۱۳۹۴/۷/۱۰

پناهجویان به اروپا - هشت

۱۲ – آلمان
برایِ بخشِ مربوط به آلمان به عقیده من بایستی‌ در واقع از همه بیشتر زمان گذاشت و جوانب و روابطِ زیادی را در نظر گرفت زیرا به گونه‌ای با خیلی‌ از کشورهایِ یاد شده بالا مشترکات، رقابتها و یا تعلقاتی دارد وبه صورت مستقیم و غیرِ مستقیم با آنها مربوط است.
آلمان بناگاه به عنوانِ هدف برایِ خیلی‌ از پناهجویان که سالیانِ درازی در کشورهایی مانند ترکیه و یونان و حتی ایران آواره بودند، مطرح گردید و بناگاه تمامی راه‌ها نیز به سویِ آلمان باز و هموار گشتند.
کشورهایِ قرار گرفته در مسیرِ پناهجویان به آلمان هیچکدام قصد نداشتند که پناهنده ای بپذیرند. بسیاری از آنها بتازگی وارد اتحادیه اروپا شده بودند و زیرعضو اتحادیه اروپا بودن چیز دیگری را تصور میکردند تا سپر بلا برای اروپای غربی شدن. چیزی که مارگرت تاچر با زیرکی از کشورهای حوزه جنوبی و شرقی اتحادیه اروپا با پیمان دابلین عملا درست کرده بود. بهر روی، این کشورهای سر راه  بدنامی برخوردِ نامناسب با پناهجویان را هم نمیخواستند به جان بخرند، در نتیجه تصمیم گرفتند که نقشِ ترانزیت را در ماجرای پناهجویان بازی کنند.
اینرا هم از همین ابتدا بگویم که دولت و ملت آلمان تا اینجا انصافا خیلی خوب با پناهندگان برخورد کردند. پناهندگانی که کشش ها و تنش ها میان خودشان کم هم نیست و مسائلی مانند مرد و زن بودن و مشکلاتی که گروه بزرگی که در فضایی تنگ اجبارا با هم بسر میبرند، با آن روبرو میشوند.
گروهی از میان مردم داوطلبانه و  بصورت خودجوش و افتخاری از میان مردم برخاسته و به کمک آنها میروند و خارجی تبارهای آلمانی که نقش مترجم و معتمد را برای پناهندگان میتوانند بعهده بگیرند و میگیرند و و و. این برخورد نخستین را با امکانات و حالاتی که پناهنده در  کشورهای شرقی میتواند داشته باشد مانند ترکیه و ایران نمیتوان مقایسه کرد. اما این روی اول سکه است. به رویه دیگر هم خواهم پرداخت. باید اضافه نمود که این برخورد مناسب و انساندوستانه را نمیتوان برای مدتی طولانی  توقع داشت. شور و حال هر چیزی پس از مدتی فروکش خواهد کرد و هیجانات کمک کردن و غیره هم کمتر خواهد شد. بخصوص که دو چیز در سر راه است. سرمای زمستان اروپا و کریسمس که مردم را بخود مشغول خواهند کرد.
آلمان که پس از جنگِ جهانی‌ دوم و دقیقاً نیز به خاطرِ واقعاتِ آنزمان  پیوسته شرمنده بود، کوشش میکرد  و هنوز هم  می‌کند که به جبران برخیزد.
اتحادیه اروپا عملا  یعنی آلمان بعلاوه فرانسه. ایندو کشور بارِ اصلی‌ِ اتحادیه اروپا را بدوش میکشند. به عبارتِ دیگر اگر ایندو یا یکی‌ از ایندو دچارِ مشکل گردد، کارهایِ اتحادیه کند و یا حتی احتمالا در بعضی موارد مختل میگردد. آلمان به تنهایی‌ بیش از ۳۵% بارِ اقتصادی اتحادیه را متقبل است. این  اتحادیه دارایِ ۲۸ عضو است که برخی‌ بتازگی وارد شده اند و فشارِ اقتصادیِ زیادی را متحمل  نمیشوند مانندِ لهستان، برخی‌ از همان ابتدا قابلیتِ پذیرشِ فشار را نداشتند مانندِ پرتغال و برخی‌ دیگر که عضویتِ رسمیشان هنوز در مرحله ۴ سالِ تعلیقی و گذرا میباشد مانندِ کرواسی. همه اینها نمیتوانند متحملِ بارِ اقتصادی و اجتماعی‌ با ضریبِ بالا شوند. در نتیجه بار اصلی را هنوز دو کشور فرانسه و آلمان بر دوش دارند و همینها هم هستند که محرک سیاستهای اقتصادی اتحادیه میباشند.
همین کارها به همراهِ قدرتِ مالی‌ خوب و اقتصادِ شکوفا و توانِ صنعت‌ِ پویا که عمدتاً بر پایه خودروسازیِ خوب آلمان استوار است، آلمانیها را متقأعد کرده که میتوانند و میباید که در کنارِ پنج قدرتِ بزرگ، یک کرسیِ ششم را در شورای امنیت به خود اختصاص دهند. واژه‌هایی‌ مانندِ ۵+۱ نیز از همینجا سر چشمه میگیرند. برایِ نشستن بر صدرِ صندلی‌ ششمِ شورای امنیتِ سازمانِ ملل آلمانیها کارهایِ بیش از اندازه نیز حاضرند که انجام دهند حتی اگر نسِ صریحِ قانونِ اساسی‌ِ آلمان آنرا ممنوع کرده و یا در نظر نگرفته باشد مانند حضورِ غیرفعالانه در جنگ. می بینیم که آلمانها در افغانستان و شاخ آفریقا حضور نظامی بعمل میآورند.
این یک بخش کوچک از شخصیت چند بعدیِ جامعه آلمان است. هرکشوری دارای شخصیت اجتماعی چند بعدی میباشد. بایستی آنها را شناخت و برای مقایسه درست در کنار هم قرارشان داد.
بعدِ دیگرِ این جامعه پیر شدنِ جمعیتِ آنست. این برایِ آلمان در آینده مشکلاتِ فروانی ایجاد می‌کند. برایِ دولتهایِ اروپایی این یک معضلِ بسیار بزرگیست که در همه جایِ این جوامع خود را نشان خواهد داد. از توانِ دولت برایِ پرداختِ حقوقِ بازنشستگان گرفته  تا دیگر مخارجِ دولتی که تنها میتوانند توسطِ کسبِ مالیات بردرآمدها، انجام پذیرند.
صندوقِ بیمه‌ بازنشستی تنها تا زمانی‌ میتواند فعالانه حقوقِ بازنشستگان را پرداخت کند که نیروهایِ کارِ جوان و فعالِ  جامعه حقِ باز نشستگی خود را در آن‌ بریزند. در آلمان گفته می‌شود که نوه با کار کردنِ خویش حقِ بازنشستگیِ پدر بزرگ و مادر بزرگ را تامین می‌کند.
جوانانی که مایل به داشتنِ فرزند نباشند، این معادله را برایِ آینده خودشان به هم میزنند. با پرداختِ حقِ بازنشستگی، پیرهایِ کنونیِ جامعه را تامین میکنند اما در خاتمه خودشان سرشان بیکلاه میماند.
حال اگر در این میا‌‌ن کسانی پیدا شوند که بتوانند در این جامعه کار کنند و تمایلاتشان به بچه دار نشدن به اندازه آلمانیها نباشد، از دیدِ دولت پدیده جالبی‌ هستند. خارجیهای نسل اول و دوم مقیم آلمان متمایل به داشتن فرزندان زیاد هستند.
پیش از ورود موجی پناهندگان کشورهایی مانند آلمان و فرانسه توسط خبرگزاریهای خود مانند دویچه وله و رادیو فرانسه و همچنین سفارتها خود در دیگر کشورها به جذب نیروهای کار پرداخته بودند. در ایران این سفارتخانه ها برای کسانیکه مایل به  "ادامه تحصیل" در یک رشته بودند ویزای تحصیلی میدادند و حتی کلاس زبان میگذاشتند.
بسیاری از این افراد که همگی داوطلبانه و بدون داشتن اجبار به ایندو کشور میآمدند پس از چندی که تحصیل میکردند و مورد توجه قرار میگرفتند جذب بازارهای کار میشدند و اجازه اقامتشان تمدید میشد. این یک روش منطقی و مناسب برای جذب هدفمند نیروهای کار جوان و مستعد به این دو کشور بود که داشت پیاده میشد.
این موج اخیر و میلیونی پناهندگان را نمیتوان حتما با گروه فوق مقایسه کرد و حتی میتوان بنوعی ترمز روش منطقی جذب نیروی کار متخصص (بصورتیکه بالا بیان شد) دانست ولی با وجود این از دیدِ بسیاری از کارفرمایان نیز ورودِ پناهجویان یک پدیده مثبت است زیرا میتوان آنها را با نیم قیمت هم به کار گرفت. بیشتر این کارفرمایان نیازی هم به نیروی کار متخصص ندارند.   دولت اینرا میداند ولی‌ چشم می‌بندد.
حدودِ ۱۵ سالِ پیش که لهستان تازه به اتحادیه اروپا وارد شده بود بسیاری از لهستانیها که در کشورشان کار پیدا نمی‌کردند (اکنون دیگر اینطور نیست) حاضر بودند که به آلمان یا دیگر کشورهایِ اروپایی بروند و با قیمتِ بسیار ناچیز کار کنند. بسیاری از آنها به خاطرِ نداشتنِ پولِ کافی در شبهایِ سرد  زمستان چهار نفری در خودروهایِ کوچکِ خود، نشسته میخوابیدند.
کارفرمایان بیشترِ آنها را نیز به کارهایِ ساختمانی و نقاشی می‌گرفتند و لهستانیها در چنین مواردی حتی خوشحال هم بودند  که میتوانند در ساختمانهایِ نیمه تمام شب را به صورت خوابیده به سر کنند. خیلی‌ از آنها حتی تحصیل کردگان بودند.
خوبیِ دیگرِ اینها اینبود که به عنوان رقیبِ ارزان، ناخواسته مانع از آن‌ می‌گشتند تا توقعاتِ حقوقیِ دیگران بالا روند.
همین نیز باعث گشته بود تا دست کارفرمایان بسیار بازتر شود و کارجویان داخلی ناراضی گردند زیرا میبایستی توقعات حقوقی خود را بسیار پائین بیاورند در حالیکه قیمتها سیر صعودی را میپیمودند. برای نمونه بهای بنزین با وجودیکه قیمت نفت در بازارهای جهانی مدت زیادیست که از نیم هم کمتر شده، همچنان بالا میرود  و مقدار بسیار زیادی از این قیمت را دولت بعنوان مالیات دریافت میکند. باری مستقیم با بیانی غیر مستقیم بر دوش مصرف کننده داخلی آلمان.
کارفرمایان استدلال میکردند که با پائین آوردن دستمزدها میتوان اجناس خود را ارزانتر به بازارهای جهانی عرضه نموده و با کالاهای ارزان چینی و کره ای مقابله کنند. در کنارش نیز عنوان کنم که عمدتا چنین نیست. نخست اینکه خیلی از کارها ماشینی شده اند و ماشینها حقوق و تنخواه نمیخواهند و دیگر اینکه اگر دریک کارخانه بزرگ مثلا خودروسازی بهمان  و فلان همه کارمندان و کارکنان و مستخدمین برای یکسال بطور کلی از همه حقوق و مزایای خود صرفنظر کرده و هیچ چیز حتی ریالی هم دریافت نکنند، درپایان سال محصولات آن سال را میتوان تنها حول و حوش پنج و نیم درصد ارزانتر به بازار عرضه کرد.
مدتها و حتی هنوز هم  در آلمان کسانی که تحصیلاتِ خود را تمام کرده باشند میبایستی دستِ کم به مدتِ شش تا ۱۲ ماه در جایی‌ با حقوق‌هایِ بسیار ناچیز ( ۴۰۰  -  ۵۰۰ یورو، در مقامِ مقایسه اجاره یک آپارتمان بسیار ساده و کوچک یک اتاقی بدونِ آب و برق  کمتر از ۳۰۰یورو نیست) آموزش می‌دیدند تا بعد از طرفِ شرکتِ مزبور استخدام شوند. تقریباً همه این شرکت‌ها پس از ۱۱ ماه عذرِ کارآموز را میخواستند و کاراموزِ دیگری را برایِ ۱۲ ماه میپذیرفتند.
کار آموزی که عذرش خواسته شده بود میتوانست دوباره با همان شرایط ( حقوق ناچیز و وضعیت مبهم) در شرکتِ دیگری آموزش ببیند !!!!!!! 
همه اینها سبب گشته بود که در جامعه بناگاه قشر متوسط  بطور محسوسی کم گردد ولی این کم گشتن بمعنای از میان رفتن کل قشر متوسط نیست. چیزی که در کشوری مانند ایران شاهدش هستیم.
دولتِ آلمان بالاخره پارسال بر اثرِ فشارِ دیگر کشورهایِ اروپایی که بسیار شاکی شده بودند، وادار گشت تا همانندِ آنها حد اقلِ میزانِ دستمزدها را تعیین کند ولی‌ با ورودِ گروه‌هایِ نخستینِ پناهجویان، زمزمه‌هایی‌ بلند شدند که باید اجازه داد نا اینها با قیمت‌هایی‌ کمتر از حدِ اقل‌هایِ تعیین شده، به کار گرفته شوند. همین نیز سبب گشت که عده ای که شرایط کاری خود را در خطر میدیدند معترض گردند. گروههای راست افراطی هم بلافاصله از خلا بوجود آمده سوء استفاده کرده و تبلیغات گسترده به راه انداختند.

زمانیکه پناهجویان به سمتِ آلمان به راه افتادند، دولتِ آلمان تصور نمیکرد که تعدادشان اینهمه باشد و صدرِ اعظم با آغوشِ باز میخواست پذیرایِ آنها باشد. هم اکنون همان صدرِ اعظم زمزمه نداشتنِ توانِ اجتماعی‌ و اقتصادی برای پذیرای همه پناهجویان بودن را سر میدهد و اینکه میبایست سره‌هایِ پناهجویان را از ناسره‌ها تشخیص داده و به خانه باز پس فرستاد. سازمان ملل متحد متعهد گردیده که برایِ هر پناهجو سالانه تا ۶۰۰۰  یورو به دولتِ آلمان کمک کند. دولتِ آلمان می‌گوید این مقدار کم است و کشورهایِ عربی‌ (عربستان و شیخ نشینهایِ کرانهِ خلیجِ فارس) میبایست سالانه تا  ۵ - ۶ میلیارد یورو دیگر هم  کمک مالی کنند. 

چیزی نخواهد گذشت که دولت و ملت آلمان درک خواهند کرد که برای بازگرداندن نسبی اوضاع به حالت سابق، وادار خواهند بود با بسیاری از این کشورهای ترانزیت و یا مبدا تعامل نمایند و امتیازاتی نیز بدهند، چیزیکه هنوز خارج از وهم و تصور ایشان میباشد. اینکه این امتیاز دادنها و تعاملها چه تاثیری را بر روی دیگر کشورهای عضو اتحادیه خواهند گذاشت باید منتظر ماند و دید.

هیچ نظری موجود نیست: