۱۳۹۶/۱/۷

روندهای گوناگون تکامل

جایتان خالی‌ چندی پیش با یکی‌ از دوستانِ گفتگویی داشتم که خیلی هم دلچسب و‌ زیبا بود.
میدانید؟ سنِّ انسانها که بالا بره به مسایل با یک دیدِ دیگری نگاه میکنند و این کاملاً هم طبیعی‌ هست.
به هر حال، یکی‌ از موضوعاتِ گفتگویِ ما در کنارِ جوک تعریف کردن و متلک پراندن، مبحثِ تکامل بود.
و به این نتیجه رسیدیم که با گدشتِ زمان، تکامل چه فیزیکی‌ و چه روحی در انسان انجام می‌گیرد و بخش تکامل روحی میتونه هم مثبت باشه و هم منفی‌. یعنی شخص میتونه تکاملِ منفی‌ داشته باشه و یا اینکه تکاملِ مثبت.
در زمینه فیزیکی‌ تکامل نهایتا منفی‌ست، اینطور که با گذشتِ سالها، در انسانها نهایتا ضعف پدیدار میشود. این امر اما در زمینه روحی میتواند که اینطور نباشد. یعنی گهرِ وجودیِ شخص غنی‌ تر شده و سنگین از بار تجربه و نگرش درست، ارجمندتر خود را ظاهر نماید. گهرِ وجودیی که بنایش عمدتا از کودکی و خردی هم در شخص موجود بوده ولی‌ بخاطرِ راهبرد‌هایِ مربیان (پدر و مادر و یا آموزگار و گاه نیز خواهران و برادران بزرگتر)، وابستگی به شرایطی که کودک توان کنار زدنشان را ندارد  و همچنین نداشتنِ تجربه‌هایِ شخصی‌ و هم نشاطِ کودکی بعضا، فرصتِ خودنمایی نداشته.
این حالت دگرگون میشود، وقتیکه انسانها مرحله کودکی را پشتِ سر میگذارند و مستقلتر می‌شوند و راهبرد  زندگی خود را هم عمدتاً  خود برنامه ریزی کرده و مشخص میکنند.
به هر حال همه این داستان را گفتم که برسم به مطلب.
برنامه تکامل به نظرِ من تنها محدود به شخص و انسان نمیشود بلکه چیز‌هایِ دیگر را هم شامل میگردد. چیز‌هایی‌ که شاید عمدتاً از انسان‌ها هم تاثیر پذیرفته و شکل میگیرند. اینها هم میتوانند هم تکامل منفی داشته باشند و هم مثبت. بعدها مشخص میشه که تکامل چه بوده و چرا بوده و چه بر سرش آمده.
تکامل میتواند همه چیز را هم شامل گردد. تکامل صنعت مثلا کامپیوتر سازی، تکامل در رشته کشاورزی که اگر درست برنامه ریزی و اجرا بشه که به به و اگر خراب عمل بشه، میشه پیرامون دریاچه های بختگان و پریشان و مهارلو و  اورومیه و غیره که یک روند تکامل منفی در پیش گرفتند و تا آخرش هم که نابودی کامل یا معرض نابودی کامل بود، پایش ایستادند.
همانطور که گفتم تکامل مثبت داریم و تکامل منفی. یعنی در جبهه های مثبت و منفی به حد کمال رسیدن و یا مثلاً اگر برنامه سیاسی باشه که عملکرد خود را سرانجام نشان میده.  در این زمینه میتوان  برنامه بودجه نظامیِ اخیرِ آمریکا که رئیس جمهورِ جدید مطرحش کرد را مثال آورد.  اتفاقا شاید مثال خوبی هم باشد.
اینهم خودش تکامل یک چیزی و یک روشی بود.
پیشتر هم گفتم که تکامل میتواند مثبت و یا منفی باشد. البته تعاریف مثبت و منفی را بعهده انسانها میباشد. افزایش بودجه نظامی برای خیلیها تعریف مثبت داره و برای خیلیها منفی. ولی خب بماند. مگر چی شده؟
بنده خدا ترامپ میخواهد تنها ۱۰% بودجه نظامی آمریکا را کشوری که بزرگترین ارتشِ دنیا را دارد، افزایش دهد. یادمان هم نره که این بودجه نظامی در چند سالِ آخیرِ اوباما کمی کاهش پیدا کرده بود و خیلیها از این تکامل منفی ناراضی‌ بودند.
آخه اینجوری بود که پس از جنگِ ویتنام درسته که بودجه نظامی آمریکا کم نشد ولی‌ همانهم که بود بیشتر خرج خریدِ سلاح‌هایِ پیشرفته و الکترونیکی میشد که برای استفاده از آنها نیاز به چندین متخصص بود و نه یک هنگ و لشکر.
یک مثال براتون بزنم.
در زمان جنگِ ویتنام بیشترین بودجه به نیرویِ زمینی‌ آمریکا داده میشد که بیشترین نفرات ارتش را هم داشت که خوب طبیعی‌ هست بیشترین تعدادِ ژنرال هم از همین نیرو می‌آمد. ژنرال ارتشِ آمریکا هم که باشی‌ برو و بیایی برایِ خودت داری و با روزنامه فروشِ کنارِ خیابان قابلِ مقایسه نیستی‌.
این اواخر ولی‌ اگر آمریکا میخواست به جایی‌ حمله کنه، بیشتر حملاتِ هوایی و موشکی بودند که خوب خرجشان زیاده و بودجه نظامی را میبلعند.
در چنین مواقعی بدیهیست که بودجه نیروی زمینی‌ و یا تفنگداران دریایی محدود میشه. بودجه نیروی زمینی  و امثالهم‌ که محدود بشه، زندگی‌ پر رونقِ نظامیانِ  نیز‌ کمرنگتر میشه. و دیگه نمیشه خرج زیاد راه انداخت.
در جنگِ با عراق ارتشِ آمریکا سربازانِ کرایه ای از کشورهایِ آفریقایی استخدام میکرد که در نبردهایِ زمینی‌ شرکت کنند. یک سازمانهایی هم می‌رفتند و این سربازانِ اجاره‌ای را میاوردند.
تازه بعد از یک مدت پیش هم می‌آمد که این سازمانها پولِ سربازانِ اجاره‌ای را پرداخت نمی‌کردند و همینطوری به خانه میفرستادنشان.
به خاطرِ همین چیزها هم میبینیم که در جنگِ با عراق در حاد ترین دورانِ خودش تنها ۲۰% تعدادِ سربازانِ اعزام شده به ویتنام حضور داشتند. چیزی که ارتشیان آمریکایی را اصلا خوش نمی‌آمد. مخصوصا یگانهای زمینی.
ژنرال ریموند اودیرنو   Raymond Thomas Odierno  که در سالِ ۲۰۰۸ به عنوانِ فرمانده نیروهایِ متفقِ عراق جانشینِ ژنرال پتروس گشته بود ضمن کاووش‌هایِ خود در زمانِ ریاستِ ستادِ ارتش که از سال ۲۰۱۱ تاا ۲۰۱۵ بطول انجامید، گفت: ارتش به زحمت میتواند بیش از یک سومِ نیروهایِ خود را عازمِ نبرد کند. در حالیکه این نیروها میبایست در عرضِ کمتر از یکماه آماده مبارزه باشند.
در هنگامِ مبارزاتِ انتخابی ترامپ، رئیسِ جمهورِ پیشین را متهم کرد که مایل به کاهشِ افرادِ نیروهایِ مسلح به ۴۵۰۰۰۰  نفر میباشد. ارتشِ آمریکا حسابی‌ خسته و مانده است و اگر ترامپ انتخاب شود تعدادِ این نیروها را به ۵۴۰۰۰۰  نفر افزایش خواهد داده و از ارتشیان خواهد خواست که در عرضِ ۳۰ روز نقشهِ حمله به داعشیان را رویِ میز بگذارند.  ولی‌ مساله تامینِ هزینه هم مطرح بود که بعدها مشخص شد تماس‌هایی‌ در این راستا انجام گرفته شده بودند. همه هم راضی‌، ارتش راضی‌، عربستان راضی‌، کارخانجاتِ اسلحه سازی راضی. ‌ تنها امکانش وجود میداشت که بقول آقای رامسفلد قاره قدیم صدایش بلند شود که میبایستی خاموشش کرد.
بی‌خود هم نیست که ترامپ به کشورهایِ اروپایی و ژاپن و دیگران میگه باید سرِ کیسه را شل کنید.
پیشتر از اینهم ژنرالهای آمریکایی با تائید پنتاگون و کاخ سفید به ترساندن اروپائیها میپرداختند تا بقول هفته نامه اشپیگل آلمان، اینان ترغیب به افزایش بودجه نظامی خود شوند. افرادی مانند آقای فیلیپ بریدلاو فرمانده سازمان پیمان آتلانتیک شمالی و یا ژنرال بن هوجز فرمانده نیروهای زمینی ارتش آمریکا در اروپا که پیوسته عنوان میکردند روسها با چهل هزار سرباز در مرزهای اروپا کمین کرده اند.
این روندی موفق بود زیرا در پی آن بسیاری از کشورهای عضو ناتو منجمله آلمان بلافاصله هزینه های نظامی خود را افزایش دادند و دست نظامیان آمریکایی از لحاظ اقتصادی بازتر شد.
حالا اینکه بعدش یکدفعه صورتحسابهایی برای دستگاه قهوه 7000 دلاری یا کاسه توالت 640 دلاری ارتش آمریکا رو شدند بنظر میرسد که چندان مسئله انگیز نبوده باشند زیرا ساز و دهلی در پی آنها نواخته نشد.
حالا و در حال حاضرحمایت مالی از جای دیگری برای ارتشیان آمریکا مطرح میشه و اینها هم که بدشان نمیاد. این میا‌‌ن عربستان هست که به عنوان ناجی مالی‌ می‌پره وسط و میگه از آمریکا در جنگ شرکت و از ما حمایتِ مالی‌ که بلافاصله میشه محبوبِ رئیس جمهور و نظامیانِ آمریکا. بلافاصله بازارِ شعاردادنها داغ می‌شوند.
داعشیانی که با حمایتِ مالی‌ِ عربستان و لجستیکیِ ترکیه ِ شیعیان و نه تنها ایشان را مثلِ گوسفند سر میبرند، یکدفعه میشوند همکارانِ ایران و به خاطرِ همینهم ایران میره جزِٔ لیستِ سیاه.
اینکه هم عراق در ابتدا جزو لیست سیاه بود و به لیست سفیدها پیوست بیشتر بخاطر اینستکه کسی نپرسد بعد از اینهمه مدت در عراق بودن و به اصطلاح دموکرات کردن مردم آخر سر نتیجه کارت این شد که عراقیها به لیست سیاه بروند؟
خلاصه تکامل چهره ها و ابعاد مختلفی داره و در زمنیه های گوناگونی هم وجود داره.
صرف اینکه بگوییم تکاملی در حال تکوین هست، کافی نیست. باید بلافاصله پرسید چه تکاملی و به کجا میانجامد این روند تکامل.

خودمانیم، منهم کمتر از داروین نیستم ها.

۱۳۹۵/۱۲/۳۰

نوروزتان پیروز

کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحلها؟


                           
                          
 

۱۳۹۵/۱۲/۲۷

نوبت کیه؟

در قدیما میگفتند که فلانی چهار تا پیرهن بیشتر از بقیه پاره کرده. این به زبان عامیانه به این معنی بود که طرف سنش بیشتر و بخاطر همینهم به احتمال زیاد در چند جر و بحث بیشتر شرکت کرده و از این جر و بحثها چند تجربه بیشتر اندوخته.
آنهایی که کمی سنشان بیشتر هست و هنوز هم دچار آلزایمر و مشابهاتش نگشتند شاید یادشان باشه که در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان، آمریکا بمناسباتی سهمیه عضویتش را در سازمان ملل قطع کرد و دیگه حق عضویت پرداخت نکرد. اینرا هم بگم که سهمیه آمریکا کم هم نبود. همینجوری قهر کرد. کاملا همینجوری هم نه چونکه بعدها دلایلش کمی واضحتر گشتند. گویا آمریکا با روشها و شیوه های بکار گرفته شده از سوی سازمان ملل متحد که سیاستهای خود آمریکا را هم به چالش میکشید و زیر علامت پرسش میبرد چندان موافق نبود. یعنی اصلا موافق نبود.  البته نماینده آمریکا در سازمان ملل در تمامی جلساتی که برای آمریکا مهم میبود شرکت میکرد و اگر هم در رای گیری و چیزی شبیه این پایش هم میافتاد و برای آمریکا لازم میبود قطعنامه را وتو هم میکرد و یا بر پیشبرد قطعنامه بخصوصی پافشاری هم مینمود.
خب این یعنی چه؟ یعنی اینکه منابع درآمد سازمان ملل شدیدا محدود شدند و این امر میتوانست که پرداخت حقوق کارمندان و کارکنان سازمان ملل و سازمانها و نهادهای وابسه به آنرا مانند فائو (سازمان خواربار و کشاورزی سازمان ملل)، یونسکو، یونیسف و و و و و  تاثیر منفی داشته باشه و از کار بیندازدشان.
آنزمان کشورهایی مانند لیبی (دومین کشور مستفیذ شده از جنبش پرشکوه بهار عربی) و ایران ( دومین عضو محور شرارت) جبران این کمبود مالی را متقبل شدند تا اینکه سران سازمان ملل متوجه شدند که در مسجد خیلی از کارها  را نمیشه انجام داد.
در عمل که متوجه شدند سر کیسه برایشان شل شد و اینها هم توانستند نفس راحتی بکشند. بعد از آنهم از فرط خوشحالی سئوالهای بیمورد دیگه نکردند و حتی مدتها بعد، زمانیکه آمریکا یکسال بود که به عراق رفته و رژیم صدام حسین را ساقط و کشور را اشغال کرده بود تازه سازمان ملل برایش جواز ورود به عراق را صادر کرد تا همه چیز به صورت قانونی باشه.
دیشب که اخبار را میخواندم دیدم که رئیس جمهور جدید آمریکا بخاطر صرفه جویی در هزینه ها خیلی از مخارج را کم کرد (بجز ارتش که بخاطر خوش اخلاقی جایزه گرفت) از جمله این مخارج کم شده باز هم سهمیه سازمان ملل جزوش بود. 
خب راستش را بخواهید به ما چه؟ صلاح مملکت خویش خسروان دانند.
من فقط میخواستم اینجا بگویم که در صورت نیاز برای جبران کمبودهای بودجه سازمان ملل ایندفعه بروند سراغ یکی دیگه.
بنظر من الآن دیگه نوبت عربستان و ترکیه هست که به ابقای مالی سازمان ملل متحد کمک نمایند.
فعلا همین را مینویسم.

در مورد بودجه نظامی آقای ترامپ و بازتابهای جهانیش یک زمان دیگه اگر فرصت شد چند سطری مینویسم.