۱۳۹۴/۴/۱۷

چیزی که میشه از سرگذشت یونان یاد گرفت

آقا میگن میا‌‌نِ انسانها فرقی‌ نیست ولی با اجازه تون‌ من میگم هست. گاهی‌ خیلی‌ هم هست انقدر هست که نگو.
اینجا چند تا نمونه براتون میارم تا بفهمید منظورم چی‌ هست.
در موردِ یونان و برنامه اش با اتحادیه اروپا پیشتر باهم حرف زده بودیم.
یک طرف یونانیها قرار داشتند که دولتهای گوناگون مدتها‌ در آن اکثریت را با لقمه‌ای مشغول نگاه داشتند تا اقلیتی بتونه کارهایِ مالی‌ِ خودش را مطابقِ بعضی برنامه های سطح بالا که حالاحالاها ما  العوام‌ کالانعام  نمی‌فهمیم  چی‌ بوده و فهمیدنش تنها برایِ از ما بهتران  میسر  هست‌  ادامه  دهند و  به گوهرِمقصود  برسند. مردم راحت بودند ( حالا بماند که دولتشان بنامشان هر روز قرضِ بیشتر بالا میاورد) خیلی‌ هم راحت بودند.
این اکبرآقا بغلِ دستِ من باز هم تکه میپرونه و میگه بنویس که خلایق آنچه لایق.
خلاصه این از یونانیهایِ عزیز و  گهواره دموکراسی.  به نظر می‌رسید که همه خوشبختند ولی جوجه را آخر پائیز میشمرند.
طرفِ دوم گردن کلفتهایِ مالی‌ِ اتحادیه اروپا مثلِ بانک هایِ آلمان و فرانسه بودند که با اتکأ (شما اجازه دارید بخوانید فشار) به دولتهاشون حتماً حتماً میخواستند به دیگر اعضاِ کمک هایِ مالی‌ با بهره خوب بکنندو  بازم این اکبر آقا میگه بنویس عزت و ذلّت دستِ خداست. کنارِ اینها هم یک واههِ زیبایِ طبیعی‌ به وجود آمده بود که در آن روباهانِ پیرِ دم کلفتی ( هیچ هم به من ربطی‌ نداره اگر شما یکدفعه یاد بعضی از کشور هایِ جزیره  ای می‌افتید. خوب نیفتید به من چه) با ذکاوت تمام پنیر از منقار کلاغ میپراندند.
اینجا هم همه خوش و شاد بودند. روسایِ دولت های اتحادیه اروپا  وقتیکه  همدیگه  را می‌دیدند چنان  به هم نگاه های احساسی میکردند  که آدم فکر میکرد  اینها  لیلی و مجنون  هستند.  آخه یک عده فکر میکردند که بزرگوارانه دارند به هم اتحادیه ای هایشان کمک میکنند. اینجا هم به نظرمی‌رسید که همگی‌ خوشبختند.

آقا نمی‌فهمیم اینجا که هر دو طرف خوش و شاد بودند چرا یکدفعه کارشون به جر و دعوا کشید؟ این اکبر آقا بازم شعار داد ولی‌ نه‌ مثل شعارهای دفعه های قبلی‌‌.
میگه بنویس کارِ یونان  ساخته هست.  در کرانه هایش نفت و  گاز  پیدا  شده. ما که نمیدونیم منظورش چی هست.
حالا نمونه دوم را میارم که هم نشان بدم  و هم  پز بدم که ببینید انسانها با هم فرق دارند و من دیدم و شما ندیدید.
آقا ه‌‌مون طرف دوم یعنی بانک‌های اتحادیه اروپا  یک مدتی‌  هم به کشورِ پرتغال  پول قرض میدادند و میخواستند  که باز هم  بدن که دولتِ اخیرِ پرتغال گفت هی عموووووو چه خبره؟ ما پول نمیخواهیم که.
نمیخواهید؟ یعنی چی‌؟  پول که داشته باشی میتونی همه چیز بخری. پول نمیخواهی؟
آقا دیگه مردم پرتغال از یکطرف و کشورها و بانک هایِ خارجی‌ عمدتا آلمانی و فرانسوی از طرف دیگه. همگی میخواستند هر طور شده دولت پرتغال پول قرض بگیره. ولی‌ این دولت پس از یک مقداری قرض گرفتن  بقیه را  رد  کرد و پس فرستاد.
ملت از یک طرف فریاد که گشنمون هست و کشور هایِ دیگه اتحادیه (عمدتاً کشورها نه بلکه بانکهای آلمان و فرانسه)  فشار که میخواهیم کمکتان کنیم. دولت پرتغال هم نه‌ گذاشت و نه‌ برداشت وگفت اگر میخواهید کمک کنید این جوانانِ ما ر ا ببرید به کشورهایتان و به ایشان هم کار یاد بدید و هم بگذارید کار کنند.
هیچی‌ دیگه  شیرتو شیر شده بود حسابی‌ ولی‌ بالاخره مجبور شدند که اینکار را که دولت پرتغال روش اصرار میکرد، بکنند و الان هم هم ملت هایشان و هم دولت هایشان قربان صدقه هم می‌رن. انصافا هم هم دولت پرتغال نادرستی در برابر ملت خودش انجام نداد و هم ملت زود دست از مقاومت بیهوده برداشتند و به اصل ماجرا پی بردند.

اونجایی که همه خوشبخت به نظر می‌رسیدند کار سرانجام به جنجال کشیده شده و اینجا که کار با جیغ و فریاد شروع شده بود بالاخره با خوبی و خوشی به پایان رسید.
یعنی یکعده در یک کشور بفکر نتایج نهایی و آینده بودند و یکعده دیگر در یک کشور دیگه بفکر حال و حول فعلی. 
این عجیب نیست؟ پس ببینید انسان با هم فرق دارند. تنها چیزی که فرق نداره همان خصوصیات طرف دوم هست که چشم خود تا به هم زنی بردت ..... تا کله چرخ داده ای خوردت.
حالا هی ما بگیم کو گوشِ شنوا؟

هیچ نظری موجود نیست: