۱۳۹۱/۱۲/۱۷

اندر بابِ تحریمِ پسته شبِ عید

قبل از اینکه برم سراغِ مطلبِ اصلیم یعنی‌ پسته شبِ عید یک گذرِ کوتاه به مرگِ چاوز بزنم تا هر کی‌ میخواد فحشش بده و هر کی‌ نمیخواد نده.
مختصر و مفید، طرف خودش و برایِ مملکتِ خودش سیاست‌مدار و آدمِ نسبتاً پاکی بود. لطفاً لغتِ نسبتاً را دو سه‌ بار بخونید بعدش شروع کنید به بد و بیراه گفتن، خلاصه طرف به نظرِ من نسبتاً پاک بود ولی‌ تا دلتون بخواد دور و بریهاش. واه واه واه. و در ضمن طرف برعکس حضرات رهبران مقدس ما حاضر به هر کاری بود که در حد امکان از جیب مملکتش چیزی بیرون نره بلکه دو سه تا بچه حاجی پیدا میکرد که حاضر باشند از خزانه مملکتشان بچاپند و در کشور آقای چاوز خانه بسازند، سمند تولید کنند و از این کارها. بخاطر همینهم یکجوری قابل فهمه که چرا مورد علاقه ایرانیها نیست.
ضمنِ اینکه یکبارِ دیگه بگم که کسی‌ مشتبه نشه، پول ایران برایِ ونزوئلا ناخوشایند نبود. طرف هم تیر به مغزش نخورده بود که بخواد برایِ گلِ رویِ جنابعالی ازش صرفنظر کنه.

این یکی‌ از خصوصیاتِ جالبِ ما جهان سومی‌ها هست. هر چقدر هم که در کشورهای ما یک نفر پاک باشه (حالا زود یقمو نچسبید که آیا چاوز پاک بود؟ من چه میدونم. مگر من دلاکش بودم؟ ولی ضرب المثل آدم یک چشمی و شهر کورها یادتون نره) افراد جامعه (یعنی من و جنابعالی خواننده این مقاله) وضعشون خرابه. هر کدومشون که یک جوری،   یک جایی‌ بیان سرِ یک قدرتی‌، دو سه‌ روز طاقت میارن ولی بعد دوباره فیلشون یادِ هندوستان میکنه.
این هم دقیقاً همون چیزی هست که کشورهایِ دیگه روش حساب می‌کنن و بوسیله آن  اهداف خودشون را در ممالکِ ما پیش میبرن. دار و دسته چاوز هم از این قاعده مستثنی نبود.
آمریکا هم که با مخالفتهایِ بیجا و با جایی‌ که میکرد راهی‌ برایِ ونزوئلا باقی‌ نگذاشت بجز آغوشِ گرمِ روسیه و ایران تا کورها عصا کش یکدیگر شوند.
اینکه عده‌ زیادی نه‌ تنها در ونزوئلا بلکه در بقیه کشورهایِ آمریکایِ لاتین با شنیدنِ مرگش که دور از انتظار هم نبود زیرِ گریه زدن معصومیتِ چاوز را نشون نمیده ولی‌ باید همزمان هشداری خیلی‌ جدی باشه برایِ مخالفینش.
خوب این از این بابا. حالا برم سرِ پسته شبِ عید.

چند وقته که تویِ اینترنت و اینور و اونور یک عده‌ پیدا شدن که به قیمتِ پسته شبِ عید اعتراض می‌کنن. حق هم دارن، آخه این قیمته؟ جواب بله هست. این قیمته. چرا؟ خوب باید مسئله رو از زاویه دید از ما بهتران نگریست تا فهمید.
دار و دسته اصحابِ دولت که دیگه پولِ نفتِ مفت بسادگی بدستشون نمی‌رسه که، پس باید یکجوری راه را براشون باز گذاشت که به یک نوایی برساند. خواب نما نشیدها، من طرفدارِ این وضع نیستم فقط دارم جریان را از دید از ما بهترون براتون تشریح می‌کنم. اینه که به این بالا رفتنِ قیمتها هیچ اعتراضِ جدی انجام نمیدن. بخاطر همین هم پیش خودشون فکر میکنند که معلومه که این قیمته و این قیمت، قیمت درستی هم هست. برو بچه هاشون بالاخره باید یکجوری زندگی کنند.

این میون یک بابایی مثلِ من پیدا میشه که با اجازه تون یکی‌ دو تا سوال شاید بیربط هم  از ملت میکنه که ملت همیشه در صحنه کفرش بره بالا.
اول اینکه اونی که پول نداشت، سالهایِ گذشته هم پسته که نمیخورد هیچ زورش به تخمه آفتاب گردون هم نمیرسید، چی‌ شده که ملت تازه یادشون افتاده؟
دوم اینکه شما ‌ای ملتِ غیور،‌ ای وجدانهایِ بیدار،‌ ای یاورِ غریبان اگر میخواهید تحریم بکنید، نمیتونید مثلا خوردن گوشت را تحریم که چه عرض کنم، عرضه اینکارها رو ندارید ولی‌ اقلا نیمش کنید که قیمتها اینطوری بالا نره و بقیه مستضعفین هم زورشون برسه هفته‌ ای یکبار که چه عرض کنم ولی دوهفته ای یکبار یک آبگوشتی بخورن

شما روزه پسته گرفتید؟  پنچر نشید یکدفعه؟  کارهایِ بزرگ بزرگ می‌کنید، چی‌ شده انقدر شجاع شدید؟
یک عمره که با خوردن میوه‌هایِ خارجی‌ و رقابت در پرداختِ قیمتهایِ آنچنانی برایِ همدیگه پز میامدید و بطور مستقیم در بوجود اومدنِ این وضعِ فعلی که جنسِ داخلی‌ دیگه نمیتونه و فرصت نداره که تولید بشه، سهیم بودید.
با اینکارتون همدیگه رو بجایِ تولید و عرضه به دلالی انداختید غافل از اینکه هر چی‌ که تعدادِ دلالهایِ واسط زیادتر بشن، به همون نسبت قیمتها هم بالاتر می‌رن.
 حالا یکدفعه جانماز آب می‌کشید و انقلاب پسته می‌کنید؟ بک عمره که با خرید کالاهای چینی و ترکیه و غیره، پدر محصولات داخلی رو درمیارید و با این خریدهای رقابتی و روکم کنیتون، قیمتها رو بصورت تصاعدی و مصنوعی بالا میبرید حالا یکدفعه یادتون افتاد که پسته گرون شده؟ عجب؟ به چه دانش بزرگی یکدفعه رسیدید. بیخود نیست که دل سران مملکتتون به حال مردم بقیه کشورها میسوزه که بیچاره ها در زمینه های علمی نمیتونند انقدر پیشرفت کنند که شما میکنید.

دمتون گرم. ولی‌ از اینکه همین یکقدم را هم برداشتید باید خوش حال بود بشرطیکه انقدر منّت سرِ عالم و آدم نگذارید  و فکر‌هایِ خود بزرگ بین هم نکنید.
میخواستم فقط همینو بگم. حالا دلم خنک شد و سیگارِ روی بالکن به تنم می‌چسبه.


هیچ نظری موجود نیست: