۱۳۹۳/۹/۲۵

پیشترها و حالا، غرب و شرق

پیشترها که دنیا و مردمانش یکجور دیگه بودند اگر کودکی خطای بسیار بزرگی میکرد، میرفتند و یقه پدر و مادرش را میچسبیدند که چی یاد این بچه دادید. خب، کشور عقب افتاده بودیم دیگه.
بعدها که به مرکز تمدن جهان مدرن رسیدیم دیدیم که نخیر، اینجائی ها از همان کاری که پدران و مادران و جوامع ما میکردند قانون درست کردند و اگر بچه ات تا سن چهارده سالگی کار اشتباهی بکنه که به کسی ضرر بزنه، قانون میاد یقه ات را میچسبه.
دیگه مسئله حسن آقا و حسین آقا نیست که جوری سر و تهش را هم بیاری و با صلوات برگزارش کنی. میگیرنت و هزار چیز به پایت مینویسند. توی محله هم میشی سکه یک پول.
اینجا رو داشته باشید تا دوباره برگردم سرش.
والله تا اونجایی که من یادم میاد موقعیکه میخواستند این منطقه ما را دموکرات کنند، گفتند حتما باید بریم توش و ترق و توروق راه بندازیم تا اینها حساب کار خودشون را بکنند.
خب، آمدن و ترقی کردند و توروقی کردند و کسی هم حساب کار خودش را نکرد. چرا نکرد؟ برای اینکه یکی از همین متحدینشان از مدتها نشسته بود و پول میداد و مردم کشورهای دیگه را فرزند خوانده خود نموده بود ولی عاقبت یا طالبشان کرد و یا داعشی.
حالا همین فرزندان متحد بزرگ دارند از یمین و یسار و چپ و راست آدم میکشند. نسق میگیرند، با هر نوع پیشرفت اجتماعی مبارزه میکنند، انتقام خون فرزندان خود را ده چند و صد چند میگیرند اونهم با روشی که از خودشان یاد گرفته اند.
رادیو را باز میکنی از جنایات اونها میشنوی. تلویزیون را روشن میکنی فجایعشان را میبینی ولی چیزیکه نه میشنوی و نه میبینی اینستکه هیچ کدام از مدافعین آزادی در کشورهای اینطرف نه میگه و نه میپرسه که آقا آبشخور اینها کجاست؟
اینها فرزند خوانده های کی هستند؟ طبق روش سنتی شرقی باید رفت سراغ پدر و مادر اینها و طبق قوانین غربی که نه تنها باید رفت سراغشان بلکه  باید حسابی خدمتشان هم رسید تا دفعه دیگه به فکر انجامش نیفتند.
حالا من سئوال میکنم برای کارهایی که طالبان در پیشاور و داعشیان در کوبانی و احمقها در سیدنی کردند عمدتا سراغ چه کسی باید رفت و یقه چه کسی را باید گرفت؟ بابا جان تا دیروز در همون سیدنی میزبانش بودید خب حداقل یک سئوال هم ازش میکردید. زبانتان بار برمیداشت اگر میپرسیدید؟
نپرسیدید؟ خب حالا هم اشک تمساح نریزید.
بگذارید مردمان آن منطقه با سوز شما بسازند.
بعدش هم میگن مایوس نشو. خب اگه مایوس نشم چی بشم؟  

از دید شما ما که نادانیم. شما دانایان چه کار دارید میکنید و همسفره و همبستر چه کسانی هستید؟ تا کی ایندوستی هایتان ادامه پیدا میکنه و تا به کجا میخواهید پیش بروید؟ اینها رو برای کسی هم مشخص کردید؟
درسته که دیوانه ای در سیدنی و بی انصافی در پیشاور مردم را به خون و خاک میکشند ولی اینها حلقه آخر زنجیره ای بس بلند هستند. دنباله زنجیره کو؟ به کجا میرسد این زنجیره؟ این زنجیره برای خاطر چه کس  و یا کسانی به حرکت در میاد؟ پاسخ لازم نیست بدهید ای خداوندگاران مطبوعات و وسایل ارتباطات جمعی و سروران بورسهای جهان. پاسخ روشنتر از پرسش است ولی انصافا تئاتری هم که بازی میکنید خیلی ماهرانه و مرموزانه هست.

۱۳۹۳/۹/۱۷

یک خاطره و یک سئوال

آقا داشتیم میرفتیم مثل بختمان بخوابیم که یکدفعه  یادمان افتاد به مرحوم جان اف کندی رئیس جمهور شهید آمریکا.
زمان این شهید مرحوم، روسیه میخواست در کوبا که نزدیک سواحل آمریکا هست، موشک استقرار کنه. وای دیگه غوغا شد. شهید مگر میتونست بگذاره چنین چیزی اتفاق بیفته؟  چه معنی میده؟ هرکس بره توی خانه خودش موشک استقرار کنه.  امنیت سیاسی و ارضی ایالات متحده به خطر افتاده.
دیگه بزن و بکش شروع شد. تمام دنیا هم جفت کرده بود که اگر این دو ابر قدرت با اون زرادخانه های اتمی شان به جان همدیگه بیفتند چند میلیون سال طول خواهد کشید که دوباره موجودات تک سلولی در سطح کره زمین بوجود بیایند؟
خلاصه آخرش اتحاد جماهیر شوروی از خر شیطان پیاده شد و نقشه اش را متوقف کرد و دنیا یک نفس راحتی کشید.
حالا عین همین حالت در مورد روسیه داره پیاده میشه. پشت دیوارش آمدند و تحریمش هم میکنند. توی کنفرانس سران بیست کشور برتر دنیا هم که دعوتش میکنند، کسی سر میزش نمیره. فقط کم مونده که سطل آشغال را هم بگویند که بالای سرش بگیره و یک پایش را هم بلند کنه. همه اش هم بخاطر آزادی اوکرائین. همان اوکرائینی که با جمهوری اسلامی روابط نزدیک داشت و دانشمندان اتمی اش به ایران رفت و آمد داشتند آنهم در زمانیکه همین روسیه در کنفرانسهای پنج بعلاوه یک با همراهی با آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان کوشش میکرد ایران را تحت فشار قرار بده. همان اوکرائینی که شهردار کیف اش در آلمان تبلیغ تلویزیونی برای ماست میکنه و دو سال پیش بجای اینکه بفکر کودکان مملکت بلازده خودش باشه در تلویزیون آلمان در یک برنامه پیش از کریسمس مبلغ پانصد و سی و خرده هزار یورو وقف کودکان کرد. البته این وقف کردن برایش سود مالیاتی ببار آورد. همان بوکسور را میگم.
خب، حالا واکنش این ابرقدرت سابق و ابربدبخت امروز چی باید باشه؟

خاطره را من گفتم، پاسخ سئوال را شما بدید ولی بلند نه. برای خودتون بدید.

۱۳۹۳/۹/۱۱

مش باقر و تجارت اسلحه

قدیمها در محله ما مش باقری وجود داشت که شغلش تعمیر، ساختن و فروختن قفل در و کلید بود. مش باقر مرد مسنی بود. شاید هم چونکه ما آنموقع بچه بودیم فکر میکردیم خیلی مسن هست و اگر الآن میبود میگفتیم میانسال هست. کاری ندارم. حالا سنش هر چی که میخواد باشه. فرقی نمیکنه.
این مش باقر ما هنگام کار آدم صبوری هم بود و خیلی با آرامش و آهسته کار میکرد و اگر فرصتی هم میشد و کسی میآمد کنارش تا کارش را نگاه کنه، اهل گپ و گفتگو هم بود.
مش باقر همیشه میگفت که تا زمانیکه مردم از دزد میترسند، میخوان که در خانه شان خوب محکم  و مطمئن باشه. گاهی به خنده میگفت یک جورایی نانم را مدیون دزدها هستم ولی همزمان هم میگفت که دزدی اصلا کار خوبی نیست.
وقتیکه ازش میپرسیدیم خب تو که میگی دزدی کار خوبی نیست، اگر روزی روزگاری همه مردم به حرف تو گوش بدهند و دیگه کسی دزدی نکنه پس تو از چی میخواهی زندگی کنی؟ سرش را تکان میداد و میگفت اگر عجله نکنم و کارم را زود تمام نکنم به نماز ظهر نمیرسم و گناهش را کی به گردن میگیره؟
یکبار که مش باقر داشت کار میکرد رفتم پهلوش و گفتم مشتی میتونم منهم کار تو را یاد بگیرم تا در آینده شغل مطمئن داشته باشم؟ گفت خیالی نیست. میتونی ولی اگر کار مطمئن تر میخواهی برو یاد بگیر که وسایل حرب و دفاع را چطور میسازند. چونکه شغلی هست که از زمان هابیل و قابیل مشتری داشته و تا قیام قیامت هم مشتری خواهد داشت. ما میخندیدیم.
سالها از این خاطره گذشته است  ولی انصافا حالا که به احوال دنیا نگاه میکنم میبینم این مش باقر ما عجب مخی داشته. میپرسید چطور؟ الآن میگم.
ببینید، یکی از بزرگترین رسته های کاری و شغلی در غرب اسلحه سازی هست. از سلاحهای جیبی و دستی مانند تفنگ و مسلسل گرفته که هر جایی بفروش میرن تا سلاحهای بزرگتر. مثلا شما این کشور آمریکا را نگاه بکنید. تنها قیمت سلاحهایی که به مردم خودش میفروشه تا ترق و توروق راه بندازند سر به میلیاردها میزنه. تفنگ هست و هفت تیر. کسی هم چندان جدی و خطرناک برای امنیت کل جهان نمیداندشان. آنها هم با آرامی و خیال راحت سلاح های خودشان را میسازند و میفروشند. به همه هم میفروشند. دوست و دشمنی هم وجود ندارد. پول داری، اسلحه میخوای، پس دوست هستی. 
یا اینکه کشور اسرائیل. نود درصد سلاحهای سبک تولیدی خودش را میفروشه. یا ایران همینطور. کارخانه مسراشمیت آلمان برخی از سلاحهای نیمه سنگین را که اجازه تولیدش را در آلمان نداره، امتیاز ساختش را به یک امیرنشین خلیج فارس میده و آنهم دیگه یا علی مدد. برو تا بریم. یا عربستان همینطور.
تازه اسلحه را به کسانیکه میخواهی اگر بفروشی، قدرتمندشان کردی و میتونن حال کسانی را که میخواهی برات بگیرند. 
نگاه هم که میکنی میبینی گروههای مختلف از داش داعش گرفته تا طالبان و قاچاقچی های مواد مخدره و انقلابیون لیبی و اعتراضیون مصر و چریکهای صحرا همه و همه هم دسترسی به این سلاحها دارند و خوب هم دارند ولی در مجموع اینها سلاحهای سبک هستند. فروششان خوبست ولی فروش سلاحهای سنگینتر و  بزرگتر خوبتر است.
برای سلاحهای سنگینتر بایستی ولی دشمنی درست و حسابی داشت تا  بتونی جنسهایت را بفروشی و مثل مش باقر شب بتونی با خیال راحت سرت را بر روی بالش بگذاری و فکر نکنی که فردا ممکنه بیکار بشی.
دشمن درست و حسابی که ترس بندازه به جان بقیه و بقیه هم بخواهند به اصطلاح از خودشان دفاع بکنند. یک زمانی این دشمن بین المللی کمونیزم بود. ولی امروزه کمونیزمی دیگه وجود نداره. فقط سه چهارتا گروهک مثل پ ک ک و امثالهم هستند که هنوز خبر فروپاشی سیستم شوروی و یا انورخوجه به گوششان نرسیده و یا اینکه هنوز در اخبار نشنیدند که جمهوری خلق چین نامش کمونیستی و پرچمش قرمز و داس و چکشی هست ولی توی این مایه ها دیگه اصلا نیستند و تازه یاد گرفتند که به سبک امپریالیزمی حال کنند.
ولی دشمن لازم هست. تنها ایران و کره شمالی هم  کافی نیستند. شما خودتون مجسم کنید یک بابایی مثلا در بلژیک و یا سوئد و یا آلمان و یا فرانسه نشسته و داره زندگیش را میکنه. این بابا کی از کره شمالی و یا ایران میترسه؟
برای او باید دشمنی درست کرد که دشمن باشه و حسابی ازش بترسه و هر آن احساس کنه که لولو آمده که بخوردش.  یک چیزی مثل روسیه مثلا. کشورهای مجاور روسیه هم که طبیعتا بعد از تجربیات کمونیستی که با شوروی داشتند ذاتا از روسیه خوششان نمیاد و از همین که یک پتانسیل بالا برای احتمال جنگ و جدال داره میشه بموقع استفاده کرد. و بفرما، دشمن هم پیدا شد.
پس باید رفت دنبال تولید سلاحهای نیمه سنگین و سنگین که بتونه با دشمن مقابله کنه.
شاید هم بخاطر همین هست که یکدفعه ناتو به کله اش میزنه که مرزهای خارجی خود را مستحکم کنه. زمان جنگ سرد با شوروی، کشوری که واقعا خطرناک بود. هم از نظر نظامی و هم از نظر ایدئولوژیکی، مرزهای خارجی ناتو را لازم نبود اینجوری مستحکم کنند ولی حالا چرا. باید مستحکمش کنند.
در ضمن بنده خدا رئیس جمهور آمریکا چند سال پیش میخواست قانون ممنوعیت فروش اسلحه به مردم عادی را در کشور خودش به مجلس ببره و تصویب کنه، جلویش را گرفتند. گفتند برو  اول با مش باقر ایرانی یک مشاورت کامل بکن و کلاس ملاس های مش باقر برو و یا احیانا نزد او دوره ای ببین و بیا.
آقا کرد و رفت و دید. حالا یکی از همون اسلحه سازها شده وزیر دفاعش. جل الخالق. قدرت خدا. خدایا بزرگی فقط به تو میبرازد و بس. 

بهر حال همه اینها نشان میده که مش باقر برای خودش مخی بوده ها. حیف که بموقع خودش از سوی ما  کشف نشد. 

۱۳۹۳/۸/۲۷

ما و قطع امید

آقا ما امروز دیگه امیدمان از کل خاورمیانه فعلی سلب شد.
شد دیگه. تعارف هم نداره. کار نشد نداره.
امروز که اخبار را نگاه میکردم، دیدم چند نفر رفتند در کنیسه ای در اسرائیل و جنگ و جدال راه انداختند. پلیس اسرائیل هم آمده و کار به کشت و کشتار کشیده.
توی خیابان مردم به خاطر این کشت و کشتار به هم شیرینی میدن. بابا جان موضوع کشت و کشتاره نه عروسی. این شیرینی دادن داره؟
از طرف دیگه با یک جوان طلبه اسرائیلی مصاحبه کردند، طرف میگه باید همه شان را کشت. منظورش هم اعراب بود.
بفرما. اینهم اینطرف ماجرا.
هر دو طرف هم مدعی هستند که دنباله روی دین خدای ابراهیم هستند. آقا ما فکر میکنیم که تحت این شرایط یا خدای ابراهیم اسکیزوفرنی داره و یا اینکه اینها همشون دارند دروغ میگن. 
به کشورهای دیگه هم در منطقه نگاه میکنی، میبینی سوریه از صدقه سر سوگلی غرب و عربستان و ترکیه یعنی گروه داعش، شیر تو شیر. عراق که در کلاس فشرده دموکراسی آمریکا شرکت کرده بود، به یک صورت دیگه. خود عربستان که نگو و نپرس. طایفه الزلزالش هنوز شیعه میخوره و پول نفتش طالب و داعش * و امثالهم تولید میکنه. 
جالبیش اینه که از میان اینها ترکیه و عربستان جزو بیست کشور برتر دنیا هستند و هر ساله با سران هژده کشوربرتر  دیگه جهان مینشینند سر یک سفره و غذا میخورند. بجز امسال. امسال پوتین رهبر روسیه را به میز بچه های بیتربیت تبعید کردند و کسی با او غذا نخورد. خودش تنهایی نشسته بودند و یک لقمه نان و بوقلمون میخورد. میهمان دعوت میکنند تا بایکوتش کنند.
بگذریم برسیم به شمارش خودمان.
ایران که نانش سنگک، اپوزیونش ریگی و شیطانش هم رجیم.
افغانستان که روابط میان استانها و اقوامش مانند جام حذفی فوتبال باشگاههای اروپاست. ببازی، حذف میشی. از خیر سر دموکراسی آمریکایی کشت تریاکش تا پانزده برابر بیشتر از زمان مجاهدین و طالبان شده و حالا دیگه کی میتونه جلوی ریخت و پاش اینها را بگیره؟
پاکستان که بهتره بهش بگی فرانکنشتاین منطقه چونکه از همان اول اقوام مختلف شبه قاره هند را تنها بخاطر اینکه مسلمان بودند آوردند و در کنار اقوامی که سده ها و هزاره ها آنجا بودند، چپاندند و حالا همینها با همدیگه  هم کنار نمیان تا چه رسد به با بقیه کشورها کنار آمدن.
ولی از آنجایی که به اصل تکامل معتقدیم، فکر میکنیم که یک صد و پنجاه سال و یا دویست سال دیگه همه چیز آرام بشه و هیچانها هم فروکش کنه.
دلیل هم براش داریم. تا اونموقع نفت و گاز منطقه تمام شده و کشورهای متمدن دیگه دست از سر ما بر میدارند و نمیخواهند ما را بزور متمدن و دموکرات کنند.
دوم اینکه خودمان هم دیگه پولی نداریم تا وسایل بازی و سرگرمیهای رزمی بخریم و بیفتیم بجان همدیگه.
سوم اینکه شاید تا آنوقت سرمان به سنگ خورده باشه و همگی ( هیچکس را هم کنار نگذاشتم، از قوم بنی اسرائیل گرفته تا جانشینان پیغمبر خدا در مکه تا بازماندگان کورش و داریوش و اعقاب چی چی زای و بهمان زای خلاصه همه و همه) آدم درست و حسابی شده باشیم و فهمیده باشیم که جنگ و جدال راه برون رفت از مشکلات و مسائل موجوده و غیرقابل انکار نیست.

آمین یا رب العالمین.

*  رهبر داعش از وقتیکه لولهنگش کمی آب برمیداره، خودش را خلیفه مسلمین نامیده (یعنی ملک عبدالله بره دنبال کار خودش) و به کشور عربستان سعودی میگه بلادالحرمین. رهبر داعش میگه نام شخص  را نباید روی کشور گذاشت. 
راستش را بخواهید این یک تکه را درست آمده. گر بحق گفت، جدل با سخن حق نکنیم.  
یادمان هم نمیره که گاهی حرف درست از دهان نادرست که بیرون بیاد حرمت و ارزش خودش را از دست میده.
بدبختی مان که یکی و دو تا نیست که. پدرسوختگی این هست که بگذارند حرف درست از دهان نادرست بیرون بیاد تا برای همیشه بتونن با تبلیغات گسترده زود خاموشش کنند.

۱۳۹۳/۸/۱۳

دو پرسش ناقابل

آقا ما همیشه دو پرسش در موردِ خلیفه جدیدِ مسلمین از گروه داعش برامون مطرح بوده که هیچکس پاسخ بهش نمیده. نمیدانم چرا؟ اصلا انگار نه‌ انگار که ما هم میتونیم پرسشی داشته باشیم.
پرسش نخست که مربوط به کشورهای شرقِ عالم یا کشورهای هشل هف میشه ( کشورهای هشل هف کشورهای هشت بعلاوه هفت نیستند ها، کشورهای هشلهف هستند) ، اینه که حالا که خلیفه جدیدِ مسلمینِ جهان پیدا شده، خلفایِ سابق مثل پادشاهان و علمایِ وهابیِ المملکت العربستان السعود چی‌ هستند حالا؟ امت خلیفه جدید؟ یا خلیفه بازنشستهِ مسلمین؟ حرمِ کعبه را حالا کی‌ باید سالی‌ یکمرتبه غبار روبی کنه و با گلاب بشوره؟ خلفایِ جدید که دست را با خون میشویند یا خلفایِ قدیم که خون را با پول میشویند؟ تحتِ این شرایط هنوز هم خلفایِ جدید توسطِ خلفایِ قدیم پشتیبانی مالی‌ می‌شوند؟
خلیفه پنهانی‌ِ مسلمینِ جهان (ترکیه) چی‌ میگه؟ آیا ترکیه هم تابع خلیفه جدید هست؟ اسلحه که پنهانی بهشون میرسونه.

 پرسش دوم مربوط به  کشورهای غربِ عالم یا کشورهای متمدن میشه،  خلیفه جدیدِ مسلمین تصمیم داره که به واسطه نفت‌هایِ کش رفته شده کمی‌ تا اندکی‌ متمدن گشته و عضو اوپک بشه، بفرما اینهم خبرش.
فکر کردید از خودم در آوردمش؟ بهر حال، حالا که خلیفه جدید کمی‌ تا اندکی‌ متمدن میشه، آیا کشورهایِ غربی هم کمی‌ تا اندکی‌ صلح جو شده و بی خیال دموکراسی که گویا برای گسترشش توی افغانستان و عراق رفته بودند حالا سرِ زمستان نفت را از خلیفه جدید می‌خرند یا نه‌؟
آخه طرف یعنی‌ این خلیفه جدید خیلی‌ مطمئنه که نفت میفروشه. ما هم خیلی‌ حیرانیم که به کی‌؟

خدا عمرتان بده اگر این دو تا پرسشِ بی‌ اهمیت و کوچک را برایِ من هم روشن کنید. بهشت نصیبتان باد. پشت دشمنتان هم متزلزل باد.

۱۳۹۳/۸/۵

اندر احوالات ما

آقا از ما می پرسند که ما چطوری هستیم و توی زندگی چه کار کردیم و به کجا رسیدیم که اینهمه ایراد به عالم و آدم میگیریم؟
راستش را بخواهید ما ایراد به عالم و آدم نمیگیریم، فقط سرمان را شاید مانند بقیه پایین نمی اندازیم و پرسشهایی را که دیگران در خفا در دل خود میکنند ما کمی بلندتر میگیم. حجت عالمیان و صفوت آدمیان هم نیستیم که خودمان را بالاتر از دیگران بدانیم و در ضمن اینرا باید از دیگران در مورد ما پرسید و نه از خود ما چونکه نظر ما در این پرسش بخصوص نباید چندان ملاک و دلیل قرار بگیره بلکه باید چیزی قابل محک خوردن باشه.
ولی خب، چونکه پرسیدید خواستم بنشینم و در پاسخ صفحه سیاه کنم که یادم به این شعر که نمیدونم از کیست افتاد. آقا، خیلی به احوالات ما شبیه است بخاطر همین هم همین را پاسخ خودم میکنم.

سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم
 ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
 پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
 اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
 اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان، گردنیم
 اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهی بخواهید : اینک گواه
 همین زخم هایی که نشمرده ایم
 دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم

۱۳۹۳/۷/۱۱

معجزه گوزن نشدن ما

آقا اینکه ما مثل گوزن نشدیم خودش یکی از معجزات است.
میدونم که در دلت میپرسی مگر چی شده؟ همینکه چیزی نشده خودش باعث شده که من شگفت زده بشم که چرا ما مثل گوزن نشدیم. چونکه یک چیزهایی میخوانی و یا میشنوی که شاخ در میاری.
یک ادعاهایی برات میکنند و تو هم چیزی نمیگی که بیننده یا شنونده کارها هیچ راهی براش نمیمانه بجز از شدت شگفتی شاخ درآوردن.
از بچگی در گوشمان خواندند که ما بازماندگان ملتی کهن و با فرهنگ و فرهیخته و آینده نگر هستیم. خب ما هم بچه های حرف شنوی بودیم و پذیرفتیم و باور کردیم. همه جا هم اینرا تکرار کردیم چونکه بهش معتقد بودیم.
ولی حالا که روزنامه را باز میکنی و میخوانی، چی میبینی؟ آبرو ریزی. بازماندگان ملت کهن و فرهیخته و آینده نگر در زمان دکتر مموتی که میخواست پول نفت را سر سفره ملت بیاره، نفت به کشور هند میفروشند. خب فروختن نفت آنهم در کشوری که صادر کننده نفت هست که عیبی نداره که.
بله، شما درست میفرمایید عیبی نداره. عیب از آنجایی شروع میشه که نفت میفروشی و طرف پولت را بهت نمیده. عرضه گرفتن پولت را هم نداری چونکه با دست خودت چنان خودت را در جهان منزوی کردی که دیگه دل با کسی نیست، دیگه فریاد رسی نیست. چند سال مثل میمونی که روی تاوه داغ نشسته باشه بالا و پایین میپری تا طرف با هزار منت بپذیره که بهت بدهکاره ولی پول بهت نمیده بلکه پارچه بهت میده. اونهم چه پارچه ای؟ قربونش برم چنان جنس اعلایی که خود هندیها هم نمیخرندش.
نمایندگان آینده نگر این بازماندگان ملت فرهیخته پارچه را با سلام و صلوات میارن به کشور بافرهنگ  تا این پارچه ها رقیبی شوند برای کارخانجات فرسوده و کهن کشور تا اون دو سه متر پارچه ای که کارگران فرهیخته  ایرانی درست میکردند هم با رقیب ارزانقیمت هندی مواجه شوند و نتوانند جنس خود را بفروش برسانند تا حسابی کار را رها کرده و تنها فرهیخته باقی بمانند.  آقا کار مال تراکتوره. ما باید تنها فرهیخته باشیم.
شبیه اینکار را با نیشکر هفت تپه هم کردند. شکر را از کوبا آوردند و گفتند من شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکرم.  نیشکر هفت تپه هم گفت خب حالا که شکر اندر شکرید پس اینهم پاسخ بنده :
تیر تراشنده تویی، دوک تراشنده منم
ماه درخشنده تویی، من چو شب تیره برم
میر شکار فلکی تیر بزن در دل من
ور بزنی تیر جفا، همچو زمین پی سپرم
جمله سپرهای جهان باخلل از زخم بود
بی‌خطر آن گاه بوم، کز پی زخمت سپرم
گیج شد از تو سر من این سر سرگشته من
تا که ندانم پسرا  که پسرم یا پدرم
آن دل آواره من گر ز سفر بازرسد
خانه تهی یابد و او هیچ نبیند اثرم
آقا ما فکر کردیم شوخی میکنه ولی متوجه شدیم که جدی جدی هیچ ندیدیم اثرش چونکه دلش را آواره کرده بودند. یادم میاد قدیمها ایام حج و عید قربان که میشد بعضی از قصابیها که گوشت قربانی گیرشان میآمد، آن گوشت را با قیمت خیلی کمتر میفروختند و برای اینکه مردم بفهمند امروز گوشتشان را میتوانند از اینجا ارزانتر بخرند بر سر در دکان خود مینوشتند گوشت قربانی موجود است. سیاست داخلی کشور ما بر همه چیز استوار است بجز سیاست حفظ منافع ملی در کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت. برای اینکه سیاستمداران ما هیچوقت از این کارها بلد نبودند. تنها به اقتضای زمان چهره عوض میکردند.
بخاطر همینهم آقا ما معتقدیم بالای سر در مملکت ما هم بنویسند همه نوع گوشت قربانی موجود است. زیرش هم ریز بنویسند که آتش زدیم به مالمان تا امثال من بیچاره بدانند موضوع از چه قرار است و پس از خواندن اخبار روزنامه در آینه که نگاه میکنیم یکدفعه بجای خودمان گوزن نبینیم، از بسکه شاخ درآوردیم و خودمان هم متوجه نشدیم. هنوز هم فکر میکنیم که گوزن نیستیم. البته اگر آن خدا بیامرز زنده میبود (خدا رفتگان همه را رحمت کند) میگفت چرا حرفت را واضح نمیزنی؟  گوزن چیه؟ بگو گاو و همه را راحت کن.

همین

۱۳۹۳/۷/۹

حساب دو دو تا

مادر بزرگِ خدا بیامرزم (خدا رفتگان همه را رحمت کنه) همیشه میگفت، آدمِ عاقل باید در موقعیتی باشه که بتونه بفهمه دو دو تا چند تا میشه و بتونه با استفاده از تجربیاتِ گذشته، آینده را پیشبینی‌ و طراحی‌ درست کنه.
همینجا تا یادم نرفته و شما هم باز از مسئله دورم نکردید دو چیزِ کوتاه بگم و ادامه بدم :
یکی‌ اینکه این چیزی که مادر بزرگِ خدا بیامرزم (خدا رفتگانِ همه را رحمت کنه) میگفت به همین آسانیها هم عملی‌ نمیشه. اینرا حداقل تجربیات من سرخورده نشان میده.
دوم اینکه بعدها خیلی‌‌ها میخواستند به من بفهمانند که اینرا ساموئل گوتلیب بورده  Samuel Gottlieb Bürde گفته، انگار که ما نمیدونیم ساموئل گوتلیب بورده  مادر بزرگِ خدا بیامرزِ (خدا رفتگانِ همه را رحمت کنه) ما نیست. میگفتن که اصلش این بوده، گذشته چراغِ راهِ آینده است.
شما فکر میکنید که گذشتگانِ ما چغندر بودند و بلد نبودند چنین چیزی بگویند؟  والله به خدا. نامش را به آلمانی هم نوشتم که بدونید که من میدونم که این بابا جزو اعضای خانواده من نیست.
اصلا شما این نامها را از کجا پیدا می‌کنید؟ من صد سالِ سیاه هم به فکرم نمی‌زد که چنین نامی‌ پیدا کنم. ساموئل گوتلیب بورده، چه چیز‌ها !!!
آخه اینهم شد نام؟ میگن شاعر بوده و دولتمدار، خوب باشه. بگذریم، ما صحبتمون چیزِ دیگه بود.
آقا ما دو سه‌ روز نشستیم و اخبار را حسابی‌ نگاه کردیم، اینورش رو محک زدیم، یونورش رو محک زدیم دیدیم نخیر، یک چیزیش اینجا کمه.
معمولا در سیاست‌ هر وقت دیدی یک چیزیش کمه، بدان که دارند سرت کلاه میگذارند، البته این از گفته‌هایِ پدر بزرگِ خدا بیامرزمان (خدا رفتگان همه را رحمت کنه) بود.
یعنی‌ اینجوری نیست که رندان که سلامت میکنند، مستی زجامت میکنند، ندانسته دست به یک کارهایی زدند که خودشان هم نمیدانند چیست.
خودشان میدانند فقط انقدر شیر تو شیرش میکنند که تو ندونی موضوع از چه قرار هست.
تا هم بخواهی بفهمی که چی‌ شده، آنها خرکِ خویش به مقصد برسانند.
حسابِ دو دو تا چهار تا میشه این : این که از خودت چند چیز را بپرسی‌.
مثلا خوب اگر این کشورهایِ غربی انقدر مخالفِ دولتِ اسلامی هستند، پس چرا اجازه میدن که شهروندانشان گله گله از کشورهایِ انگلیس و آلمان و هلند و فرانسه بروند به ترکیه و از آنجا با سلام و صلوات برن شمالِ سوریه برایِ انجامِ نبردِ حق علیه باطل؟
همین دولتهایِ آلمان و آمریکا که به صدام حسین سلاحِ شیمیایی‌ دادند تا در یکروز حدودِ۵۰۰۰ تا کردِ کوچک و بزرگ را با گاز بکشه، حالا میخواهند اسلحه بدن به کرد‌ها تا جلویِ برادرانِ پشمالو را بگیره، تازه نمایندگان دولتِ آلمان در مجلس هنوز اعتراض هم میکنند.  میگن نمی‌دانیم که دادن این سلاح‌ها به کرد‌ها تعادلِ منطقهٔ را به هم می‌زنه یا نه‌؟ آن روزی که گازِ خردل به سرِ کردها ریخته میشد، تعادل هیچ جا به هم نمیخورد.
چیزِ جالبِ دیگه اینه که الان در شمالِ سوریه و نزدیکِ مرزِ ترکیه جنگ بر سرِ تصرفِ شهر کوبانی هست که از نظرِ صدورِ نفت اهمیتِ سوق الجیشی داره، تنها پرسشی که  اینجا مطرح میشه این هست که، مگر گروهِ ائتلاف به خودش شک داره که میخواد حتماً حتماً شهرِ کوبانی را بگیره؟
گیرم که برادرانِ پشمالو کوبانی را بگیرند و بخواهند نفتِ عراق را صادر کنند، خوب به کی‌ صادر کنند؟ به کشورهایِ گروهِ ائتلاف که نیمش خودش نفت صادر میکنه و نیمه دیگرش به اصطلاح دشمنِ قسم خورده برادرانِ پشمالو هست؟ یعنی اینکه خدای نکرده زبانم لال یکدفعه یکی کشوری از میان گروه ائتلاف یواشکی میره نفت میخره از این برادران پشمالو؟
تازه از چه راه و از کجا صادر میکنه؟ از راهِ ترکیه که ظاهراً جزوِ گروهِ ائتلاف هست؟
خوب آدم که به این چیز‌ها فکر بکنه و حسابِ دو دو تا چهار تا هم انجام بده، شیطانِ رجیم میره زیرِ پوستش و گمراه میشه و به عالم و آدم شک پیدا میکنه.
 مگر شیطان هم بعد از رسیدن به این مرحله دیگه آدم را ول میکنه؟ هی‌ وسوسه پشتِ وسوسه، هی‌ درِ گوشِ آدم میخوانه که، نکنه اینها دارند اینجا سلاح‌هایِ جدیدِ خود را آزمایش میکنند؟!!!! نکنه که دارن رقابتهای منطقه ای خودشون رو اینجا و پشت پرده انجام میدن؟!!!! اینجا جنگ میان شیعه و سنی هست یا وهابی و اخوان المسلمینی یا غرب و شرق و یا صحنه رقابت آمریکا و اروپا؟!!!! وای که سرسام گرفتم.
اینجا میدان جنگی هست که مثلاً ارتشی مانندِ ارتشِ آلمان که دهه‌ها کارِ قابلِ عرضی نکرده بود کمی‌ تمرین کنه؟ یا بلژیک همینطور یا هلند به همچنین یا هواپیماهایِ انگلیس به همین صورت یا بانویِ خلبان اماراتی که سمبل زنان رها شده و آزاده شده کشورهای عربی هست؟
توی ای گیر و دار و سرسام گرفتن من بیجاره این همسایه ما میگه این بانو از اون بالا لازم نیست بمب بندازه، با همان نگاه مخصوصش برادرانِ پشمالو را می‌کشه. منکه نفهمیدم منظورش چی بود. آخه مگر این خانم خلبان چشمش چه جوری هست که با نگاه مخصوصش برادران پشمالو مثل پشه میفتند زمین و می میرند؟

 خلاصه ما که نمی‌دانیم همه چی میگن، ولی‌ میدانیم که دو دو تا همیشه چهارتا میشه. اینرا از قدیم هم  همه می‌دانستند.