۱۳۹۴/۷/۱۴

پناهجویان به اروپا – بخش نهم

۱۳ – آمریکا
آمریکا به عنوانِ یکی‌ از مهمترین کشورهایِ جهان در صحنه‌هایِ اقتصادی، نظامی و سیاسی دارایِ علایقی تقریباً در همه واقعاتِ جهان میباشد.
بدیهیست که هر کس هر جأ دارایِ علایقی باشد، پیوسته روندِهایش را پیگیری کرده و یا حال و اوضاعِ خویش را با آن‌ مطابقت میدهد و یا اینکه مسیرِ تحولات را کوشش می‌کند که به طرفِ موضعِ خود بچرخاند.
قدرِ مسلم اینستکه تا زمانیکه اتحادِ جماهیرِ شوروی وجود داشت، موجودیتِ کشوری توانمند به عنوانِ حامی‌ و پشتیبان برایِ کشورهایِ غربی مشروعیت پیدا میکرد، اما با فروپاشیِ ساختمان از درون پوسیدهِ اتحادِ جماهیرِ شوروی و دوستی و اشتراک و همکاری آمریکا با جمهوریهایِ خلقِ چین و هند و روسیهِ نوینِ پس از شوروی، این پرسش مطرح می‌گشت که بازی کردن نقش پشتیبان و حمایتِ کشورهایِ غربی در برابرِ کی‌؟
مدتی‌ این بهانه را کشورهایی مانندِ کره شمالی‌، لیبی‌، عراق و ایران با سیاست‌هایِ پرخاشگر و صلح ناپذیر بدست میدادند.
لیبی‌، پس از مدتی‌ سر براه شد و از جمع شروران در آمد و با سارکوزی و مرکل در گردِ هم آیی‌ِ ایتالیا شرکت کرد و برایِ زلزله زدگان کمکِ مالی‌ رساند و گرفتار موجِ بهارِ عربی‌ گشت و سرنگون گردید.
کره شمالی‌ وزیرش را به راکت بست و گرسنگی کشید و سرانجام با تهدیدِ آرامِ چین نسبتاً آرام گرفت. آرام هم نمی‌گرفت، در حد و اندازه ای نبود که بتواند تهدیدی برایِ صلحِ جهان باشد.
موشک‌هایش میبایستی دو سومِ روسیه را بپیمایند تا به مرز‌هایِ اتحادیه اروپا برساند و تازه در آنجا گرفتار رادارها و موشک‌هایِ ناتو (آمریکا) مستقر در لهستان گردند و به زیر کشیده شوند. البته اگر میتوانستند اینهمه راه را بیپمایند.
ایرانِ احمدی‌نژاد هم شیرِ بی‌ یال و دم و چنگال و دندانی بود که ممکن بود بتواند اینجا و آنجا خودی نشان بدهد ولی‌ نه‌ این خود نشان دادنهایش را لازم بود جدی گرفت و نه‌ اینکه در حالتِ جدی  تابِ مقاومتِ طولانی در برابرِ غرب را داشت، نفسش زود بند می‌آمد.
ولی‌ بوق و کرناهایِ بلند و خوبی مینواخت که میشد از آنها بهانه گرفت. از آن‌ گذشته میا‌‌نِ افغانستان و عراق و عربستان قرار داشتن چندان برگِ برنده‌ای در دستِ ایران نبود که بتواند توسطِ آن‌ نظمِ جهانی‌ را مختل نماید. مساله تنگه هرمز هر چند که مهم هست ولی‌ نه‌ به آن‌ مهمی‌ که کره زمین را از منظومه شمسی‌ خارج گرداند. ولی‌ ایرانی‌ها خیلی‌ دوست دارند که باد به غبغب بیندازند. به خاطرِ همین هم ملتمسانه نگاهِ روسیه میکردند تا به آنها موشک‌هایِ اس‌ ۳۰۰ بدهد (بقیه کشورها اس‌  ۵۰۰ دارند) و در چنین حالتی‌ کشتی های هواپیمابر آمریکایی را لگن شناور میخواندند.
به انگلیس التماس میکردند که به ایشان ۵۰ جلیقه ضدِّ گلوله و دوربینهایی که در شب میتوانند رویت کنند، بدهد تا بتوانند کمی‌ به مقابله با قاچاقچیانی که از افغانستان موادِ مخدر وارد میکردند، برخیزند و انگلیس میگفت تعادلِ منطقه‌ به هم میخورد ولی ایرانیها در همان حال حرف از آزاد کردنِ فلسطین می‌زدند.
همه اینها را گفتم تا نمایش دهم، خطرِ چندان جدی و طولانی از سویِ این کشورها وجود نداشت ولی‌ به جایش یکی از متحدینِ آمریکا در منطقه‌‌ای که سربازان و کشتیهایِ جنگیِ آمریکای در آن‌ دور میزنند، القاعده و طالب و داعش راه می‌انداخت که حتی در فرانسه هم بمبگذاری میکردند بطوریکه کّلِ اروپا لرزه به اندامش افتاد.
اتحادیه اروپا همانطور که متحدِ آمریکا محسوب می‌شود اما میتواند همزمان نیز رقیبی اقتصادی قوی باشد که بتواند قوانینی به بازار دیکته کند و میبایست ملاحظه ‌اش کرد. بنابر این اگر شرایط و عواملی حرکتِ تندِ اقتصادِ اروپا را کند نماید و یا برایِ زمانِ نسبتاً کوتاهی حتی موقف کند، چیزِ بدی برای آمریکا اتفاق نیفتاده.
روسیهِ زمانِ یلتسین را میشد تحمل کرد و به گروهِ ۲۰ کشورِ بزرگِ جهان فرا خواندش ولی‌ روسیهِ پوتین قابلِ تحمل نیست. بنابر این اگر هم پایش به سوریه باز شود و  „بنا بخواستِ رژیمِ اسد “  به کمکش بشتابد، چندان هم مهم نیست. شوروی هم  „بنا به درخواستِ حزبِ کمونیستِ افغانستان“  به کمک شتافت و در باتلاِق آن‌ فرو رفت. چرا نتوان روسیه پوتین را باتلاق سوریه کشاند؟
اگر عربستان و ترکیه و ایران در سوریه باهم رقابتِ آشکار و نهان میکنند چیزِ بدی اتفاق نمی‌افتد زیرا که اینها یکدیگر را محدود میکنند و از آن‌ گذشته مرز‌هایشان بسیار دور از آمریکاست ولی احتمالا پناهندگانشان پای پیاده هم به مرکز اروپا میتوانند برسند.
اگر سد‌هایِ جلوگیری از هجومِ مهاجران به سمتِ شمال در کشوری مانند لیبی‌ شکسته شده، چه باک؟ زیرا این مهاجرین با آن‌ کشتیهایِ درب و داغون هیچگاه نمیتوانند از اقیانوس گذر کرده و در آمریکا تقاضایِ پناهندگی تقدیم کنند.
از آن گذشته تمامی این تنشهای منطقه ای پول نقد حساب میشود. الآن پنج سال پی در پی هست که  بزرگترین چهار خریدار اسلحه جهان از خاورمیانه میآیند و فروشندگان را هم میتوان بلافاصله تشخیص داد که چه کسانی هستند.

پس میتوان ادعا کرد که همه این تشنجها برای همه هم حتما بد نیستند. سودهایی هم برای برخی دارند. حالا اینکه در این میان چند میلیون پناهجو بوجود میآید هم مسئله ای نیست. برای این برخیها همینش هم نعمت است.
از آن گذشته توان و بنیه نظامی آمریکا و امکانات لجستیکش این کشور را در موقعیتی قرار میدهند که میتواند پیوسته بعنوان حلال مشکلات خود را در صحنه جهانی عرضه نماید و بغیر از آن نیمی از کشورهای درگیر در مناطق مغشوش ادوات جنگی خود را از او میگیرند پس نمیتوانند خطری جدی برای او بشمار بروند ولی این در مورد دیگر کشورها صدق نمیکند.
رای آمریکا در سازمان ملل برای خلاصی از معضلی و یا پرداختن به مسئله ای بسیار باارزش میباشد و میتواند مسیرها را تعیین کند و یا تغییر دهد.
پس با ملاحظه تمام این احوالات در میابیم که بحران پناهجویان اروپا بهیچ وجهی نمیتواند خطری جدی برای آمریکا باشد که هیچ حتی ممکن است نیز بسود پیشبرد سیاستهایش تمام نیز شود.
بنابراین دستش را در بسیاری از مسائل باز میگذارد. 
دنیای سرمایه داری علیرغم گستاخ بودنش در اینجا و آنجا دنیای مغبونی نیز هست. اگر اروپا خود را در برابر مسئله ای ضعیف یافته و ناتوان ببیند، بهترین راه برایش بازگشت بسوی حامی سابق و پرداخت بهای این وابستگی است تا خطر بکلی از میان رفتن.
شبح این پناهنده های پابرهنه گرسنه در اروپا و حضور روسیه پوتین را که در اوکرائین علیرغم پروازهای یوروفایتر حاضر به کوتاه آمدن نیست، چیزهایی نیستند که سبب گردند تا اتحادیه اروپا شبها سر خود را آرام بر روی بالش بگذارد. 
اینجا نیز بایستی نشست و منتظر ماند که چه پیش میآید. حدسیات زیاد هستند ولی اینکه عملا چه اتفاقی میافتد را کسی نمیتواند با قاطعیت پیش بینی کند.


هیچ نظری موجود نیست: