۱۳۸۹/۸/۴

اعتماد


بچگی هم عالمی داشت. چهار پنج سالم بود ولی مثل اینکه همین دیروز بود همه چیز یادم میاد. بیشترش میرفتم سراغ مادر بزرگم چونکه همیشه یک چیز جدیدی برای گفتن داشت و خیلی هم قشنگ و بچه فهم و بچه پسند تعریفش میکرد. مادرم هم همون چیزا رو میگفت ولی من نمیفهمیدم. نمیتونستم بفهمم. نمیدونم چرا.
 همیشه چیزایی رو که تعریف میکرد یک جوری شباهت به اتفاقاتی که دوسه روز قبلش برای من افتاده بودند داشتند. اصلا مثل اینکه خدا منو افریده بود که داستانهای مادر بزرگ خدابیامرزم  روی دستش باقی نمونن و باطل نشن. میگفت ادم نباید حرفی بزنه و یا کاری کنه که اعتماد بقیه از دست بره.  اعتماد که از دست رفت دیگه هیچی رو هیچی بند نمیمونه.
منم یاد گرفته بودم که فکر کنم اعتماد که نباشه واقعا هم هیچی رو هیچی بند نمیمونه و تجربه هم همینو ثابت کرد. چطوری؟ چونکه دیدم همه بزرگان هم همینو میگن. منظورم اینه که چون بعضیا یک چیزای میگن اونای دیگه میگن نگو. چرا؟ خب بابا همین الان گفتم که. اعتماد از بین میره.
مثلا خس و خاشاک میان توی خیابون و شلوغ میکنن و میگیرنشون که دیگه شلوغ نکنن. بقیه نباید حرف بزنن. چرا؟ چونکه اعتماد از بین میره و هیچی رو هیچی بند نمیمونه.
ویکی لیکس میاد میگه 105 هزارتا شخصی رو توی عراق کشتن. سخنگوی پنتاگون میگه نگو. چرا؟ خب بخاطر اینکه اعتماد از دست میره. تازه سخنگو خودش گفت اینا 15000 تا هم زیادی گفتن یعنی 105 هزار کشته نبوده بلکه 90 هزارتا بود. یعنی با این گفتنشون هم اعتماد رو از بین بردن و هم 15 هزارتا زیادی گفتن که اعتماد حسابی از بین بره و هیچی رو هیچی بند نشه. خب اگر این کار مرض نباشه پس چی هس؟
درسته گفتن که ازادی بیان درسته که گفتن ازادی مطبوعات ولی شما هم باید هرچی دلتون خواس بگین؟ نخود زیر زبونتون نباید نم بکشه؟ پس ادم چه جوری باید به بقیه اعتماد کنه؟
میگن ما ازادی اقتصادی میخوایم. براشون چه کار میکنن؟ میان شرکتهای دولتی رو خصوصیش میکنن. بلافاصله داد میزنن. این شرکتهای دولتی رو خودشونیا خریدن.
خریدن که خریدن. ندزدیدن که. شما باید هو و جنجال راه بندازین که دیگه اعتماد نکنن بخرن؟ تکلیف اقتصاد ازادتون پس چی میشه؟
می بینید؟ بدبختی ما اینجاس. یک عده میخوان اعتماد بکنن. یک عده دیگه یک کارایی میکنن و یک عده سوم هم زود هو و جنجال راه میندازن.
ببینم توی این هیر و ویر دیگه کی میتونه اعتماد بکنه؟

۳ نظر:

کلموک آقا گفت...

دوست عزیزم ورود شمارا به دنیای پر رمز و راز مجازی خوش آمد میگویم. برای شما در راه اعتلای آزادی و آزادگی ایران زمین آرزوی توفیق دارم.

پریسا گفت...

آی اردوان نثرتو خیلی دوس دارم رفیق
در رابطه این موضوعت چند روز پیش مهمانی از ایران می گفت:بعد از قضیه انتصابات دیگه مهمونی رفتن برامون شده آرزو چون به هیچکس اعتمادی نیست.می ترسی یه جایی یه دوربینی ضبط ات کنه.یکی اون بین خودی نباشه.بریزن تو مهمونی به جرم اقدام علیه امنیت کهریزکیت کنند.
ریشه ی ما یعنی اعتماد رو سوزوندن

دفترها گفت...

با درودهای فراوان
مسابقه بزرگ مقاله نویسی به مناسبت بزرگداشت ١٦ آذر
جایزه نقدی برای نفر اول مسابقه
http://www.daftarha.com/?p=8560