۱۳۹۵/۳/۱۳

یک یادآوریِ کوتاه از تاریخ معاصر - بخش یک

۲۸ آگوست ۱۹۸۸ پایانِ جنگِ ایران وعراق.
۱۵ فوریه ۱۹۸۹ خروجِ نیروهایِ اتحادِ جماهیرِ شوروی از افغانستان.
هر دو جنگ در کنار بوجود آوردن مصائب فراوان که اینجا نمینوان همه اش را برشمرد دو خصوصیت بسیار بارز داشتند، سبب تحلیل رفتن بنیه مالی‌ و نظامی کشورهایِ درگیر در جنگ گشتند.
بیست و شش سالِ پیش زمانیکه اتحادِ جماهیرِ شوروی که در کنارِ از دست دادنِ بیش از ۱۴۴۰۰ سرباز و ارتشی، بیشترِ توانِ مالی‌ِ خود را در افغانستان به خاطرِ جنگی که برایش روزانه میلیونها دلار خرج برمیداشت از دست داده بود، از هم فرو پاشید  و جمهوریهایش از آن‌ جدا گشتند.
دیری نپایید که پس از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی، بر آثرِ خلاِ سیاسی و نظامیِ بوجود آمده اتحادِ دو آلمان که آرزویِ قلبی خیلیها بود واقع گردید و دلها به دلدارها رسیدند. این در سومِ آکتبرِ سالِ ۱۹۹۰ بود یعنی دو سال پس از خروجِ نیروهایِ شوروی از افغانستان. اتحاد دو آلمان میتوانست از آلمان وزنه اقتصادی بسیار بزرگی بسازد.
فراموش نکنیم که پس از پایان جنگ جهانی دوم دو کشور که در آنها سرمایه گذاری شد بناگاه چون سیمرغ از خاکستر خویش برخاستند و از دیگران پیشی گرفتند.
ژاپن و آلمان. دو بازنده جنگ که مردمانش دانشش را داشتند و چون آمریکائیها خواستار سرمایه گذاری در آنها گشتند بزودی گوی سبقت را از دیگران بربودند. یکی از بزرگترین دلایلش میتوانست این باشد که در این دو کشور پس از جنگ هر کارخانه ای که تاسیس شد الزاما آخرین نوآوریها و فناوریهای زمان خویش را داشت و این برای کارخانجات دیگر کشورهای درگیر در جنگ میسر نبود. زیرا صنعت آنها بکلی از بین نرفته بود و کسی مایل نبود کارخانه ای را که هنوز کار میکند از کار انداخته و در آنها برای سیستمهای نوین سرمایه گذاری کند. تاسیسات آلمانی و ژاپنی ولی نوترین بودند و بزودی سودهای سرشاری نیز به جیب صاحبان و سهامداران خود رساندند.
با الحاق آلمان شرقی به آلمان غربی دوباره چنین حالتی پیش آمده بود. اگر در آلمان شرقی بی وقفه سرمایه گذاری میشد ( کاری که فرانسویها در کنار خود آلمانیها خیلی با علاقه انجام میدادند) بزودی مشخص میگشت که باز آلمانیها کارخانجات و صنایع پیشرفته تری دارند تا دیگران که هنوز با همان دستگاههای تولید پیشین کار میکردند.
کمی‌ کمتر از یکسال پس از اتحادِ دو آلمان در این گوشه اروپا، در گوشه دیگرش اتحادیه یوگوسلاوی از هم پاشید (۲۵ ژوییه ۱۹۹۱) دیگر نه مارشال تیتوئی وجود داشت و نه برادر بزرگی که شیرازه کارها را حفظ نماید. اقوام درون یوگوسلاوی نیز سوای اینکه با یکدیگر بودن را خوش نداشتند کما بیش تحریک غیر مستقیم نیز میگشتند و بنابراین جنگِ داخلی‌ راه افتاد. اینکه این چگونه جنگی بود را خودتان بهتر میدانید. تنها کوتاه مینویسم که یوگوسلاوی به آن شکلی که بود از بین رفت و از درونش کشورهای کوچک با یکدیگر درگیر بوجود آمدند و تا به امروز هم اروپا نتایج این تنشها و جنگها را هنوز هم از نظرِ مالی‌ و هم امنیتی  حس می‌کند. آنهم اروپایی که هم بنیه مالی‌ خوب دارد و هم اتکا به ناتو و آمریکا داشت. بگذریم.

با آغاز جنگ یوگوسلاوی، آمریکاییها بلافاصله توسطِ ناوگانِ ششمِ  افسانه ای خود به کمک آمدند تا  متحدین ناتو در اروپا تنها نمانند ولی‌ پس از چندی هم رفتند و مساله و مخارجِ حلِ بحران را عمدتاً بعهدهِ خودِ اروپاییها نهادند.

هیچ نظری موجود نیست: