۱۳۹۲/۱/۴

سال نو مبارک

امسال هم مثل هر سال، وقت تحویل سال نو رسید و سال نو شد. بهار آمد و ما ملت شروع کردیم بجای بلبلها چهچه زدن.

مثل هر سال برای همدیگه کارت تبریک فرستادیم و برای همدیگه آرزو کردیم که به موفقیت و انواع و اقسام پیروزیها و رکوردشکنیها برسیم و بهم سازیم و  ریشه ستم و ظلم و جور و اینطور چیزا رو براندازیم.

ناراحت نباشید. دقیقا یکسال وقت دارید که تمام این چیزهایی رو که بد میدونستید، دوباره روی هم پیاده کنید تا بتونید آخر سال که شد برای سال بعدتون برای همدیگه آرزوی بهترینها بکنید.

من آرزو میکنم، خدا بالاخره یک پولی به من بده. ولی شما از بس با اینکارهاتون خدا رو گیج کردید بیچاره یادش میره به من پول برسونه.

راستی کار انقلاب پسته تون به کجا کشید؟ دامنه اش به بادام و فندق و اینجور چیزها هم کشیده شد یا توی همون پسته درجا زد؟





۱۳۹۱/۱۲/۱۷

اندر بابِ تحریمِ پسته شبِ عید

قبل از اینکه برم سراغِ مطلبِ اصلیم یعنی‌ پسته شبِ عید یک گذرِ کوتاه به مرگِ چاوز بزنم تا هر کی‌ میخواد فحشش بده و هر کی‌ نمیخواد نده.
مختصر و مفید، طرف خودش و برایِ مملکتِ خودش سیاست‌مدار و آدمِ نسبتاً پاکی بود. لطفاً لغتِ نسبتاً را دو سه‌ بار بخونید بعدش شروع کنید به بد و بیراه گفتن، خلاصه طرف به نظرِ من نسبتاً پاک بود ولی‌ تا دلتون بخواد دور و بریهاش. واه واه واه. و در ضمن طرف برعکس حضرات رهبران مقدس ما حاضر به هر کاری بود که در حد امکان از جیب مملکتش چیزی بیرون نره بلکه دو سه تا بچه حاجی پیدا میکرد که حاضر باشند از خزانه مملکتشان بچاپند و در کشور آقای چاوز خانه بسازند، سمند تولید کنند و از این کارها. بخاطر همینهم یکجوری قابل فهمه که چرا مورد علاقه ایرانیها نیست.
ضمنِ اینکه یکبارِ دیگه بگم که کسی‌ مشتبه نشه، پول ایران برایِ ونزوئلا ناخوشایند نبود. طرف هم تیر به مغزش نخورده بود که بخواد برایِ گلِ رویِ جنابعالی ازش صرفنظر کنه.

این یکی‌ از خصوصیاتِ جالبِ ما جهان سومی‌ها هست. هر چقدر هم که در کشورهای ما یک نفر پاک باشه (حالا زود یقمو نچسبید که آیا چاوز پاک بود؟ من چه میدونم. مگر من دلاکش بودم؟ ولی ضرب المثل آدم یک چشمی و شهر کورها یادتون نره) افراد جامعه (یعنی من و جنابعالی خواننده این مقاله) وضعشون خرابه. هر کدومشون که یک جوری،   یک جایی‌ بیان سرِ یک قدرتی‌، دو سه‌ روز طاقت میارن ولی بعد دوباره فیلشون یادِ هندوستان میکنه.
این هم دقیقاً همون چیزی هست که کشورهایِ دیگه روش حساب می‌کنن و بوسیله آن  اهداف خودشون را در ممالکِ ما پیش میبرن. دار و دسته چاوز هم از این قاعده مستثنی نبود.
آمریکا هم که با مخالفتهایِ بیجا و با جایی‌ که میکرد راهی‌ برایِ ونزوئلا باقی‌ نگذاشت بجز آغوشِ گرمِ روسیه و ایران تا کورها عصا کش یکدیگر شوند.
اینکه عده‌ زیادی نه‌ تنها در ونزوئلا بلکه در بقیه کشورهایِ آمریکایِ لاتین با شنیدنِ مرگش که دور از انتظار هم نبود زیرِ گریه زدن معصومیتِ چاوز را نشون نمیده ولی‌ باید همزمان هشداری خیلی‌ جدی باشه برایِ مخالفینش.
خوب این از این بابا. حالا برم سرِ پسته شبِ عید.

چند وقته که تویِ اینترنت و اینور و اونور یک عده‌ پیدا شدن که به قیمتِ پسته شبِ عید اعتراض می‌کنن. حق هم دارن، آخه این قیمته؟ جواب بله هست. این قیمته. چرا؟ خوب باید مسئله رو از زاویه دید از ما بهتران نگریست تا فهمید.
دار و دسته اصحابِ دولت که دیگه پولِ نفتِ مفت بسادگی بدستشون نمی‌رسه که، پس باید یکجوری راه را براشون باز گذاشت که به یک نوایی برساند. خواب نما نشیدها، من طرفدارِ این وضع نیستم فقط دارم جریان را از دید از ما بهترون براتون تشریح می‌کنم. اینه که به این بالا رفتنِ قیمتها هیچ اعتراضِ جدی انجام نمیدن. بخاطر همین هم پیش خودشون فکر میکنند که معلومه که این قیمته و این قیمت، قیمت درستی هم هست. برو بچه هاشون بالاخره باید یکجوری زندگی کنند.

این میون یک بابایی مثلِ من پیدا میشه که با اجازه تون یکی‌ دو تا سوال شاید بیربط هم  از ملت میکنه که ملت همیشه در صحنه کفرش بره بالا.
اول اینکه اونی که پول نداشت، سالهایِ گذشته هم پسته که نمیخورد هیچ زورش به تخمه آفتاب گردون هم نمیرسید، چی‌ شده که ملت تازه یادشون افتاده؟
دوم اینکه شما ‌ای ملتِ غیور،‌ ای وجدانهایِ بیدار،‌ ای یاورِ غریبان اگر میخواهید تحریم بکنید، نمیتونید مثلا خوردن گوشت را تحریم که چه عرض کنم، عرضه اینکارها رو ندارید ولی‌ اقلا نیمش کنید که قیمتها اینطوری بالا نره و بقیه مستضعفین هم زورشون برسه هفته‌ ای یکبار که چه عرض کنم ولی دوهفته ای یکبار یک آبگوشتی بخورن

شما روزه پسته گرفتید؟  پنچر نشید یکدفعه؟  کارهایِ بزرگ بزرگ می‌کنید، چی‌ شده انقدر شجاع شدید؟
یک عمره که با خوردن میوه‌هایِ خارجی‌ و رقابت در پرداختِ قیمتهایِ آنچنانی برایِ همدیگه پز میامدید و بطور مستقیم در بوجود اومدنِ این وضعِ فعلی که جنسِ داخلی‌ دیگه نمیتونه و فرصت نداره که تولید بشه، سهیم بودید.
با اینکارتون همدیگه رو بجایِ تولید و عرضه به دلالی انداختید غافل از اینکه هر چی‌ که تعدادِ دلالهایِ واسط زیادتر بشن، به همون نسبت قیمتها هم بالاتر می‌رن.
 حالا یکدفعه جانماز آب می‌کشید و انقلاب پسته می‌کنید؟ بک عمره که با خرید کالاهای چینی و ترکیه و غیره، پدر محصولات داخلی رو درمیارید و با این خریدهای رقابتی و روکم کنیتون، قیمتها رو بصورت تصاعدی و مصنوعی بالا میبرید حالا یکدفعه یادتون افتاد که پسته گرون شده؟ عجب؟ به چه دانش بزرگی یکدفعه رسیدید. بیخود نیست که دل سران مملکتتون به حال مردم بقیه کشورها میسوزه که بیچاره ها در زمینه های علمی نمیتونند انقدر پیشرفت کنند که شما میکنید.

دمتون گرم. ولی‌ از اینکه همین یکقدم را هم برداشتید باید خوش حال بود بشرطیکه انقدر منّت سرِ عالم و آدم نگذارید  و فکر‌هایِ خود بزرگ بین هم نکنید.
میخواستم فقط همینو بگم. حالا دلم خنک شد و سیگارِ روی بالکن به تنم می‌چسبه.


۱۳۹۱/۹/۹

در باغ سبز

نمیخوام توی ذوقتون بزنم ها. قبول هم دارم که همه ملت در اسارت محض هستند و اعصاب همه هم خط خطی هست ولی بالاغیرتا و انصافا برنامه بعدیمون چی هست؟ کجا هستیم و کجا میخوایم بریم؟ 

خودم میدونم. میخواهیم آزاد بشیم. آزادی آقا جان آزادی. میفهمی؟
فهمیدم آقاجان، چرا داد میزنی؟
خب ما هم همینو میگیم ولی این آزادی چی هست؟ چطور بدست میاد و از همه مهمتر چطور میشه حفظش کرد؟ قراره کسی به ما آزادی بده؟ این بابا کی هست؟ سابقه کاریش چی هست؟

والله ما که سر در نمیاریم. همه از آزادی میگن ما هم خوشحال میشیم ولی همه هم ببخشیدا مثل سگ و گربه میفتند به جان همدیگه.

معنی این آزادی اینه که ما آزادی میخوایم که آزادانه پدر همدیگه رو دربیاریم؟
یا اینکه آزادی میخوایم که بعدش آزادنه بفهمیم که هیچ برنامه و طرحی برای حل مشکلاتمون که ماشاءالله یکی و دوتا هم نیستن نداریم؟ دممون گرم.
هرکی هم میخواد مشکلات مارو حل کنه آزاده. دمش گرم.
هرقیمتی هم که طلب میکنه بازم آزاده. دمش گرم؟ دممون گرم؟ !! ؟؟
نتیجه کارش هم آزادانه هرچی میخواد بشه. شد که شد.
ماهم در عوضش در کمال دموکراسی آزاد خواهیم بود که نق بزنیم و انتقاد بکنیم البته یواشکی. 
در ضمن آزاد خواهیم بود که هیچ کار عملی هم نکنیم. 
به، خودمونیم این یکی برای خیلیها بهشته. 

خب پس فرقش با حالا چیه؟ با این حساب بنظر میرسه که ما همین الآنش هم آزاد باشیم ولی خودمون ندونیم. 
پس چرا راحت نمیشینیم زندگیمان را بکنیم؟

ببخشید که اینهمه سئوال میکنم ها ولی چه کار کنم؟ جزو العوام کالانعام هستم.



۱۳۹۱/۸/۲۳

ما و شانس

ما اگر شانس میداشتیم همون روز اول با کت و شلوار دنیا میامدیم.
آقا این جریان شانس را به همین سادگیها و دست کم نگیرید. خیلی مهمه. روزگار ادم ها رو از این رو به اون رو میکنه.
مثلا اگر شانس داشته باشی کجا دنیا میایی؟ خب معلومه دیگه خونه یک ادم پولدار تا بتونی بشینی پای پول و حالا نخور و کی بخور.
اگر شانس نداشته باشی کجا دنیا میایی؟ خونه یک ادم بی پول که حتما باباش پولدار بوده و اونم نشسته پای پول و حالا نخور و کی بخور بازی دراورده و بی پول شده. حالا که بی پول شده تو دنیا امدی. به این میگن بد شانسی.

بزرگان ما هم همه به شانس اعتقاد عمیق دارن. مثلا شما این رو بخونید.
سرمربی تیم فوتسال ایران گفته که شانس با فوتسال ایران یار نبود وگرنه ببین که چه میکردیم.
و یا این یکی.

اینجا هم سر مربی تیم فوتبال جوانان ایران گفته علت باخت ما بدشانسی بود وگرنه پدر پدرسوخته شون را درمیاوردیم. سگ کی باشن؟
من نمیفهمم چرا بدشانسی همیشه میاد سراغ ما؟ یعنی هر ایرانی که دنیا میاد خودبخود با خودش بدشانسی رو میاره؟ خب من پیشنهاد میکنم که بلافاصله بعد از تولد نوزادان را بدیم به کشورهای خوش شانس. بچه که سی سالش شد دوباره برش گردونیم تو. مثل درخت که پیوند میزنن ما هم  شانس رو بهش پیوند بزنیم.
از اونجاییکه یکسوم کودکان تازه بدنیا آمده "شانس" صد ساله شدن را دارند این یعنی اگر بچه رو که در سن سی سالگی برش گردونیم یا بقول معروف ریسایکلش کنیم، هفتاد سال میشینیم پاش و شانس میاریم.

حالا ما گفتیم. این "شانس" رو هم از دست بدید ببینم چی میشه.

۱۳۹۱/۷/۱۱

بخاطر ِ یکریال !!!

آقا بچه که بودیم مادر بزرگِ خدا بیامرزمان (خدا رفتگانِ همه را بیامرزد) بعضی‌ کارها را که میکردیم و یا بعضی‌ حرفها را که میزدیم وقتی‌ که میخواست از عواقبش ما را بترسونه و منافع انی‌ را از چشممون بندازه میگفت باز تخمِ مرغِ آمریکایی شد؟
حالا جریانِ تخمِ مرغِ آمریکایی چی‌ بود.
ما که خودمون ندیدیم ولی‌ یک روز و روزگاری که این مملکت با وجود نداشتن سد و چاهِ عمیق و اینطور چیز‌ها هنوز می‌تونست تا حدِ زیادی محصولاتِ غذایی خودش را خودش تامین کنه، ما موجودی داشتیم بنام مرغِ.
این مرغِ  که از بومیانِ ایران بود و فکر کنم حتی زودتر از هخامنشیان به ایران آمده بود رنگ‌هایِ مختلفی‌ داشت و بهش مرغِ  شهری، رسمی  یا مرغِ ِ خونگی می‌گفتن. تخم هم میذاشت. تا اینکه بالاخره بر اثرِ فروش نفت وضع پدرانِ ما چنان خوب شد که همشون دیگه انگلیسی با هم حرف میزدن ولی‌ وقتی‌ که گشنه میشدن به فارسی‌ گشنه میشدن.
آقا اینا دیدن نمیشه حالا که ما انگلیسی حرف می‌زنیم باید غذاهایِ انگلیسی هم بخوریم، رفتن عوضِ مرغ و تخمِ مرغ از کل عباس و کل حسن خریدن   "اگز"  از مستر جونز خریدن. مثلِ تجارِ رسمی‌ ( آقاها وآقازاده ها) فعلی که تا قبل از خوردنِ کفگیر به تهِ دیگ بر اثرِ تحریم، میرفتن از چین و ماچین خرید میکردن و میاوردن داخل با سود‌هایِ کلان میفروختن تا برو بچه‌هاشون را یکجوری راه بندازن و در ضمن  به محصولاتِ داخلی‌ حسابی‌ ضربه بخوره.

بعدها که حتی پدرانمون  رفتن مرغِ جونزی وارد کردن و وادارش میکردن که تخم بگذاره. این مرغهایِ آمریکایی همچی‌ بفهمی نفهمی یک کم تنومندتر از مرغهایِ کل عبّاس بودن به‌خاطرِ همینهم تخم مرغهایِ آمریکایی یک کم بزرگتر بودند از تخم مرغهایِ خونگی و در نتیجه قیمتشون را که از روی وزن میخواستن حساب کنن یک قرون بیشتر  از تخمِ مرغهایِ خونگی بود.

یکبار به یک مرغِِ رسمی‌ میگن ببین تخمِ تو ۴ ریال هست ولی‌ مال آمریکایی ۵ ریال؟ بله یک زمانی‌ تا همین چند سال پیش، واحدِ پولِ ایران ریال بود نه‌ صد هزار تومان.
مرغِ رسمی‌ هم جواب میده شما فکر می‌کنید من بخاطرِ یکقرون میام اونجام رو پاره می‌کنم؟ البته شما ببخشید مادر بزرگم کمی‌ رک بود.
ولی‌ منظورش اینبود که هر سودِ آنی‌ نباید حتماً به خوشبختی دائمی بکشه، مواظب نباشی‌ یک اتفاقایِ خطرناکی برایِ اونجایِ  آدم میافته. بعضی‌ وقتها سودِ آنی‌ را باید ردش کرد تا ضرر دائمی به صورتِ جایِ بخیه‌هایِ ناجور, نصیبِ ما نشه.
منظورم اینه که اگر دیدی مثلا خرمایِ هونولولویی بهت دادن که هم اندازه اش بزرگتره و هم یک کم برق میزنه اگر عاقل باشی‌ نمیخری. چرا؟ چونکه خریدِ اون باعث میشه محصولات خرمایِ داخلی‌ (همه اینها تنها مثل هستند) لطمه بخورند، کشاورز بیاد شهر و روزی که هونولولو دیگه خرما بهت نفروخت تو انگشت بدهان بمونی‌ (مادر بزرگِ خدا بیامرزم یک جایِ دیگه میگفت که من روم نمیشه بگم)  که ای وای حالا چه کار کنم.
فقط اینو میخواستم بگم. حالا تو دیگه خود حدیثِ مفصل بخوان از این مجمل.

۱۳۹۱/۷/۱۰

مرده و حرفش، ملته و عملش



در تمامِ دنیا میگن که انسانها باید بتونن رویِ حرف و رفتار یک ملت حساب کنند.
در ایران وضع حرف و عمل مردم  چنان محکم و قابلِ اعتماد هست که نه‌ تنها انسانها بلکه حتی پرنده‌های دنیا هم رویِ رفتارِ مردمِ ما حساب میکنند، مثلا این پرنده‌ها دقیقاً می‌دونن که چراغِ راهنمایی و اینطور چیز‌ها عینِ خیالِ هیچ کس نیستند ، یعنی تنها چیزی در شهرها هست که برای لانه سازی پرندگان از همه مطمئن ترند، چونکه هیچ بنی‌ بشری نظر هم بهشون  نمیندازه.
اینهم مدرک.

مردم از همون روز ازل گفتن ما نظم و قانون نمیخوایم هنوز هم پاش ایستادن.
از همون روز ازل گفتن ولی ما به همه چیز ایراد میگیریم و نق میزنیم هنوز هم پاش ایستادن.

آخه مرده و حرفش و ملته و عملش. شما چی فکر کردید؟

۱۳۹۱/۷/۶

فرقِ محمود در نیو یورک و اسمال در نیو یورک

بچه که بودم یکروز از مادر بزرگِ خدا بیامرزم (خدا رفتگانِ همه را بیامرزه) شنیدم که بابام بچگی‌ هاش کتاب میخونده، بله درست خواندید، کتاب میخونده، بله در ایران، پس کجا؟
 بله در عهد دقیانوس، درست خواندید. خلاصه پدرِ مرحومِ منهم کتاب میخونده و کتاب دوست داشته. مادر بزرگِ خدا بیامرزم (خدا رفتگان همه را بیامرزه) گفت که از کتاب دورانِ بچگی‌ بابام هنوز چند تاش موجوده، خوب ما هم کنجکاو رفتیم انقدر گشتیم تا پیداشون کردیم و شروع کردیم به خوندن.
اسمِ یکی‌ از این کتاب‌ها اسمال در نیو یورک بود. این اسمال در نیو یورک یک آدمِ ساده و بی‌ غل و غش ولی‌ داش مآبی بود که بطورِ اتفاقی و بر اثرِ آشنایی با چند نفر سر از نیو یورک در می‌آره و اونجا مثلِ تارزان به خیالِ خودش به نجاتِ این و اون می‌پردازه و خیلی‌ از چیز‌ها را خراب میکنه ولی‌ چونکه همه از خلوصِ نیت و قلبِ پاکش مطمئن بودند چه بسا که می‌خندیدند و حتی جبران خساراتِ اسمال را به عهده می‌گرفتند. آخر سر هم این اسمال خان بدونِ اینکه یک دلار خرج کنه به ایران برمی‌گرده و تازه باعث میشه که در نیو یورک نظرِ مردم نسبت به ایران و ایرانی‌ مثبت هم بشه.
این اسمال آقایِ ما یک جاهل بیشتر نبود و مقام و منصبی هم نداشت.
آقا ما هم اون زمان موقع خوندنِ کتاب آی می‌خندیدیم، آی می‌خندیدیم ولی‌ خنده از تهِ دلً‌ها،  نه‌ خنده اجباری یا تعارفی.

اون زمان‌ها گذشت و ما هم پامون به بلادِ غربت رسید، کلی‌ زور زدیم تا بالاخره تونستیم چهارتا کلمه خارجی‌ بخونیم و بفهمیم که حدودا چی‌ میگن این خارجیها.
حالا میریم روزنامه می‌خریم و باز می‌کنیم که بخونیم، میبینیم تیتر : مموتی در نیو یورک.
 میخونیم ببینیم چی‌ گفته یکدفعه شروع می‌کنیم به خنده تلخ کردن که از زار زدن هم بدتره.


اون از شیرین کاریهاش که با خرج بیت المال به پیک نیک‌ میره. کسی‌ نیست که بهش بگه آخه مموت جان، ماموت نه‌ ماموت جنتی هست این مموت هست، خلاصه بگه مموت جان تو که حرف بزنی‌ حتی نماینده‌هایِ بورکی نفسو هم از جلسه می‌رن بیرون کله گنده‌ها که جایِ خود دارند، انقدر حرفاش طرفدار داره.

خوب دکتر مموتی این حرفا رو با اس‌ ‌ام اس‌ هم می‌تونستی بفرستی‌ بیاد، این لشکر کشی‌ عقیدتی‌ / تجارتی / سیاحتی دیگه برایِ چی‌ بود؟ آخه خدات شکر ۱۴۰ نفر؟
تو ۱۴ دقیقه حرف زدی؟ که بگیم دقیقه‌ای ده نفر؟
یا اینکه خانم و بچه‌ها یک مدت بود سینما نرفته بودند توی خونه حوصله‌ شون سر رفته بود؟ شاید هم از همون موادِ غذایی ارزون قیمت که در سوپری بغلِ خونه شما پیدا میشه خرید کرده بودن و آورده بودن اونجا با قیمتِ مناسب بفروشند تا هم بیزینسی بشه و هم کمبودِ فروشِ نفت جبران بشه. جلل خالق، عجب مغزِ متفکری.
بیخود نیست که عربها زرد کردن و غرب مجبور شده با کلی‌ اسباب بازی جنگی بیاد به خلیجِ فارس برایِ اینها لالایی بخونه، همش برایِ اینه که از این مغزِ متفکر می‌ترسند. حیف که تویِ ایران کسی‌ این چیزها رو نمی‌فهمه و هی‌ نق میزنند بطوریکه اعصابِ مموتی خراب میشه و جلویِ دوربین از کوره در میره.
ویدیو را نگاه کنید، آخه خدا رو خوش میاد با دکترهایِ مملکت از این کارها بکنند؟
https://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=8sxVShkF3rw
ولی‌ مموتی جان، اینا رو ولشون کن، برگرد، به خانه برگرد.
ما را به خیرِ تو امید نیست، شر مرسان. خریدهاتون را هم که کردید، حالا دیگه برگردید.

بیا تا اسمالِ جاهل را بفرستیم کارها رو درست کنه.
سرِ راهِ به خانه برگشتن هم با کسی‌ دعوا نکن.

۱۳۹۱/۶/۲۲

کار داره به جایِ باریک میکشه

حتماً همتون راجع به تماسِ تلفنی بینِ نتان یاهو و اوباما شنیدید.
ماجرا از این قراره که چند وقت پیش این خانمِ کلینتون به جراید گفته بود که برایِ ایران خط قرمز تعیین نمیکنه بلکه زورش رو میزنه که با زبانِ خوب ایران را به راه بیاره.
زبانِ خوب، والله منظورش اینبوده که تحریم رو ادامه بده تا گشنگی ایران رو از پا در بیاره. هیچ کشوری هم توی دنیا عین خیالش نیست و دلش به حالِ ایرانیها نسوخته، مگر اسرائیل. این یکی‌ سوخته. چرا سوخته؟ چونکه متوجه شده که تحریم را دارن ادامه میدان و ایران هم از روی نمی‌ره و کارش رو میکنه. همین هم باعث شده که اسرائیل به تکاپو بیفته. چرا؟ از قدیم گفتن چوب را که بلند کنی‌، گربه دزده حساب کارِ خودش رو میکنه. اسرائیل بر عکس میگه یا شما بزنید یا خودم میزنمش.

این‌همه فشار، این‌همه تحریم، این‌همه نارضایتی‌ِ مردم از درون و اجبارِ رژیم به تحتِ فشار گذاشتنِ مردم و ترسیدنِ خودش، حالا شما حساب کنید، اگر با وجودِ همه اینها رژیم بتونه کاری رو که اسرائیل ادعا میکنه که ایران داره انجام میده، اگر اینکار را بتونه با موفقیت انجام بده، دیگه کی‌ باید از همه بیشتر بترسه؟ معلومه، همونی که از قبلش از همه بیشتر دردسر درست میکرد. بیخود نیست که نتانیاهو میگه ملت دیگه خون جلو چشمام رو گرفته. جلو چشماشو نگرفته، بلکه جای دیگش زرد شده.
نتانیاهو گفته : تحریم‌ها به اقتصاد ایران ضربه زده‌اند، ولی برنامه اتمی را متوقف نساخته‌اند. جهان به اسرائیل می‌گوید: منتظر باش، هنوز زمان باقی است. و من می‌گویم: منتظر چه چیز باید بمانیم؟ و تا کی باید منتظر ماند؟

تویِ چنین وضعی از همه بهتر جیغ زدن و شلوغ کردن و ننه من غریبم بازی کردنه، نه‌ اینکه مثلِ مموتی مداد پاک کن بگیری دستت و بخوای نقشه‌های جغرافیایی دنیا را تصحیح کنی‌. حرف هم که بهت بزنن بگی‌ من معلم هستم و باید مشقِ شبِ بچه‌ها روی تصحیح کنم. غافل از اینکه که فراش مدرسه هم نیستی‌.
به ارسطو و امام محمد غزالی‌ و اینها می‌گفتن معلم اول و معلم ثانی‌ و اینطور چیزها. من میگم به مموتی هم بگن معلم ۱ + ۱۲ که هم یکجوری به مذاکراتِ ایران با ۱ + ۵ بخوره و هم نحسیِ ۱۳ زود از توش مستقیم  به چشم نخوره.

حالا هم هی‌ شما بگید که بازم دارم دری وری میگم ولی‌ مثلِ چیزای دیگه بعدا ثابت میشه که حق داشتم یا نه‌. حالا بخندید. خوووب بخندید، خنده بر جوانان ایرادی نیست.

ولی‌ به جایِ اینکه به من بخندید، چهار دسته بشید،
یک دسته تان بره پهلو خانم کلینتون و بگه فلانی‌ سلام رسوند و گفت، خانم جان ،  شما کارت رو بکن و به حرفِ مفتِ این طرف و آنطرف گوش نکن. یکبار تویِ عمرت یک حرفِ درست زدی، نگذار برات خرابش کنند.
دسته دوم بره پهلو نتانیاهو بگه عمو خوب موش ندوان تا بعدش نترسی.
فیلم پیلم هم درست نکن تا متحدین را در کشورای دیگه به زحمت بندازی. به زبون ساده آروم بشین دیگه. مریضی؟
دسته سوم هم بره پهلو مموتی بگه زودی بدو بیا قراره بکننت پیغمبر و بفرستنت توی یکی‌ از این سیّاره‌هایی‌ که هنوز برای بشر کشف نشده و قراره که اونجا تو کارهای بنیادی انجام بدی. دستِ رحیم را هم بگیر و بیا.
بنابر این تا اطلاعِ ثانوی وزارت شعایرِ ایران تعطیله، یعنی‌  فتیله .
دسته چهارم هم بره سراغِ مردم و بهشون بگه، ملت ول کنید.
جنگِ هفتاد دو ملت همه را عذر نهید
چون ندیدید حقیقت بازم به بیراهه زدید


برید برسید به کارِ خودتون، اینا همش دارن نقش بازی می‌کنن که سرِ شما کلاه بگذارن. این مسخره بازیهاشون نه‌ برای فاطی تنبان میشه و نه‌ برایِ شما کلاه.
اگر هم به هیچ صراطی مستقیم نمیشید و حتماً سرپوش لازم دارید، خودتون مستقیماً با فاطی کنار بیایین. مشکلِ جفتتون حل میشه ولی‌ حد اقل دنیاتون رو به گند نمیکشید.