۱۳۸۹/۷/۲۴

رسمی مینویسم؟


گمنام جان، شب نویس جان، کریم جان، دو سه تا جان دیگه هم بودن ولی اونا میل فرستادن.
مرسی از تشویقی که کردید و دلگرمی که دادید. چشم از این ببعد رسمی تر مینویسم. اصلا میرم محضر میدم مهرش کنن که دیگه مو لا درزش نره. ببخشید نرود.
این بالاترین چی هست؟ خوردنیه؟ سر سفره آوردنیه؟ اصلا من نمیخوام  بالا برم. برم چکار؟ اون بالا سر آدم گیج میخوره و با مغز میخوره زمین.  
ولی شما اطلاعات خودتان را بفرستید بیاد. از منهم مرسی. منهم مرسی میفرستم بیاد. ببخشید بیاید. باید رسمی تر بنویسم.
این رسمی نوشتن هم کار سختیا.  ببخشید   رسمی نوشتن مرا سخت آید. به من فشار آید و فیوز من به پرواز درآید.  من نعره زنم و عیال مرا قیافه گیرد و مرا گوید که ایا بنگاه  معاملاتی باز کرده و بالاخانه اجاره داده ام.
بفکر افتاده ام که اگر داستانهای خودمانی از برای کودکان نویسم مرا بیشتر خوش آید.
پیوسته مرا سر و کار با فرهنگ عمید و لغتنامه دهخدا و کتابهای بدیع الزمان فروزانی افتاده  تا دو کلمه نویسم  تا شما بخوانید و اخر سرهم بمن بگویید لنگش کن و من خود لنگ از کمرم فتاده و همی ریق است که زمن بیرون رود.

مردم. دخلم دراومد. نفسم بند افتاد. خودتون رسمی بنویسید. اصلا شما رسمی بخونید چرا من رسمی بنویسم؟ هنوز به مقاله سوم این وبلاگ نرسیدم که به نوشتن توبه نامه افتادم. آهای سازمان ملل کجایی مردک؟ آفریقا چیه؟ بیا ببین بغل ریشت چه بلایی دارن سر من میارن.
رسمی بنویس. رسمی بنویس. اره . رسمی مینویسم.
گمنام، خدا شاهده اگر قهر بکنی و دیگه پیام نذاری. یک کلمه هم باهات حرف نمیزنم. رسمی هم خودت بنویس.
میخواستم لینکاتون رو هم اونجا بذارم ولی بهتون نمیگم نمیدونم چه جوری. میذارم توی خماری بمونید.
برای کسانیکه نمیدونن من چرا اینا رو نوشتم. برن کامنتهای مقاله قبلیم رو بخونن (همش سه تا بیشتر نیس) تا بفهمن.
حالا هم رفتم که رفتم.

بابا گشنمه که رفتم. میخوام برم یک چیزی بخورم.  رسمی بنویسم گشنگی هم بکشم؟ لابد انقلاب هم باید بکنم.

پی. اس.  (اینو از اینجاییها یاد گرفتم . موند  آدمو  بالا میبره)
چی میخواستم بگم؟ یادم رفت. اصلا ولش کن بابا.

۵ نظر:

گمنامیان گفت...

عزیز جان
سلام
دی ، کلی خندیدم،
واما ،
رسمی نویسی به معنای به دست گرفته لغت نامه نیست، کافیست افعال را درست بنویسم . مقلا به جای (می گه) بنویسیم : می گوید. والبته که دراین صورت نوشته شما امکان نشر بیشتری پیدا می کند.
سپاس فراوان

Damon گفت...

اصولاً تجربه وگذشت زمان به عطف نوشته های شما کمک زیادی خواهد کرد، بیشتر از بالا ترین، هر قلم زد شما مهارت بیشتری از پیش میابد و گذشت زمان به آن کهنگی مطلوبی را میافزاید ؛

دامون

Alireza Akbari گفت...

سلام
ممنونم که به وبلاگ من سر می‌زنید
لینک این وبلاگ رو در لیست روزانه‌ام می‌گذارم که مرتب ازش باخبر باشم
نوشته‌های شما برای من که مفهوم هستند
موفق باشید 

parisa گفت...

عه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عه ؟؟؟؟؟
کامنت من در مطلب قبلیت کوشی؟
اردوان من دقیقن دقیقن دقیقن نوشته بودم خوب می نویسی و ساده طوری که من یاد خودمون سر میز شام می افتم و بحث های داغ سیاسی اجتماعی و این نشون دهنده اینه که تو ممکنه نمی دونم شاید دانش و تحصیلات ادبی و سیاسی و اجتماعی نداشته باشی ولی غیرت داری و احساس و این برای تو کافیست که حرف بزنی.
نوشته بودم شاید مزاحم پیدا کنی و شاید مخالف و البته مسئولین فحش دهنده پیدا خواهی کرد ۱۰۰٪ حتا بون هایی که مخالف سیستم هستند ولی از قیافه ندیده تو از نوشتن تو از وجود تو بدشون میاد خلاصه
ولی تو بنویس برای دلت.بنویس برای حست.بنویس برای هرچه که که می خواهی اما برای خوشایند من و کریم و گمنام و حسن و حسین و بقیه ننویس.اگرچه اینهایی که گفتم یک کاری می تونند برای تو بکنند اونهم دلسوزی برای پیشرفتت.اون رو هم فقط خودت حس خواهی کرد و با گفته من به این نتیجه نرس.
این کامنت من در نوشته قبلت است که نمی دونم چرا نیستش حتمن مشکل پابلیش پیش اومد زیاد پیش میاد مهم نیست.
این نوشته ات هم دوست داشتم مرسی

ناشناس گفت...

نظامی عروضی در چهار مقاله توصیه میکند گه اگر کسی بخواهد شعر بگوید، حداقل هزار بیت از اشعار شاعران را باید از بر کند. نویسنده شدن هم همینطوره. باید تا میتوانی آثار نوبسندگان را بخوانی وبعداز خواندن هرکدام از آنها، خلاصه ای از آنرا بنویسی وبنویسی وبنویسی...تا روزی که خودت صاحب یک سَبک ادبی بشی. بعد ها که دارای سبک ادبی مخصوص خودت شدی، هی مینویسی و هی وزارت اطلاعات بهت اخطار میده که آقا از خر شیطون بیا پائین. بعد بهت پیشنهاد میدن که مطابق میل اونا بنویسی واگه گوش بدی، پول هم توجیبت میذارن. اگه گوش نکردی.....آقا جون نمیخوام بترسونمت. بند 209 اوین منتظرته. پس از همین حالا برنامه بچین که «چو قردا برآید بلندآفتاب/تو وگرز ومیدان افراسیاب» موفق وپیروز باشی.