۱۳۹۴/۱۱/۱۸

900 کیلومتر و آیا بایستی مدیون ترکیه بود؟ بخش پایانی

پیش از هر چیز برای روشنتر شدن قضیه  باید بگویم که بله منهم بر این باورم که میان گروههای پناهجویان و جوامعی که آنها از آنجا میآیند و جوامع غربی تفاوت های فرهنگی بسیاری وجود دارند و بر آنها سوء تفاهمات و سوء برداشتها و سوء تعریفهای زیادی نیز اضافه گشته اند که ناشی از هیجان میل به آمدن به غرب  بخصوص در میان نسل جوانترمیباشند و اینها چیزهای قابل انکاری نیستند. کمتر شخص عاقل و دانایی پیدا میشود که منکر همه اینها باشد.
اینرا پیش از هر چیز نوشتم تا بنا بعرف معمول و متداول فعلی مرا متهم به چیزیکه نگفته و ننوشته ام نکنند.

کوتاه بگویم : ریشه پیدایش این پناهجویان را بایستی بیشتر در مداخلات و زیاده طلبی های کشورهای غربی و سلطه جویی های کشورهای منطقه جستجو کرد.

برای کشورها غربی فروش متداوم و آینده اندیش کالاهایشان و دستیابی به مواد اولیه ارزان مطرح بود. نمونه بسیار نو و بارزش را میتوان در گزارشی که سازمان امنیت آلمان مبنی بر دخالت عربستان در سوریه تهیه و به دولت تقدیم کرد و پاسخ دولت که ما با عربستان روابط اقتصادی خوب داریم و تو ساکت باش، دریافت. پس اقتصاد و داشتن بازار کلام اول و آخر اینطرفیهاست. اینکه برای گرفتن سهم بیشتر از این بازار میان اینها هم رقابتهای تنگ و پنهان زیاد است و چگونه میتوانند و میخواهند این بازارشان را حفظ کنند را میگذاریم برای فرصت دیگری.
آنطرفیها عمدتا به سه قسمت تقسیم میشوند. ترکیه، عربستان و ایران بعبارت دیگر شرقیها.
کوتاه اشاره نمایم که در شرق بر خلاف غرب فرهنگ کشورها و مناطق همیشه هم با یکدیگر نزدیک نیستند. در کشورهای غربی تفاوتهای میان مبناهای خصوصیات و باورهای اجتماعی و حتی مذهبی مردمان کشورهای گوناگون این قاره  بگونه ای نیستند که بدون دخالتهای از بیرون مردمان این کشورها از ریشه یکدیگر را نفی کنند و ذاتا به خون هم تشنه باشند. در شرق ولی اینطور نیست. فرهنگها هنوز هم بر مبناهای کهن قبیله ای (کمی پر صیقل تر کمی کم صیقل تر) بنا هستند. در فرهنگ قبیله ای حد و مرزها بصورت واضح مشخص و تعیین شده هستند و خطور از آن معنای همه چیز را میتواند داشته باشد بجز صلح و دوستی. تازه منطقه به منطقه شرق هم باز با هم فرق میکند مثلا فرهنگ هندی و سلوک مردم این کشور را نیمتوان حتما با مغولستان یا چین مقایسه نمود. حتی میان چین و ژاپن نیز گوناگونی وجود دارد. اینرا هم همین اول نوشتم که زود یکعده نگویند "ولی مردم اینجا". و این بمعنای دفاع از مردم اینجا و یا مردم آنجا نیست بلکه نشان دادن این مطلب است که معیارهای اینجا حتما و در اسرع وقت آنجا عملی نیست. حالا برگردم بر سر این سه کشور.
از عربستان شروع میکنم. عربستان در باورها و سلطه طلبی های وهابیگری خودش گیر کرده و این وهابیگری تنها شیعه را دشمن خود نمیپندارد بلکه با دیگر عقاید و دسته های دیگر سنی هم آبش بهیچ وجه به یک جوی نمیرود. تنها چیزیکه هست دیگر دسته ها و گروهها وکشورهای سنی به تنهایی به صلابت ایران شیعی نیستند. بخاطر همینهم مبارزه با ایران در صدر برنامه های عربستان جای دارد. پس از افول ایران در چهار دهه گذشته و بالا رفتن توان مالی عربستان در همین مدت، این کشور بهیچ وجه مایل نیست که خود را زیر دست ایران ببیند. از همکاری و همزیستی مسالمت آمیز هم گفتن در این نقطه از جهان میخ آهنین بر سنگ کوبیدن است.
ایران که پس از جنگ بقول خودش تحمیلی و پشتیبانی بلا استثناء کشورهای عربی بخصوص کشورهای حوزه خلیج فارس که هرکدامشان زمانی به ایران مدیون بودند، از صدام حسین به مارگزیده ای مبدل شده که حالا از ریسمان سیاه و سفید میترسد و اعتماد چندانی بدیگران ندارند. دیگران هم کار را آسان نمیکنند. برای ایران داشتن متحدین منطقه ای و محدود و محصور نبودن اهمیت بسزایی دارد و براحتی هم حاضر به از دست دادن آن نیست ضمن اذعان اینکه چه در زمینه  کششهای نظامی و چه در زمینه زیاده خواهیهای اقتصاد منطقه ای ایران پیوسته واکنشگر بوده تا کنشگر و این نکته بسیار مهمیست که در تمامی معادلات و محاسبات بایستی بدان توجه نمود.
و اما ترکیه که سرمقاله نیز اشاره مستقیم به او دارد. برای ترکیه مهمتر از همه نفوذ به میان جامعه اروپایی و پذیرفته شدن توسط ایشان از یکسو و مهار بزرگترین اقلیت قومی از سوی دیگر قرار داشت و دارد. برای نشان دادن اهمیت این مسئله برای ترکیه کافیست تنها به این اشاره کنیم که در صورت موفق گشتن ترکیه در این امر برای مدتهای بسیار طولانی حتی پس از پایان یافتن نفت و گاز این کشور نقش کلیدی و حیاتی را برای اروپایی که خودش هم تا آنموقع جزئی و عضوی از آن شده است بازی میکند. اصرار کنونی این کشور برای کشیدن خط لوله گازی که بسوی اروپا میرود از خاک این کشور را میتوان وابسته و در راستای همین سیاست دانست.
ترکیه میخواهد نمایان کند که در آینده نیز تنها کشوری خواهد بود که میتواند جلوی سیل مهاجرتهای آینده از سوی شرق یعنی جائیکه همواره زمینش سوخته تر و مردمانش فراری تر میگردند را بسوی اروپا مسدود نماید. برای اینکه این امر برای اروپا نیز واضح و مبرهن شود با باز گذاشتن مرزهای خود برای پناهجویان و تماشای رفتن ایشان بسوی اروپا  منتظر نتایج آن نشست. از همینرو نیز بود زمانیکه صدراعظم آلمان پریشان به آنکارا شتافت و پیشنهاد کمک مالی به ترکیه کرد، این کشور نیز با خونسردی به چانه زنی اقتصادی با اروپا برخواست و نیز درخواست نمود تا کلیه اتباعش بدون هیچ دردسری بتوانند ویزای ورود به آلمان را دریافت نمایند. تا چندی پیش از آن همگی از ترکیه شاکی بودند و مطبوعات برعلیه اردوغان مینوشتید ولی حال این ترکیه بود که شرایط خود را دیکته میکرد. توجه بایست کرد که با در دست داشتن ویزای یک کشور از کشورهای اتحادیه اروپا جواز رفتن به دیگر کشورها هم بصورت اتوماتیک صادر شده است. این یعنی اتباع ترکیه بدون هیچ دردسری میتوانند پیوسته میان کشورهای اروپائی رفت و آمد.

اینکه عده ای میگویند صدراعظم آلمان میخواست که نیروی کار ورزیده به کشورش بیاورد عبث گفتنی بیش نیست. پیش از اینهم دستگاههای دولتی و دانشگاههای این کشور در حال وارد کردن نیروهای کار متخصص و مناسب به آلمان بودند و برای اینکار در کشورهای در حال توسعه بطور وسیعی از راه سفارتخانه های خود تبلیغ میکردند.
صدراعظم آلمان علیرغم هشدارها و اخطارهایی که به او داده شده پذیرا گشتن مهاجرین را نه تنها مشروط و مشروح ننمود بلکه طوری رفتار و وانمود کرد که گویی دعوتی همگانی برای ورود پناهجویان بعمل آمده است و دقیقا همین نیز امری بسیار غیرمسئولانه بود.
عملی غیر مسئولانه صدراعظم زیرا از یکطرف  خود دولت آلمان نه آمادگییش را داشت و نه ظرفیتش را و بهمین سبب نیز کار چندان زیادی نمیتوانست برای ایشان انجام دهد بجز اسکان دادنشان در محیط هایی که بعدها هم یحث بر انگیزشدند. دولت صدراعظم تا مدت زمان کوتاهی پیش از جریان پناهجویان وقتیکه مسئله مثلا سرمایه گذاری بیشتر در سیستمهای آموزشی کشورش که افول کرده بودند میشد، میگفت پول نداریم و یا در مورد بهبود سیستم درمانی هم دم از بی پولی میزد ولی یکباره مدعی شد که میتواند یک میلیون نفر را تامین هزینه کند و به کلاسهای فراگیری زبان و دیگر چیزها بفرستد و برایشان کارآفرینی کند و با وجودیکه بهیچ وجه سهمیه ای به سیستمهای درمانی نپرداخته بودند، هزینه های درمانشان را بعهده بگیرد و اضافه بر آن به ترکیه هم پول بدهد تا آنها نیز از پس مشکلاتشان برآیند.
این چیزها راستی و صداقت ایندولت را بطور چشمگیری بزیر علامت سئوال بردند.
در خاتمه نیز این نه دولت آلمان بلکه  این ملت  و مردم آلمان بودند که با نبوغ و نوعدوستی قسمت عمده این میزبانی را  داوطلبانه و تا حد بسیار بسیار زیادی به خرج خود ( صدقات مستقیم و غیرمستقیم  و سازماندهی های مردمی ) متقبل گشتند. کنشهای دولت آلمان در این رابطه  و پاسخگو نبودن صبورانه به پرسشهای فراوان مردم به بیشتر گشتن افراد متمایل به طیف راست افراطی در جامعه آلمان انجامید. مردم پیش از آن نیز در مورد مسائلی چون  TTIP  کنجکاو و مردد شده بودند.  پیشتر هم به این امر اشاره های بیشتری کرده بودم.
عملی غیر مسئول در برابر پناهجویان که بخاطر قاطع نبودن در شرایط پذیرش پناهنده (مانند دیگر کشورها، همچون انگلیس یا آمریکا یا دانمارک)  سبب گشتند که بسیاری دیگر نیز که عده شان کم هم نیست خود را در میان پناهندگان جنگزده سوری ادغام نمایند (هرچند که در دید نهایی  بیشتر آنها نیز فراریان اجباری جنگهای خانمان برانداز دیگری هستند که دیگران در کشورهایشان راه انداخته اند و ایشان را وادار گشتند که به کشورهای مجاور روان گردند).  حالا که با تحمل هزینه های شخصی سنگین خود را به اینجا رسانده اند، وادارشان میکنند که بازگردند.
با بازگرداندن اینان، گروهی مالباخته در کشورهای مبدا بوجود میآورند که هم از نظر مالی و هم از نظر روحی و اجتماعی  شدیدا سرکوب و منکوب گشته اند و برای جبران خسارات خویش حاضر به هرکاری هستند. اینها سبب مشکلات اجتماعی فراوان دیگری مزید بر مشکلات فراوان اجتماعی موجود در کشورهای مبدا خواهند شد.
من اینجا کشوری را نمیبینم که نتوان انگشت اتهام و اشاره مستقیم و غیرمستقیم را بطرفش نگرفت. امروزه نیز دیگر بحث بر سر چگونگی حال پناهجو و مهاجر نیست بلکه عمده مطالب مربوط به یافتن مقصر شخصی و یا حکومتی در سوی طرف دیگر جهت کسب مجوزی مردم پسند برای بازگرداندن پناهجویان میباشتد.
همگی با هاله ای نورانی بدور سر و بالهای سپید بر پشت راه میروند. پیشنهاد من اینستکه کشورهایشان را آرام بگذارید و چندی در کشورهای اروپایی اینها را امان دهید  تا خودشان بازگردند. بسیاری از ایشان چندان به میل هم نیامده اند و مسئله ادغام ایشان در جوامع غربی و آموزش ایشان را نبایست دست کم گرفت. ادغام و آموزش واقعی هم تنها فراگرفتن زبان کشور میزبان نیست. بسیاری از مهاجرین به فرانسه از کشورهای شمال آفریقا میآیند. کشورهایی که دهه ها و بل سده هاست که زیر نفوذ فرهنگ فرانسه بوده و زبان اداری و دیوانیشان فرانسوی میباشد ولی بیشترین مشکلات را در زمینه انتگراسیون دارند.

در پایان بازمیگردم به سرمقاله این نوشتار و اشاره میکنم به اینکه با وجودیکه ترکیه در این میان کاملا بدنبال منافع خود بود ولی شاید بایستی کنار ناله کردنهای معمول شرقی به نحوی نیز مدیون ترکیه بود که با داشتن 900 کیلومتر مرز مشترک با سوریه هم صورت مسئله را برای غربیان روشن و واضح کرد و هم راه را برای جلب توجه دیگران به خود نشان داد.
بهترین راه جلوگیری از هجوم فراریان و پناهجویان نیز رسیدگی به حال مردم  و درپیش گرفتن سیاستهای تنش زدایانه در برابر همان کشورهای مبدا پناهجویان و انجام عملیات صلحجویانه ریشه ای و بنیادین میباشد تا مردم خود را در موقعیتی نیابند که پیوسته حس داشته باشند که بایستی فرار کنند و آواره گردند.

هیچ نظری موجود نیست: