۱۳۹۵/۱۰/۲۴

ور به حق گفت، جدل با سخنِ حق نکنیم

پیش از هر چیزی توجهتان را به  دو چیز میخوام جلب کنم. یکی درنظرداشتن ریشه و زمینه بوجود آمدن چیزها و دوم کلِ سرودهِ بالا  که در پایانِ این نوشته هم میاورمش ولی‌ تاکید را بر مصراع پایانی که سرنویس این نوشته میباشد، می‌گذارم که جدال عقل و دل همواره در من ماجرا دارد.
امروز در یکی‌ از جراید خواندم که اقایِ مایک پومپئو نامزدِ ریاستِ سازمانِ سیا شده. خوب به سلامتی. انشاءالله که خیر است. ولی‌ ایشان هنوز نیامده چیزی گفتند که هم خیلی جالبه و هم قابلِ تعمق هست.
ایشان فرمودند که ایرانی‌ها خیلی‌ متقلب هستند و باید بدقت ایشان را زیرِ نظر داشت.
والله من برخلاف دیگران که زود عصبانی و غیرتی میشوند هر چی‌ فکر می‌کنم میبینم بیچاره این جأ را حق داشته. حالا درست هم مطمئن نیستم که اتفاقی اینجا را حق داشته و یا اینکه آگاهانه؟ به هر حال حق داره دیگه.
مروری بر گذشته خودم مرا یادِ دورانِ دانش آموزی میندازه. در آن‌ دوران ما از این هنر‌ها زیاد به خرج می‌دادیم.
یادم میاد که با گروهی از دوستانِ بهتر از جان و رفیقان گرمابه و گلستان در دورانِ پر شکوهِ دبیرستان زمانی‌ که به سالنِ جلسهِ امتحانات میرفتیم، وزنمان دو برابرِ معمول میبود، از بسکه کاغذِ تقلب به خودمان آویزان کرده بودیم. شعارمان هم این بود : تقلب توانگر کند مرد را
در جلسه هم با چنان روش و اسلوبِ به روز شده و نوینی عمل میکردیم که بیشک سرمشقِ بسیار خوبی برایِ تکاملِ سیستمهایِ رادار گریز با قابلیت هدف قرار دادنِ اهدافِ متعدد و انجامِ حمله موثر به آنها، بودیم. زیرا چنان از حوزه دید دبیران و ممتحنین گرامی خود را میرهاندیم و همزمان برگه های متعدد تقلب را بدرستی شناسائی کرده و محتویاتشان را به روی برگه امتحانی منتقل میکردیم که حد و حساب نداشت.
یعنی در واقع مبتکرینِ این سیستمِ حمله و دفاعی که بعدها در ارتشهای بزرگ دنیا از آن استفاده شد‌ ما بودیم و تا بحال هم همینطور گمنام مانده‌ایم و حقمان خورده شده. البته ما خودمان هم این عملیاتِ پارتیزانی را از اجدادِ پارتمان که جنگ‌هایِ پارتیزانی به نامِ ایشان به ثبت رسیده، به ارث برده بودیم. نیاکانِ پارتِ ما از ناحیه خراسان ( ایران، ترکمنستان و افغانستانِ امروزی) میامدند.
اقا با چنان دقت و مهارت و انجامِ کارِ گروهی (تیم‌ ورک)، دبیرانِ ناظر بر جلسه را زیرِ نظر میگرفتیم که محلِ حرکتِ آنها با دقتِ میلیمتری برایمان روشن بود. و با رسیدنِ فرصتِ مناسب بسیار تند و با چنان چالاکی و دقتی‌ کاغذ‌هایِ حاملِ دانش و آگاهی‌ ( حال کردید چطور کاغذ تقلب را منزه و پاک جلوه دادم؟ کاغذ تقلب شد برگه‌ِ حاملِ آگاهی‌ و دانش) را موردِ استفاده خود و سپس انتقالشان به دوستانِ بهتر از جان قرار می‌دادیم که هیچ سیستم پیشرفته راداری نمیتوانست ما را ردگیری و ردیابی نماید. رادار گریز بودیم و همزمان اهداف را بدست میاوردیم.
بعدش هم که با پیروزی از میدان نبرد حق بر علیه باطل بیرون میآمدیم یکدیگر را به یک بستنی اکبرمشدی دعوت میکردیم  و هرکسی پول نفر بغل دستی خود را حساب میکرد ( حالا نمیدانم که چرا از همون اول هر کس پول بستنی خودش را نمیداد و راحت؟). بهرحال بعدش هم به خانه میرفتیم.
البته این کار را هم ما و هم نیاکانِ پارتِ ما به میل انجام نمی‌دادیم بلکه این گونه کارها معمولا واکنش به یک چیزی هست. زیرا که  خودتان میدانید که : بارها گفته ام و بار دگر میگویم ....که منِ دلشده این ره نه‌ ز خود میپویم. خاطر شریفتان که هست که همان اول خواهش کرده بودم به ریشه ها و علل هم کمی توجه فرمائید.
نیاکانِ پارتِ ما برایِ مقابله و پس راندنِ یونانی‌هایی که ۶۰-۷۰ سال بود که به ایران آمده و کنگر خورده و لنگر انداخته بودند، اینکار را میکردند و من و دوستانِ بهتر از جان هم داشتیم بطورِ غریزی و الهام گرفته از مبارزاتِ تاریخیِ کشورمان واکنش در برابرِ یک سیستمِ آموزشی نشان می‌دادیم که در آن‌ دبیر به جایِ اینکه بیاد سرِ کلاس و درست به دانش آموزدرس یاد بده بدنبالِ معاملاتِ ملکی‌ بود و ما تعطیل میشدیم. یا اینکه دبیر به جایِ ساعتِ ۸ ساعتِ هشت و نیم می‌آمد و اولین کاری که میکرد دراوردنِ یک شیشهِ جیبی‌ بود تا یک پیک بره بالا. انگار نه انگار که درس معلم ار بود زمزمه محبتی.... جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را
همینها هم موقع امتحان که میشد به قولِ خودشان سئوالِ امتحانی را طوری مطرح میکردند در سطحِ کنکورِ شوروی باشد. حالا چرا کنکورِ شوروی؟ خدا میدانه. البته تمامِ دبیران چنین نبودند و ما هم در همه امتحانات استعداد‌هایِ تاریخی خود را بنمایش نمیگذاشتیم.
ولی‌ مختصرِ کلام، پومپئو راست میگه، پاش که می‌افتاد متقلبینِ خوبی بودیم.
ولی از آنجا که : شغالِ بیشه مازندران را
نگیرد جز سگِ مازندرانی
فقط افرادی مانندِ آقایِ پومپئو که خودشان اهل دل بوده و نامزدِ ریاست سازمان سیا که یکی‌ از پاکترین و غیرِ متقلبترینها در جهان حساب میشه، هست میتوانند زود به این خصوصیاتِ رقبا پی‌ ببرند.
اینجا شاید بهتر میبود که ایشان ریشه‌ها و سببها را هم  پیش از شعار دادن کمی‌ بازنگری میفرمودند.
در ایران ضرب المثلی هست که میگه : کسی‌ که به ما التفات نکرده بود، گونه‌ بخصوصی از کلاغِ های دور پروازِ پهن پیکر بود.
حالا هم کلِ سروده خواجهِ شیرازی را که قول داده بودم در پایان میاورم.
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد
التفاتش به می صاف مروق نکنیم
خوش برانیم جهان در نظر راهروان
فکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر می‌شکند
تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم

هیچ نظری موجود نیست: