۱۳۸۹/۷/۲۸

پای ما هم سرید


راستش موقعیکه به کله م زد که یک وبلاگ باز کنم یعنی از اون روزی که مشکوک شدم که چیز خورم کردن وگرنه در حالت عادی به این فکرا نمیفتادم با خودم عهد کردم که به مسائل یک جور دیگه نگاه کنم.
مث همه دنبال موج نرم. یک موضوعی که پیش میاد دیگه دنیای وبلاگ که من در اون هنوز نوزادم تبدیل میشه به حمام زنانه. همه باید یک چیزی بنویسن و اگر ننویسن از هاله های نور دور سرشون لابد یکی چیزی کم میشه.
مرضیه فوت کرد. ما مثل بقیه بلافاصله چیزی ننوشتیم. هرچند که روش سیاسیش با سلیقه من یکی فرق داشت ولی اسمهایی مثل مرضیه و دلکش و قمر و امثالهم منو خیلی زیاد یاد مادربزرگ مرحومم میندازه.

باوجودیکه ما بچه بودیم و اونم سنی ازش گذشته بود. شعراشون رو برای ما میخوند. 
بعدها هم که ما یک خورده بزرگتر شده بودیم تا نواری  چیزی دستمون میرسید میبردیمش بغل رختخوابش براش میذاشتیم. اصلا هم نمیفهمیدیم که بنده خدا ماههای اخرشو داره سپری میکنه. فکر میکردیم چیزی که دوست داشته و همیشه برای ما میخونده داریم بهش میدیم.
الان هنوز که به اون زمونا فکر میکنم. دلم میگیره. دلم برای خیلی چیزای دیگه هم میگیره ولی خب ادم که نباید ضعف نشون بده.
امروز با وجود اینکه با خودم گفته بودم راجع به موضوعات روز ننویسم و بذارم یه مدتی ازشون بگذره بعد بنویسم ولی طاقت نیاوردم.
بابا این سفر رهبر به قم را همینجوری راجع بهش ننویسین. سفر رهبر به قم در رابطه سفر رئیس جمهور منتسب به لبنان بود. میخواستن هم به شاخه نظامی و هم به شاخه عقیدتی یک جورای حالی کنن که اوضاع دست ما هست و خلاصه خواب نما نشین.
برنامه هشتادوهشت هم جنگ قدرت بین جناحها نبوده و داشتن مملکتو واکسینه میکردن. حالا ما نمیدونیم این مامورین محترم واکسن زنی توی کهریزک باید حتما با بطری واکسن به ملت میزدن؟ بعضی از مامورین که منتطر امدن بطری هم نمیشدن. مستقیم واکسنو میزدن. 
نمیشد این مامورین محترم مثل همه خلق عالم با سوزن واکسن بزنن؟ تازه همون سوزنش هم چیز چندان جالبی نیست.
از موقعیکه واکسیناسیون هم تموم شده مملکت قرنطینه شده که این ویروسای پدرسوخته که مثل خس و خاشاک ریخته بودن به جون مردم دوباره پیداشون نشه.
تا اطلاع ثانوی برای سلامتی خودتون هم که شده توی قرنطینه هستین. اینهمه خرج واکسن نمیکنن که شما زرتی از قرنطینه بزنین بیرون که. 
برگردین توش خودتون رو هم لوس نکنین که پس گردنی محکم میخورید.

پی. اس. خوب شده عهد کرده بودم راجع به موضوعات روز چیزی ننویسم.
پی. اس. 2.  از این پی اس نوشتن خیلی خوشم میاد. تازه باهاش اشنا شدم. قبلنا مینوشتم      راستی یادم رفت بگم. 
این پی اسه منو نجات داده.   موندم هم بین بر و بچه ها رفته بالا.

۱ نظر:

parisa گفت...

خوشم میاد یه دفه آسمون رو می بافی به ریسمون و به طرز حیرت آوری جور و قد هم در میان خوبه که دوا خورت کردن
بنویس برادر