گاهی سکوت کردن و آرام ماندن، بزرگترین نشان و علامت درایت است. کاش دستکم سکوت میکردید و دقت بیشتر بخرج میدادید. اگر گفتن را یاد ندارید، نگفتن را هم بلد نیستید؟
اگر هم نیروی زیادی در خود سراغ دارید، اولیتر است که به وضعیت نا بسامان داخله افغانستان و مردم خود توجه مبذول بدارید.  شما که برای حفظ همین حالت متزلزل خواستار ماندن نیروهای آمریکایی در کشورتان هستید و سودای غزوه در رکاب ملک سعودی را دارید.
با آرزوی پیشرفت و کامگاری ملت دوست و برادر افغانستان و امید به داشتن روابط دوستانه و فرهنگی میان دو کشور ایران و افغانستان این نبشته را با ابیاتی از حافظ به پایان میرسانم.
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
نکته ها رفت و شکایت کس نکرد
جانب حرمت فرو نگذاشتیم
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت او بر او بگماشتیم
گفتگو آئین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم
تا درخت دوستی کی بر دهد؟
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

۱۳۹۴/۱/۱۳

تغییر حالت و تغییر معیار

در دنیای پیشرفته امروز نباید چیزها را با معیارهای گذشته سنجید.
مثلا در قدیم خیلی ها بیسواد بودند ولی این به معنی این نبود که بدون درک هستند. امروزه ولی ممکنه که هر گاوی مطالعه کرده و مطلب بخونه و آخرش هم کارش به سلاخ خونه بکشه.
درک مطلب هست که کار هر موجودی نیست ولی هر موجودی ادعایش را میکند. 

خودم با زبون خوش رفتم. نمیخواد عصبانی بشید.