۱۳۹۳/۱۰/۱۶

شیوه های درست و غلط بحث و گفتگو

میدونید که؟ ما ایرانی‌ها را تا  که ولمان کنند میخواهیم مسایلِ جهان را حل و فصل کنیم بعدش هم اگر وقتی‌ باقی‌ مونده بود از فرصت استفاده کرده و مسایلِ ایران رو هم مطرح می‌کنیم و نظراتِ صائبِ خود را تند تند با قاطعیت تمام و بدون تردید و وقفه عرضه نموده و طرفِ مقابل رو حتی علیرغم میل خودش حسابی مستفیض می‌کنیم. البته طرفِ مقابل هم دقیقاً همین کار رو با ما میکنه.
همه این کارها را هم کاملاً داوطلبانه و بدونِ اینکه کسی‌ ازمون چیزی پرسیده باشه انجام میدیم. در واقع این یعنی کمال ایثار. نهایت خودباختگی و خلوص و درویشی.
در خاتمه با نشان دادنِ ضمنی‌ِ اینکه طرف  مقابل خره و هیچی‌ نمیفهمه، بحثِ پر بارِ خودمون را به پایان میرسونیم. البته طرفِ مقابلِ گفتگوهایِ پر بارمان هم درست همین حس را به ما میده.
معمولا پس از چنین بحث‌هایِ شیرین و پر ثمری هر دو طرف  کمی‌ احساسِ سوزشِ معده میکنند و تا رسیدن به خانه هر چی واژه عطرافشان بلد هستند به طرف مقابل گفتگوهای شیرین پنج دقیقه پیششان میدن ولی‌ خب این فدایِ سرِ آزادی بیان.
آزادی بیان داشتن و آزادی بیان خواستن همین چیز‌ها رو هم داره. نمیشه که هم آزادی بیان بخواهیم و هم اینکه بخواهیم به این چیزها فکر کنیم که. ما آزادیم که هر چی دلمان خواست بگیم و دیگران هم آزادند که اگر دلشان نخواست گوش ندن. بجایش دیگران آزادند که از گفته های ما فشار خون یگیرند و ما هم آزادیم که بهشون بگیم بخور که حقته.
البته استثنأ هم وجود داره ولی‌ خوب همونطور که گفتیم اینها استثنأ هستند و کاری به کارِ اکثریتِ سخندان ندارند.
به نظرِ من فکر کنم که این اقلیتی که اینطوری در چنین بحث‌هایِ پر شور و زاینده‌ای شرکت نمیکنند، مریض هستند. نوع بیماریشون هم باید حتماً گوشی یعنی مربوط به گوش باشه، چونکه اینها همه اش به حرفهای دیگران گوش میدن به جایِ اینکه حرف بزنند. اصلا خدا چیزی خسته کننده تر و کسل آورتر از این نوع رفتار نیافریده. ولی خب بیچاره ها بیمارند دیگه. نمیشه که بخاطر این بیماری از دستشان ناراحت شد. باید دندان به روی جگر گذاشت و ادامه داد. هوالشافی. به امید اینکه خدا شفایشان بده.
البته کسانیکه در خارج از کشورند میدانند که مردمِ اینجا هم اکثرشان به این بیماریِ مهلک گرفتار هستند، یعنی اونها هم به جایِ حرف زدن بیشتر گوش میدن.
ولی‌ خوشبختانه نسلِ جوانترشان کمتر به این بیماری گرفتار هست و عادی و نرمال شده و بیشتر حرف میزنه تا گوش بده، که اینهم حتماً به خاطر تعالیم و تربیتِ صحیح و تغذیه مناسب میباشه. این نسل اصلاح شده شانسِ خیلی‌ خوبی هم دارد که بعدها در ادارات و شرکتها به جاهایِ بالا بالا برسند و حتی به مجلس و دولت راه پیدا کنند و قاطعانه آینده مملکتشان را در دستان پر کفایت و زبان پر درایت خودش بگیره. چونکه هنر زر زدنش خیلی خوبه. بیخود هم وقتش را برای بدنبال دلیل و منطق گشتن هدر نمیده. چونکه کارهای اساسی تری در پیش روی داره.
ولی‌ آن دسته بیچاره ای که به بیماریِ گوشی مبتلا هست خیلی‌ بدبخت هست.
تازه میا‌‌نِ همین بدبخت ها، بعضیها شون دیگه حسابی‌ بدبختند چونکه علاوه بر بیماریِ گوشی بیماری چشمی هم دارند.
به این صورت که همینطور که تو داری با شور و هیجان از عالم و آدم برایشان میگی و تئوریهای جدید درجا اختراع میکنی‌ و آنها هم دارند گوش میدن ها یکدفعه یک نگاهِ عجیب هم بهت میاندازند که تو فکر میکنی‌ حتماً دارند در موردت فکرِ بد میکنند. یعنی میخواستم بگم که شدتِ بیماریشون انقدر زیاده.
حالا اگر کسی اهل فن نباشه و مثل ما عالم به هرچیزی نباشه، احساساتش جریحه دار میشه و قیامت به پا میکنه.
من اینجا فقط میخواستم در دو سه سطر به همه بگم در صورت برخورد با اینچنین بیمارانی اصلا کنترل اعصاب خود را از دست ندن و خونسرد باقی بمانند. انشاء الله که خدا خودش حال این بیماران خراب را درست کنه.

آمین یا رب العالمین.

هیچ نظری موجود نیست: