۱۳۹۵/۵/۲۷

درخشیدم

بعد از اینکه خبر رسید که پس از درخششِ کیانوشِ رستمی وزنه بردار ایرانی در المپیک بانو جو کالوینو وزنه بردارِ انگلیسی به او ابرازِ علاقه کرده، تصمیم گرفتم که منهم بختِ خودم را به چالش بکشم.
زود رفتم دو سه‌ تا دمبلِ سه‌ کیلویی خریدم و با نفس بریده و هیکل داغون و عرق ریزان شروع کردم به درخشیدن. دیگه از جام نمیتونستم بلند بشم. انقدر درخشیده بودم. خوشبختانه اینهمه درخشش زود نتایج خودش را نشان داد.
تا حالا مادر بزرگِ پدری (مادر بزرگِ مادری نه‌ ها، او سه‌ سال پیش در خانه سالمندان جان به جهان آفرین تسلیم کرد) بچه همسایه که داره خودش را برایِ ورودِ به دانشگاه آماده میکنه، به من لبخندِ ملیح میزنه تا هم ابرازِ علاقه کرده باشه و هم دندان مصنوعی هاش را به رخم بکشه.
عجب درخشیدم.
ما آزموده ایم در این شهر بختِ خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش


ما اگه شانس داشتیم، روز اول با کت و شلوار دنیا میآمدیم.

هیچ نظری موجود نیست: