۱۳۹۳/۳/۲۹

تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد

 

چندین سال پیش زمانیکه نیروهای ارتش آمریکا وارد عراق شدند تا هم صدام حسین این گرگ خون آشام را برکنار کنند (مثل اینکه یادشان رفته بود که تا دو سال پیشترش با او دل میدادند و قلوه میگرفتند) و هم دموکراسی را به این کشور تزریق نمایند، در این کشور هیچ اثری از القاعده نبود. هرچیزی که بگویید بود ولی القاعده نبود. سرکوب بود، اجحاف بود، فشار بر دیگر اقوام بود، کشتار شیمیایی کردها در حلبچه که بیشتر از چهارهزار و پانصد نفر در یکروز و بر اثر بمباران شیمایی کشته شدند، کشتار شیعیان در هویزه و امثالهم بودند ولی القاعده نبود.
تا آنزمان هم که صدام چهارپای نشده بوده و به کویت حمله نکرده بود، همه موارد ذکر شده بالا گویی که از دید منابع بین المللی چندان اشکال بزرگی نبودند چونکه همانطور که گفتم تمام آنها با صدام دل میدادند و قلوه میگرفتند. آقای رامسفلد یکیش. هیچکس به او نمیگفت که بابا جان حقوق بقیه را رعایت بفرما. نخیر، درست واژگون آن. تازه دستهایی غیبی پیدا میشدند که به او اسلحه میدادند تا بتواند به اینکارهای خیریه خود ادامه دهد ولی حیف. حیف که مردک چهارپای شد و به کویت حمله کرد. آقا زد همه چیز را خراب نمود.
راستش را بخواهید من فکر کنم که صدام حسین یک حالت بدوی تر و ابتدایی تر ( اینجایی ها میگویند پریمیتیو تر، خب بگذارید منهم کمی با پراندن واژه های خارجی قیافه بگیرم، مگه چی میشه؟ دنیا که به آخر نمیرسه که) خلاصه برگردم به سر مطلب. صدام حسین یک گونه بسیار ابتدایی تر از مارشال تیتو در یوگوسلاوی بود. تا مارشال به لقاءالله پیوست در این کشور هر ماری شال خود را بدور گردنش پیچید (گاهی هم محکم بدور گردن دیگران) و خواست مستقل بشه.
صدام هم همینطور بود. تا زمانیکه بود، خب بود دیگه. 
از زمانیکه برخی از مابهتران به سرشان زد که دموکراسی ( ! ! ! ) خود را به دیگران منتقل نمایند، پیش خودشان فکر کردند باید اولین کاری که میکنند این باشد که این مردم نادان را از گذشته خود جدا کنند ( شاید بخاطر همینهم بود که ریختند و موزه بغداد را بتاراج بردند و در بازارها بفروش رساندند، تا مردم حسابی از گذشته خودشان جدا شوند) وای خدا باز هم از مسئله دور شدم.
بهرحال خواستند این مردم را از گذشته خودشان جدا کنند تا بنای نو آباد سازند. خب، این کار بسیار معقولی هم هست. حتی خواجه حافظ هم آنرا پیش بینی کرده بود و گفته بود : عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی.
آقا بعد از مدتی انتخابات گذاشتند و زیر سایه خودشان این انتخابات را پیش بردند. نتیجه چی شد؟ آقای مالکی برنده شد. حالا اینجا دو مسئله پیش میاد.
یا اینکه انتخابات آزاد بوده و مالکی واقعا با اکثریت آرا برنده شده که باید گفت خیلی خوب. نیروهایی که آمده بودند درون و وعده و وعید کرده بودند که کمک میکنند میبایست کمکش میکردند. همه ما میدانیم که بفرما.
یا اینکه در این انتخابات آزاد آقای مالکی با لطایف الحیل به اکثریت دست یافته که اینجا باید پرسید دموکراسی به کجای عراق تزریق شد؟
همینکه مالکی به قدرت رسید زدند و دو مقبره امامان شیعه را منفجر کردند به این امید که کشور همسایه چهارپای شود و مداخله کند.
دیدند نه نمیشه. نه تنها نمیشه بلکه بسرش هم زده که با همکاری روسیه یک خط لوله گاز از شمال عراق به سوریه و از آنجا به دریای مدیترانه بکشه تا گاز به اروپا صادر کنه.
بله؟ چه کار کنه؟ گاز به اروپا صادر کنه؟ چه غلطها. مگر الکی هست؟ گاز را که هر کسی از هر راهی اجازه نداره به اروپا صادر کنه. تنها حواریون. اوکرائین، ترکیه که آدمهای حرف شنوی هستند. البته ترکیه این اواخر دیگه نه.
وای خدا، جریان داره پیچیده میشه.
حالا همه اینها چه کار به جریانات اخیر عراق دارند؟
هیچی بابا، توی این دنیای هیر و ویر همه تئوری میدهند، ما هم به سرمان زده که نغمه سرایی کنیم. حالش را نداری، برو یک چیز دیگه بخوان.
باز هم از مسئله دور شدم. ببخشید. 

خلاصه پس برای این شمال عراق یک برنامه های دیگری هم در نظر گرفته شده بود. به به. دست همه دست اندرکاران درد نکنه. چه غلطها. حالا دیگه برنامه دارند. صبر کنید تا ببینید برنامه این طرفی ها چی هست؟
آها، یادم رفت که بگم این شمال عراق به بازار بازرگانی خوبی برای ترکیه مبدل شده بود. در آن هم نفت بود و هم نیاز به خرید و ساختن. درست هم مرز ترکیه هم بود. میشد کالاهای ترکی را براحتی به آنجا برد و بفروش رساند. شرکتهای و سازمانهای نیمه دولتی و خصوصی ترکیه هم اجازه داشتند در شمال عراق معاهده های کاری ببندند. همینکار را هم کردند. یکی از معاهده ها مثلا خرید مستقل نفت از کردستان عراق بدون اجازه دولت دموکرات شده مرکزی توسط ترکیه و فروختن آن به اسرائیل که بنده به هیچ وجه موافق حذف این کشور از صحنه جغرافیای بین المللی نمیباشم، بود.
باور نمیکنی اینهم لینکش.

خدایا چنان کن سر انجام کار، تو خشنود باشی و ما رستگار. یعنی دنیا گل و گلزار. همه راضی. به به.

ولی این مردک رجب طیب اردوغان یکدفعه زد بسرش. در میان کنفرانسهای بین المللی یقه وزیر یک کشور کوچک را چسبید و قهر کرد و رفت. کشتی مواد غذایی برای نواره غزه فرستاد و در جریانات سوریه یکدفعه رقیب المملکت الاسلامیه و العربستان آل السعود، الرفیق الغرب  و ام النفت  از آب درآمد و این طور چیزها. من شخصا فکر میکنم که چیز خورش کردند.
اونطرفیها هم پیش خودشان فکر کردند خب که اینطور، حالا دیگه باید تف کرد در کاسه شوربایش. موقعیت بازرگانیش باید بهم بخوره. کردها باید دوباره قلقلک شوند و همزمان تهدیدی برای دو کشور همسایه گردند. تا دفعه دیگه فیل کسی یاد هندوستان نکنه. شاهزاده بندر هم چندان بی تمایل نبود که اینجوری بشه.
بخاطر همین هم قدرت خدا، آقا یکدفعه القاعده این امداد غیبی برای بعضی ها دوباره پیدایش شد. نخستین پرسشی که برای من مطرح شد این بود که این آقایان القاعده اسلحه از کجا آوردند آنهم به این زیادی؟ تیرکمان که نیست که کسی جدی نگیردش و متوجه نشه.
این لشکر یکدفعه از کجا گرد هم آمد؟ بهمین سادگی نیست که اینهمه آدم را دور هم جمع کنند.
آقا شما آخر هفته که هوا خوبست با دوستان میخواهید بروید یکجا برای یک بعداز ظهر کباب درست کنید. این رفتن و درست کردن کباب با دوستان اینهمه دنگ و فنگ  و بگیر نگیر داره. آنهم برای چند نفر؟ فوقش ده نفر که میخواهند بروند بخورند و برقصند. حالا یک لشکر را میخواهند بفرستند به جنگ پشه با حبشه و آمادگی نمیگیرند؟ کسی هم متوجه نمیشه؟ خرج هم نداره؟
من یک گاو میشناختم که وسط هفته شیر آبی و آخر هفته ها هم شیرنارنجی رنگ میداد. اینرا هم باور میکنید؟ چرا نه؟ خب اینرا هم باور کنید دیگه.
کاری ندارم. هر کس خودش بره دنبال چگونگی ماجرا.
چیز آخری که میخواستم بپرسم این بود که واقعا جنگ میان شیعه و سنی هست یا منافع دیگری در کارند؟ این ظلم شیعیان به سنی ها و یا سنی ها به شیعیان بوده که کار را به اینجا رسانده یا دخالت دیگران؟ 
القاعده در افغانستان که وارد عمل شد میخواست با شیعیان افغانستان مبارزه کنه؟ بعدش هم که بقدرت رسید این بیشتر شیعیان افغانستان بودند که از دست این ها فرارکردند و مملکتشان را ترک نمودند؟
حالا هم گروه داعش راه حل مناسبی برای آینده عراق بنظر میرسد؟ تازه این چه نوع دموکراسی بود که به این کشور تزریق شد که کار به القاعده کشید؟ 
در افغانستان هم همینطور. این چه نوع دموکراسی بود که به مردم افغانستان حقنه کردند که از الآن که برنامه رفتن ( ؟ ! ) غربیها داره اجرا میشه، طالبان قویتر و سرحالتر از پیش، به طرف جلو میآیند؟
من فکر کنم ( با اجازه تان هر از گاهی فکر میکنم که فکر هم میتوانم بکنم ) که آخر و عاقبت افغانستان و عراق مثل جریان یوگوسلاوی بشه. 
ممکنه که برخی از کشورها در آغاز کمی هم کمک ظاهر نمایند ( واضح است که از روی دلسوزی و کمک به دیگران و پیشبرد تمدن و دموکراسی و نجات ملل و رهایی ..... وای مردم از بیان کردن اینهمه نعمت. از دست و زبان که برآید؟ کز عهده شکرش بدرآید؟) ولی در نهایت بموقع خود را از جریان بیرون میکشند و تمام زحمات، بدنامیها و مخارج را بگردن دیگران میگذارند.


بخاطر همینهم وقتیکه میشنوم و یا میخوانم که میخواهند به دیگران کمک نمایند تا دموکرات گردند بلافاصله میگم : تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد.

۱۳۹۲/۸/۲۸

در مورد سنودن

گفت  آن یار کزو گشت سر  دار  بلند
جرمش اینبود که اسرار هویدا میکرد


فکر میکنم همه ما انقدر بهش بدهکار هستیم که حداقل یک یادی ازش بکنیم.

۱۳۹۲/۸/۱۸

باز هم کار گیر کرد

هرچی‌ میخوام چیزی ننویسم، نمی‌شه. باز هم یک ماجرایی پیش میاد که یکجورایی آدم روا به حرف زدن میکشونه.
البته میدونم که خیلی‌ها میگن حرف زدنِ  زیادی ورراجی هست و واقعا هم هست ولی‌ حرف نزدن هم، موقعی که چیزی برایِ  گفتن و تبادلِ  نظر وجود داشته باشه، خود سانسوری بی‌مزه هست.
حالا چی‌ میخوام بگم؟
چیزی نیست که کسی‌ ندونه، اختراعی هم نکردم، قاره ماره‌ای هم کشف نکردم، فقط یادم به یک نکته افتاده.
این کشورِ  اسرائیل که بر عکسِ  بقیه بنده نمیخوام از هیچ نقشه‌ای پاکش کنم بلکه خواهانِ  همکاریِ  درست و همزیستی‌ مسالمت آمیز با آن هستم، گاهی‌ یک کارهایی از رویِ  شیطنت میکنه که آدم باید بگه.
چند دهه پیش زمانیکه کشورهایِ  صاحبِ  حقِ  وتو در سازمانِ  ملل زیر یک قرارداد را امضأ کردن که موجودیتِ  اسرائیل را تضمین میکنند، اصلا به این فکر نیفتادند که همین ممکنه برایِ  خودشون دردسر ایجاد کنه.
الان سیاستمدارهایِ  افراطی این کشور هر وقت که بخواهند چیزی رو با ترفند پیش ببرند زود داد میزنند که بله موجودیتِ  ما در خطره، برسید که داریم از کف میریم. البته این کار را هر کشوری که بتونه میکنه ولی‌ اگر در اینکار اغراق بشه، وضعیت را از چیزی که هست خیلی‌ خیلی‌ خرابتر میکنه و هیچگونه پیشرفت و بهبودی رو باعث نمیشه. همه اینها هم کمک به رشدِ  افراطی‌گری چپ و راست میکنه.
افراطیون هم که دو جور هستند، یکیشون سر میبره با پنبه، ولی‌ میبره. گرچه اولش کسی نمیفهمه و متوجه نمیشه ولی نتایج دراز مدتش اصلا قابل چشم پوشی نیستن.
جورِ  دوم هم که اصلا سر نمیبره بلکه مستقیم چنان میزنه تویِ  مغزت که از دهنت بزنه بیرون.
حالا اگر کسی‌ جرات داره بیاد از این حرفها بزنه. افراطیون هر دو طرف به خونش تشنه میشن.
ایندفعه دیگه رژیم اسرائیل خشن تر صحبت کرد و از همون اول اعلام کرد که اسرائیل خودش را به توافقات احتمالی که در ژنو ممکن انجام بگیره، متعهد نمیدونه.
ولی اسرائیل دیروز شانس داشت. اتفاقاتی افتاد که لازم نشد اسرائیل تهدیدهاش را عملی کنه. دیروز هم که گروه شش و ایران به نتیجه ای که همه فکر میکردند، نرسیدن. علتش هم فرانسه بود. یک گذر خیلی کوتاه به کل ماجرا.
اگر درست یادمون باشه جریان حاد شدن مسئله نیروی هسته ای ایران هم از همین فرانسه شروع شد. اونموقع با ایران به توافق رسیده بودند که سوخت هسته ای در فرانسه تولید بشه و به ایران فروخته. ایران هم حدود دوسه میلیارد دلار در شرکتی که باید اینکار را میکرد سرمایه گذاری کرد.
بعد از یکی دوسال پول ایران را بالاکشیدند. سهام کارخانه را خوردند و طرف را فرستادند پی کارش. طرف هم  رفت دنبال خودسازی.
دنبال خودسازی که رفت، گفتند نه نه نساز. بیا از خودمان بخر. ولی طرف دیگه اعتماد نداشت. بجاش رئیس جمهور منتسب / منتخب (؟) وقت یعنی دکتر مموتی چنان شلوغش میکرد که خود داخلی ها ایولله آورده بودن.
حالا هم شبیه همین ماجرا در ژنو پیش آمده همه میگن بریم پای بحث و صحبت و بنظر میرسه که مشکلات دارن حل میشن که وسط کار یکی بلند میشه میگه نه؟ اینطوری نمیشه؟ کی؟ فرانسه.
میدونم سئوالتون الآن چی هست. من طرفدار رژیم ایران نیستم. نخیر. ولی بخاطر اینکه نشون بدم مخالف اونها هستم، حاضر هم نیستم که به هر چی که ضد رژیم ایران باشه اتوماتیک بله بگم. اشتباه های بزرگ از هر دو طرف انجام گرفته و  هنوز هم داره میگیره.
بالاخره موفّق شدم که چیزی ننویسم.

۱۳۹۲/۷/۲۷

چرا عیدِ قربان را به کسی‌ تبریک نمیگم؟



آقا نمیگم، زوره؟ دلم نمیخواد که بگم. اصلا بگم که چی‌؟ باید در واقع تسلیت گفت. تبریک چیه دیگه؟ از اون حیوونه که هم بارتون رو میبره و هم بدنامش کردید هم، بدتر خودتونید.
خودتون یک صدمش کار نمی‌کنید و یک ده هزارمش فکر نمی‌کنید و به اندازه یک ۱۰۰ میلیونمش هم صادق نیستید. من از اون حیوونه که اسمش خره حاضرم باشم ولی‌ از شما نمیشم.

دیروز با سلام و صلوات حدودِ  ۶ – ۷ میلیون حیوانِ  بیچاره رو در مکّه کشتن تا به اصطلاح خودشون به خدا نزدیک بشن.  عجب خدایِ  شکمویی، سالی‌ یکبار می‌خوره. ولی‌ می‌خوره ها.  
مصرفِ  سالانه همه گیگاسور‌ها که بزرگترین گوشتخوار‌ها میا‌‌نِ دایناسورها بودن، لقمه چپش هم نمیشه.

تازه اسمش را می‌گذارن به فقیرها کمک کردن، یکی‌ هم نیست به اینا بگه آخه نادان، تویِ  کشورِ  عربستان، ملکِ  مطلقِ  خانواده‌ سعود که زیرِ  پایِ هر کس یک فواره نفتی‌ وجود داره، فقیر کجا بود؟

فقیر تویِ  کشورهایِ  خودتون وجود داره، همونجایی که خانمها و آقایونِ حاجی پولها رو یا پارو کردن یا قرض نمودند که بتوانند به مکّه برن، سر بتراشن و حیوان بکشند تا بتونن بعدش برای بقیه پز بدن و ادعا بکنن که چه نورهایی بود که ندیدن.

البته عجیب هم نیست ها. رئیسِ  جمهورِ  منتخب/منتسبشون هم حتی وسطِ سالن سازمانِ  ملل از اون نورها دیده بود. 
تویِ  محله پدربزرگم یک مش باقری بود که بقولِ  خودش عملی‌ بود. این مش باقر هم هر وقت که پایِ  بساط تریاکش می‌نشست، نور که چه عرض کنم  خورشید میدید.

در ضمن تویِ  این مرزِ  پر گوهر هر وقت که یک بابائی معتاد بشه و توانِ کاریش از اون چیزِ  بسیار کمی‌ هم که هست پایین تر بیاد، میگن عملی‌ شده. چه معیار‌هایِ  مناسبی.  طرف عملی‌ شده.

بدینوسیله بریم کار عملی بکنیم، ابعادِ  معنوییِ  دیگری رو بخودش میگیره. یعنی دیگه از مقامِ  معظمِ  رهبری تا مقاماتِ  کمتر معظمِ  ساندیس خور همه می‌تونن با سرنگ یا با ذغال کارِ عملی‌ بکنن که البته  در نظر مردم خیلی‌ هم خوب دیده میشه. چونکه بعدش همه نورانی هستند و یک گوشه میفتند و از خودشون نور میدن بیرون.

بگذریم، خلاصه این عیدتون بدردِ  همون خودتون میخوره.  یک مشت آدمِ دروغ‌ گو که پولشان معلوم نیست از کجا آمده و کدام بدبخت رو چاپیدن، به کدام بیچاره ظلم کردن، بلند میشن می‌رن یک شهری که مردمِ  توش از فرطِ پر خوری دارن می‌میرن و اونجا یک مشتِ  حیوانِ  بیچاره رو بطورِ  دستجمعی سر میبرن و گوشتش رو با کمک غربیها منجمد می‌کنن تا بعدا بدن به کسانی که خانواده سعود صلاح میدونه ( یعنی‌ پولِ  غذایِ  ساندیس خورایِ  اونا رو هم باید ما بدیم) و بعدش این حاجیهای مشنگ ما میگن که طاهر شدن. یعنی‌ قبلش هر غلطی میخوای بکنی‌، بکن، آخرش برو اونجا سنگ بازی و مسابقه خرید آت و آشغال و اینطور چیزها راه بینداز و پس از آن تو دیگه فرشته میشی‌، به مملکتِ  خودت هم که برگشتی‌ همه قربون و صدقه ‌ات می‌رن.

البته یک لیتر آب زمزم هم باید با خودت بیاری و قطره قطره بریزی تو حلق دیوانه های اینوری. در ضمن خدمتون عرض کنم این آب زمزم تمام شده و خانواده سعود برایتان در کرانه های دریای سرخ آب تصفیه میکنه و با لوله منتقل میکنه به مکه و میریزه توی چاه زمزم که شما بیرون بکشید و منور بشید.

ببینم، شما اصلا خجالت نمیکشید از اینهمه ریا و دروغ‌ و حقه بازی به اسمِ  خدا و دین؟
هنوزم تبریک میخواهید؟ بفرما.

۱۳۹۲/۷/۱۳

فکر نمیکردم به این زودی ....

فکر نمیکردم که به این زودی لابئیست ها در آمریکا بتونن انقدر فعال بشن. به پست قبلیم یک نگاه بندازید تا بفهمید منظورم چی هست.
لابی های اینها از ملت همیشه در صحنه ما هم قرقی تر هستند. 
همه تون خبر دارید که الآن چند وقته که جمهوریخواهان یقه حسین آقا اوباما را چسبیدن که ما لایحه خدمات اجتماعی را امضاء نمیکنیم و بخاطر همینهم در کل آمریکا خیلی از چیزها بحالت نیمه تعطیل درآمده و مردم در مضیقه قرار گرفتند.
آمریکا هم که ایران نیست زود سر مردم را با یک سفره در یک مسجد و دوتا ساندیس کنار خیابون گرم کنی. درنتیجه فشار بمردم زیاد میشه. فشار بمردم که زیاد بشه سر و صداشون به آسمون بلند میشه و یقه دولت را میچسبن. آمریکا ایران که نیست که دولت معصوم پانزدهم باشه و دست کسی به دامنش هم نرسه.  نا گفته نمونه که از این قماش ما هم در ایران داریم که دنبال ایجاد هیجان هست. 
بالنتیجه آقا اوباما در بد مخمصه ای قرار گرفته. البته این دعوا پیشتر هم میونشون بود ولی گویا داشتن بر سر اون یکجورایی به توافق میرسیدن. 

عاقلان دانند که ولی زیر کاسه اینها همیشه نیم کاسه ای هم هست. بنظر میرسه که عده ای که مخالف نزدیکی آمریکا با ایران هستند حسین را بمرگ گرفتند که به تب راضی بشه. خودتون این لینک رو بخونین.

۱۳۹۲/۷/۱۰

چی شده مگر که همه خوشحالند؟

من صد بار گفتم که بعدش بگم گفته بودم که و شما هم صد و یکبار نشنفتید که به وظیفه تاریخی خودتون عمل کرده باشید.
ممکنه که برایِ  من هم بگید  اینهمه داد و فریاد راه انداختن و شلوغ کردن سرِ  چی‌ هست؟
فقط برایِ  اینکه آقایِ  روحانی و آقایِ اوباما از دور حدودِ  پانزده دقیقه با هم صحبت کردن و مستقیماً به هم فحش ندادن؟
مزاح می‌فرمایید، نه‌؟
چیزی که این دو رژیم سی و چند‌ سال فعالانه و با خلوصِ  نیّت خراب کردن را شما جدی جدی توقع ندارید که بعد از پانزده‌ دقیقه صحبتِ  غیر مستقیم و تعارفی، درست کنند که؟ دارید؟
بگذریم از اینکه دولتهایِ مختلف  آمریکا ۷۰ سالِ  گذشته هر جایی که دستشون رسید بر خلافِ  ادعاهایشان که طرفدارِ  آزادی هستند، موقعیت‌هایِ  مختلف برایِ رسیدن به آزادی مردمِ  ما را نابود کردن که البته در اینمورد فعلا حرفی‌ نمی‌زنیم.
از این گذشته شما که جدی جدی خیال نمیکنید که کشورهایی مثلِ  عربستان، اسرائیل و ترکیه که هر کدام منافع مخصوص خود و همزمان هم  مشترک با اون دوتای  دیگه داره، می‌گذارن که روابط  میا‌نِ  ایران و آمریکا حسنه بشه و لابی هاشون هم در آمریکا به سلامتیش یک نیمه لیوان جین میزنن؟ خیال می‌کنید؟
حتی در خود ایران هم اینجا و اونجا کسانی هستند که با حسنه شدن روابط میان ایندو کشور نانشان آجر میشه. اینا هم از درون چندان آروم نخواهند نشست.

شنیدم یک عده‌ از حالا تویِ  صف ایستادن که با پروازِ  مستقیمِ  تهران واشنگتن مسافرت کنند، من اگر جایِ  اینها می‌بودم صبر می‌کردم که آمریکا اول  اجازه فروختنِ  چند هواپیمایِ  مسافربریِ  نو و مناسب را به ایران  صادر کنه و ایران هم در موقعیتی باشه که بتونه بخره بعدش پرواز می‌کردم. 
البته اگر خطوطِ  هوایی مانندِ  امارات و ترکیه مخالفتی با این امر نداشته باشند. هر چی که باشه بازارشان از دست که میره هیچ بقیه بازارهایشان هم ممکنه به خطر بیفته.  
این مسئله اجازه فروش هواپیمای مسافربری به ایران ندادن هم خیلی بامزه بود. دولتهای مختلف آمریکا با دولت ایران مخالفت داشتند و معتقد بودند که دولت ایران نماینده مردم این کشور نیست، ولی اجازه نمیدادن هواپیمای مسافربری به ایران فروخته بشه که همون مردمی که اینها بظاهر ازشون دفاع و طرفداری میکردن، با مغز بخورن زمین. 
چقدر شماها خوش باورید که فکر می‌کنید همه اطرافیهامون دست و پای چلفتی تر از ما هستند. پیشنهاد هم میکنم که از حالا بشقابهای پلاستیکی و بنجل چینی  خانه هایتان را برق نیندازید که  میوه جات خارجی بخرید تا برای همسایه بتونید قیافه بگیرید.
هنوز معلوم نیست که ز رحمت در دیگری باز بشه یا نه و نفتی دوباره فروش بره تا چیزی هم سر سفره شما بیاد.
ملت الکی خوش به این میگن.
با وجود همه انتقادهای بالا ولی این مطلب که بالاخره ایندو کشور تلاش کردند که  با هم حرف بزنند را باید نسبتا مثبت دید ولی باز هم میگم. تلاش کردند که با هم حرف بزنند. هنوز نه حرفی زده شده، نه شرایطی مطرح شده و نه هم چیزی تمام شده.

۱۳۹۲/۶/۲۹

فرق

چند روزه که مرتب یادم به یک ماجرا میفته که شاید ظاهراً عادی باشه ولی‌ از احوالاتِ  ملتِ  ما و اینکه توقع به حق داره آیا نه‌ سخن میگه.
سالِ  گذشته رئیسِ  جمهورِ  المان مجبور به استعفا شد چونکه، برایِ خریدِ  یک خونه معمولی‌ از بانک پول قرض گرفته بود و بانک هم ازش بهره خیلی‌ خیلی‌ پایین طلب کرده بود.
وقتی هم میگم خونه معمولی یعنی که خونه واقعا معمولی‌ بود و چیزِ  عجیب و غریبی به حساب نمی‌آمد با وجود این آقای رئیس جمهور آلمان مجبور بود قسطی بخردش.

آقا جراید و رسانه‌ها پدرِ  طرف را چنان دراوردند که استعفا کرد و غیبش زد. جراید و رسانه ها و بقیه احزاب و خلاصه همه وهمه گفتند نخیر آقا این جزو رشوه حساب میشه و رشوه هم اندازه اش مهم نیست بلکه نفس کار مهمه که بده. یارو هم  اول آمد جلو دوربین تلویزیون و کلی عذر خواهی کرد و بعدش هم  رفت که رفت که رفت.

رئیس جمهورِ  اسبقِ  ما موقعیکه میخواد بره به اندازه خس و خاشاکِ  بیابان با خودش از خزانه مملکت ( به عربی‌ میشه بیت المال ) پول میبره تا دانشگاه بسازه. هشت سال سر کار بود چیزی نساخت. حالا میخواد بسازه.
از همان دانشگاه‌هایی‌ که آدم که ازش بیرون میاد وسطِ  سالنِ  سازمانِ ملل هاله نور میبینه. از اون هاله ها که حال همه ایرانیها رو میگیره بجز حال دکتر و شرکا رو. تازه به افتخار این کارش و گردن کلفتیش میبرنش توی مجمع تشخیص مصلحت رژیم هم میشوننش. صدای هیچکس هم در نمیاد.

حالا شما به من بگید، مردمِ  این مملکت چطور می‌تونن همون چیزهایی‌ که در اون مملکت هست توقع داشته باشند؟
تکیه بر جایِ  بزرگان نتوان زد به گزاف
تا که اسبابِ  بزرگی‌ همه آماده کنی‌

۱۳۹۲/۶/۱۰

مرغ جنگ

فغان ز جغد جنگ و مرغوای او
که تا ابد بریده باد نای او
بریده باد نای او و تا ابد
گسسته و شکسته پر و پای او
...........

به کسانیکه دو لقمه نون حلال ( ! ! ) از راه جنگ افروزی در میارن. 
کدوم طرفی هم هستن مهم نیست. سر و ته یک کرباسند.
ولی به اونهایی که جایزه صلح نوبل را هم قبول میکنن و میبرن بیشتر.

درحالیکه دیگران فقط از آخور میخورن، اینها هم از کیسه میخورن و هم از آخور.