۱۳۹۳/۶/۹

من و قول نوشتن دادن من قسمت دوم

گفته بودم که در اینمورد دوباره مینویسم. حالا میخواهم به اندازه چند سطر پای گفته خودم بایستم.
توی بخش پیش گفتیم که این اروپائیها دیگه جنگ نمیخواستند در خانه شان داشته باشند ولی خب بازرگانی جنگی هم چیزی نبود که بتوانند و بخواهند از آن چشم پوشی کنند. آخه لامذهب خیلی پول توشه. شوخی بردار هم نیست.
بقول قدیمیها ننه بابا هم نداره که توی رودرواسی گیرت بندازه. تا آنجاییکه میتونی بزن و ببر. بخصوص اینکه یک کشوری مثل آمریکا پیدا بشه و بگه آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم ولی توی خوابت سر کیسه را هم شل تا ما بتونیم به کارمون برسیم.
دیگه چی میخواهی از این بهتر؟ هتله والله. ماهانه یا سالانه یک مبلغی میدی و جلوی پیشروی کمونیسم را میگیری، به گسترش دموکراسی کمک میکنی و هزار چیز دیگه. به هیچ کاری هم هیچ کاری نداری. درست مثل حاجی های خودمون که هزار دغل بازی و کثافت کاری میکنن و آخر سر با هفت بار دور کعبه دویدن همه چیز درست میشه. انگار که تازه از مادر دوباره دنیا آمده باشن.
البته بگذریم از اینکه حد اقل من موردی سراغ ندارم که کسی با سه من پشم و ریش از مادر دنیا بیاد تا دوباره همون شیطنت های قبلی خودش را ادامه بده و کسی هم نتونه باهاش حرفی بزنه. چرا؟ چون آقا دیگه آقای معمولی که نیست. حاج آقاست. یا همینطور خانمها. یکدفعه نگید رعایت برابری حقوق زن و مرد را نکردم. البته میدونم اینجا از آن جایهای نادر است که خانمها داوطلبانه چندان رغبتی به مساوی بودن نشان نمیدن.
خب ندن. ما که رسوای جهانیم غم عالم پشم است. حرفمون را میزنیم. خودمون هم خبر داریم که نیمساعت پس از انتشار این مقاله بوسیله عیال از اتاق به بالکن تبعید خواهیم شد و سیگارمون را روی بالکن میکشیم. ولی بشیم. حرفمون رو با وجود این میزنیم.
ما که حرفی به کسی مستقیما نزدیم که. گفتیم زنان  و مردان دارای حقوق برابر هستند. حالا بیا و ما را بکش.
البته اقرار میکنم که در مورد مثبتی اینرا نگفتم ولی خب این که دلیل نمیشه چشممون را بر روی حقایق ببندیم. آقا، خانم. دوباره میگم حاج آقا و حاج خانم با هم برابر هستند.
نمیگذارم مرا به بحث های بیخودی بکشانید. حرفم را ادامه میدم.
موضوع سر دلاوری آمریکا و دست و دلبازی اروپا و مالیخولیا گرفتن کشورهای کمونیستی به سرکردگی شوروی بود که فکر میکردن میتوانند دنیا را بهشت برین بکنند در حالیکه هشت خودشان در گرو نه بود. پس از جنگ هم سازمان ملل متحدی بوجود آوردند که به قضاوت مینشست و رای قانونی صادر میکرد. البته پنج کشور اجازه داشتند که این آرا را رد کنند. سازمان ملل هم اعلامیه پشت اعلامیه صادر میکرد. حالا کمی دیرتر و یا کمی زودترش چندان مسئله مهمی نیست. صادر میکرد. برای نمونه یکسال پس از اینکه آمریکا با لشکریانش پیروزمندانه وارد عراق شد، سازمان ملل اعلامیه داد که آمریکا اجازه ورود به عراق را دارد.
آقا اینها هم حسابی گیج شده بودند. آخه داشتند اسباب و اثاثیه شان را میبستند که بیرون بیان، که تازه سازمان ملل بهشون میگه، برید تو.  شبیه همین جریان را در اهدای جایزه صلح نوبل به آقای اوباما داشتیم. طرف خودش از همه بیشتر گیج شده بود. بگذریم. برگردیم به یکخورده عقب تر.
آقا تمام این برنامه ها داشت طبق روال جلو میرفت. فقط شوروی دیگه یواش یواش هم داشت زیادی قوی میشد و هم خیلی ضربه پذیر گشته بود. آخه اینهمه جنگ افزار سازی خرج داشت و این ها انقدری در آمد و پول نداشتند. پس میشد با به دام کشیدنشون راحت ترتیبشان را داد. ولی در ضمن میبایست حفظ ظاهر را هم کرد. انداختنش به دام مردابی بنام افغانستان.
ورود روسها به افغانستان یک دوران جدیدی را در این روابط قدیمی که پس از جنگ جهانی دوم برقرار گشته بود، بوجود آورد. این درست همون چیزی بود که رندان سلامت میکنند خود را غلامت میکنند، منتظرش بودند.
این سروده مولوی این جا این میان چه کار میکرد؟ مواظب نباشی هر چیزی اینجا اتفاق میفته. فکر کنم کار انگلیسها باشه.
ورود ارتش سرخ به افغانستان همان ضربه اقتصادی لازم را به پیکر اقتصاد شوروی زد و از پای انداختش. بقیه جریانها را هم دیگه خودتون بهتر از من میدونید. اگر هم نمیدونید که ای وای بر من و دل امیدوار من.
یک مدت همه دیگه از خوشحالی داشتند میترکیدند ولی ببخشیدا. مجبورم که دوباره اینرا بگم. ندانستند که این دریا چه موج خون فشان دارد.
یکعده را مسلح کردند که به اصطلاح در برابر دشمن جرار و مشترکی بنام اتحاد جماهیر شوروی بجنگند. جنگ تمام شد و حالا دیگه اسلحه را چطور میتوانند از دستشان بگیرند؟
البته پرسش منطقی تر و درست تر اینستکه اصلا میخواهند اسلحه را از دستشان بگیرند یا اینکه برنامه های دیگری در کار است؟ میدونی. عملکردن تنوع در سیاست اینها مانند عملکردن تنوع در جنبه های عقلی ماست. چندهزار بعدی است. البته در مورد سیاست آنها کاملا مطمئنم. ( خودمونیم این تکه را شبیه اینشتین آمدم، خودم خیلی خوشم آمد، پیشنهاد میکنم ده دوازده مرتبه بخوانیدش ).
نتیجه این شد که روسها افتادند. دشمنی دیگر وجود نداشت. پس اینهمه کارخانجات و بانکها و سرمایه گذاریها حالا دیگه باید چه کار بکنند؟ تعطیل کنند؟ از اون گذشته، دشمن دیگه نبود ولی بجایش رقیب که بود.
رقیب چی؟ رقیب هیچی. پس اروپا چیست اگر رقیب نیست؟ حالا دیگه باید گذاشت که اتحادیه اروپا که بتازگی با هم متحد شدند، بنشینند و به راحتی بازارهای جهانی را یکی پس از دیگری تسخیر کنند؟ جالبیش اینه که از نظر جغرافیایی به بازار خیلی نزدیکتر هستند تا آمریکائیها.
اتفاقا همین هم خودش یک پاشنه آشیل بود برای اروپا. البته من نمیدانم پاشنه آشیل چی هست ولی این خانم همسایه ما یک کفشهای قشنگ با پاشنه های بلند داره که آدم سرش گیج میره وقتیکه میبیندشان. شاید پاشنه آشیل هم یک چیزی شبیه همین باشه که مردم سرشان گیج بره.
بهر حال نزدیکی اروپا با بازار فروش که عمدتا کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا هستند مبدل شد به پاشنه خانم همسایه نه ببخشید ببخشید عوضی گفتم منظورم پاشنه آشیل بود. چقدر شماها حواس آدم را پرت میکنید.
بچه که بودم و نام پاشنه آشیل را میشنیدم فکر میکردم مخفف آش و پاتیل است که شده آشیل بخاطر همینهم خیلی خوشم میآمد. منظورم پاشنه کفش خانم همسایه نیست ها. برای آدم زود حرف درنیارید. والله، ملت بیکار چیزی که نفهمند شروع میکنند حرف درآوردن.
بگذریم. آقا یکدفعه نسیم بهاری وزید و همه مست شدند. بهش هم گفتند بهار عربی. تمام کشورهای عربی بنوعی درگیر این مستی شدند. در این بهار چنانچه خاصیت بهار است گیاهان روئیدند. در بهار عربی هم تا دلتان بخواد از زمین گلهای بد بوی ریش و پشم دار از زمین زد بیرون. همه هم با یکدیگر دشمن.
دشمنی که ریشه های تاریخی، قومی، نژادی، مذهبی، عقیدتی و سیاسی داشتند و بسادگی میتوانستند ابزار دست رندان سلامت میکنند مستی ز جامت میکنند، بشوند. دنبال هر کدام از این دسته ها هم همیشه یکعده روان بودند و هستند و خواهند بود. از نظر مالی هم اکثرشان تابع خلیفه المسلم و والمسلین، العربستان السعود هستند. کافیه که شما فقط بتونید از هر گروهی یکنفر را پیدا کنید و مقید به خودتون نمایید و دستش را از نظر مالی کمی باز کنید. آقا دیگه ملت پشت سرش میدوندها.
مثل گروه داعش. اولش آمد در هر خانه ای کیسه ای برنج و سطلی روغن داد و ملت را دنبال خودش کشاند. توی ایران گروه ساندیس خورها همین خاصیت را دارند. البته انصافا با داعش نباید مقایسه شون کرد ولی از نظر وابسته و پیرو کردنشان شباهتهایی هست. عین همین رو شما در نوار غزه میبینید که با عمدتا با پول قطر پشتیبانی میشن و بیشتر از پنجاه روز توی هزار تا سوراخ قایم میشن تا سربازان قوم برگزیده یهوه  ترتیبشان را ندن و با وجود این دو هزار کشته بجا میگذارن و بعدش که همه چیز نسبتا آرام شد دست بالا هم میگیرند و حرف از پیروزی میزنند.
انبوه را سرگردان کردن، مهار کردن و وسیله قرار دادن هم همیشه راحت تر بوده  تا آنها را کنترل کردن. اینرا آقای برژینسکی هم میدانست و پیش از او هم خیلیهای دیگر.
آقای برژینسکی یکبار بیان کرد که یک میلیون انسان را کشتن راحت تر است تا آنها را کنترل کردن. بهمین سادگی.  حالا تمام این برنامه ها کجا پیاده میشه؟ خب معلومه دیگه در خاورمیانه و شمال آفریقا و شرق اروپا. همه این مناطق در نزدیکی اروپا قرار دارند، مهاجرینی در اروپا دارند، کنترل کردن آنها بهمین سادگیها هم نیست. اینجوری هم نیست که باید اقیانوسی را طی کنی تا به آنجا برسی. بخاطر همین نزدیکی هم مرتب گله گله آدم از همین مناطق بحران زده بطرف اروپا میان. میان چه کار؟ میان که خود را تغییر بدن؟ عمدتا نخیر. میان تا وضع زندگی و مالی مناسبتری پیدا کنند.
پس اتحادیه اروپا، بعنوان رقیب اقتصادی شدیدا در معرض آسیب دیدن است. نیست؟ از یکطرف مشکلات داخلی خودش را داره. با وجود متحد بودنشان ولی تفاوتها میان کشورها و ملتهای این اتحادیه کاملا واضح و روشن هستند و هنوز عادت به یکی بودن نکردند که خیل مهاجرینی که با هیچکدام از اینها طبیعتا و سنتی هماهنگی ندارند به طرفشان سرازیر هست. نیروی سوختشان از محلهایی میان که خودشان بحران زده هستند. از جنوب به آتش از شمال به یخ، از غرب به اقیانوس و از شرق به منطقه های عقب افتاده اقتصادی و بحرانی مانند رومانی و اوکرائین و لهستان محدود میشن. جالبیش هم اینه که وزیر دفاع کشوری مانند آلمان که خانمی است که تا چندی پیش وزیر کار بود و آنجا چندان موفقیتی نداشت و حالا وزیر دفاع شده، صحبت از قدرت جهانی شدن آلمان میزنه.
بنده خدا مثل اینکه خبر نداره، این قدرت جهانی روز بروز داره تعداد جمعیتش کم میشه و در اینمورد که باهاش حرف بزنی میگه : کی؟ کجا؟ من خودم هفت تا بچه بدنیا آوردم. آقا اوضاعی شده که دیگه هیچکس هیچکس را نمیشناسه، نمیفهمه، درک نمیکنه و به هیچکس هم اعتماد نمیکنه. همه هم راه حل همه چیز را در جیب کتشان دارند و به کسی نشان نمیدن.
آقا جان نخند به این گفته. اگر میدانستی چه حکمتی پشتش خوابیده.
جنگ بظاهر از اروپا دور شد ولی بنظر من اروپا در جنگ است و خودش خبر نداره. جنگی که در بیرون که همان کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا باشه همان خصوصیت سنتی (یعنی توپ و تانک و تیر و تفنگ) را داره و در درون خصوصیت اقتصادی که کاملا وابسته به همان مناطق بحران زده، هست.
خلاصه جانم براتون بگه که میخوام برم توی بالکن با اجازه تون سیگاری دود کنم.

شاید بعدش دوباره چیزی بهش اضافه کنم. ولی گفتم شاید. نکشیدمان بعدا.

Maybe to be continued. maybe ham nah.

هیچ نظری موجود نیست: