۱۳۹۴/۶/۳۰

پناهجویان به اروپا - دو

۲ – سوریه
کشور سوریه را لازم نیست من برایتان تشریحش کنم. خودتان بهتر از من میشناسیدش. کشوری ساخته شده پس از جنگ جهانی اول توسط متفقین و تنها و تنها در راستای حفظ و تامین منافع ایشان بدون در نظر گرفتن روابط داخلی قومیتهای درونی. همه اینهایی را که با هزار زحمت کوشش کردم بصورت ادبی بنویسم به زبان ساده میشه بمب ساعتی. یعنی چیزی که هر آن و هر لحظه میتونه منفجر بشه. اینکه در هفتاد هشتاد سال گذشته تا حالا منفجر نشده بود برای اینبود که :

یک – فرامنطقه ای ها جلوی منطقه ایها را گرفته بودند که زیاده روی نکنند و خود منطقه ایها هم خودشان را در حد و قواره ای نمیدیدند که بخواهند چنین کاری انجام بدن (شرایط امروز کاملا عوض شده).
دو – نزدیک بودن برخی از کشورهای ذینفع بیکدیگر. بخاطر همینهم یک توافق نانوشته وجود داشت که مواظب بمب ساعتی که همان تمامیت و موقعیت کشور سوریه بود، باشند تا منفجر نشه. (شرایط اینهم امروزه کاملا عوض شده).

بهرحال کشورِ سوریه که در واقع یک کشورِ درست شده توسطِ متفقین پس از جنگِ جهانی‌ِ اول هست مثلِ تمامی کشورهایِ درست شده توسطِ دیگران خاصیت و صفتِ فرانکنشتاینی داره که در ذاتِ خود بدکار و کریه است ولی‌ خواسته یا ناخواسته در خدمتِ پشتیبانی هست که او را  درست کرده.
حالا چرا مقایسه با فرانکنشتاین؟ برایِ اینکه این کشورها را مانند بدن فرانکنشتاین هر تکه ا‌ش را از جایی‌ و کسی‌ کنده وقرض گرفتند تا حضرتِ فرانکنشتاین  ارضی سیاسی را بسازند. قطعاتی که با گذشت زمان اصلا کنار هم رشد و نمو نکرده و بایکدیگر خو نگرفته اند و همیشه فرصتی برای دیگران فراهم نموده اند تا این حالت را تشدید کرده و استفاده خود را ببرند.
کشورهایِ عراق، پاکستان، سوریه نمونه‌هایِ بارزِ این فرانکنشتاینهایِ سیاسی جغرافیایی هستند.
فرانکنشتاینِ جغرافیایی راهِ دیگری هم نداره چونکه محدودیت های عملیش بسیار زیاد هستند. فوقش بتونه با سلام و صلوات پشتیبان عوض کنه. پشتیبان  جدید هم در درجه نخست بیشتر به منافع خودش فکر میکنه تا منافع فرانکنشتاین سیاسی جغرافیایی.
اینطور بود که سوریه ناراضی‌ از غرب که میبایست پایگاهی برایِ فرانسویها در منطقه‌ باشد، به سمتِ اتحادِ جماهیرِ شوروی رفت. شوروی هم بلافاصله پایگاهی برایِ خودش آنجا درست کرد در عوض به پشتیبانی از دیکتاتور اسد پدر و پسر پرداخت، حتی در زمانی‌ که خودش ضعیف بود این پشتیبانی محدود تر شد ولی‌ هیچگاه به صورتِ کامل قطع نشد.
زمانیکه پس از وزشِ نسیمِ بهارِ عربی‌ که در واقِع زمستان سلفی گری و وهابیسم بود، شرایط مناسب می‌نمود یکدفعه چیزی یا شاید هم آیه‌ای غیبی  یکی‌ نبودنِ اقوام و گروه‌هایِ قومی و مذهبی سوریها‌ را به یادِ این ملتِ مستعد انداخت و نا آرمیها در سوریه شروع شدند.
با شروعِ نا آرامیها به ناگاه پشتیبان‌هایِ جدید هم پیدا شدند (یادمان نره که پشتیبان در چنین حالتی‌ بیشتر به منافع خودش میندیشه). همه هم میخواستند و میخواهند که سوریه را به دموکراسی برسانند. همانطور که عراق و افغانستان را رساندند.
یکدفعه پایِ هوادارانِ ترکیه و عربستان هم در کنارِ ایران که دهه‌ها بود آنجا بود، در سوریه باز شد. فرامنطقه ای‌ها هم که هنوز وجود داشتند و در آنجا  هم نظاره گر بودند و هم راهنما.
اوضاع در هم بر هم شد و بزودی مشخص شد در سوریه با یک گروه و دو گروه انسان سر و کار نداریم، بلکه چندین و چند گروه از آنها  موجود هستند که هم با خود و هم با رژیمِ اسد در جنگ میباشند. حتی برخی‌ که پشتیبانِ مشترک هم داشتند باز هم به خاطر رقابت بر سرِ قدرت، با یکدیگر می‌جنگیدند مانند داعشیان و گروه های افراطی ساکن کوهپایه های جولان. شبیه اینرا در افغانستان هم میبینیم. هم طالبان و هم داعشی ها از سوی عربستان هدایت و پشتیبانی میشوند ولی بایکدیگر هم در جدالند.
بنأً به گزارشِ سومِ اوتِ سالِ ۲۰۱۱ یعنی پنج ماه پس از شروعِ نا آرامیها  سازمانِ مللِ متحد اعلام کرد که در سوریه تا کنون ۱۵۰۰ نفر کشته و ۳۰۰۰ نفر ناپدید شده اند.
ادامه ماجرا و بکارگیریِ وسایلِ کشتارِ دستجمعی مانندِ بمبهایِ شیمیایی‌ که هنوز هم بصورتِ کامل و واضح و مشخص نیست از سویِ کدام طرف و کدام گروه موردِ استفاده قرار گرفته بودند  (۲۱ اوتِ ۲۰۱۳ در حومهِ شهرِ دمشق، ۱۴۰۰ نفر کشته) ، سبب شدند که بیش از سه‌ میلیون سوری از مملکتشان فرار کنند و بیش از ۹ میلیون نفر درونِ خودِ سوریه آواره گردند و پیوسته در حالِ فرار از این سوی کشور به آن سوی آن باشند.
بیشتر این سوریها به ترکیه و اردن فراری شدند. در آینده کوشش خواهم کرد که نشان دهم ترکیه برداشت و شیوه خود را از پذیرش این سوریها داشت و هنوز هم دارد.

هیچ نظری موجود نیست: