۱۳۹۵/۸/۲۱

ترامپ، هر کسی از ظن خود شد یار او

بالاخره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هم به پایان رسید و نام کسی که از بیست و دوم ژانویه آینده جانشین باراک اوباما خواهد شد مشخص گردید.
من بر عکس دیگران که تقریبا همگی پس از اعلام نتایج و نه پیش از آن آمدنش را پیش بینی کرده بودند، ریاست جمهوری دونالد ترامپ را پیش بینی نکرده بودم. ریاست جمهوری هیلاری کلینتون را هم پیش بینی نکرده بودم. راستش را بخواهید کل جریان انتخابات ایندفعه ریاست جمهوری آمریکا چنان برایم بی تفاوت شده بود که حال و حوصله پیش بینی کردن ریاست جمهوری این و آن  را نداشتم.
به کلینتون به دید سیاستمداری مینگریستم که دروغ زیاد میگوید، ترفند زیاد میزند و برای رسیدن به قدرت با انواع و اقسام لطایف الحیل حتی هم حزبی خود سندرز را از گردونه رقابتها بیرون میکند تا تنها خودش نامزد حزب مطبوعش باقی بماند و حزب و حتی خود سندرز هم مجبور میگردند برای حفظ آبروی  حزب در پشت سرش قرار بگیرند. عطش و میل رسیدن به قدرت کاملا در او مشخص بود. متمایلین به دستیابی به قدرت همیشه زنگ خطر را در دیگران بصدا درمیآورند زیرا همه میدانند که اینها از قدرت سوءاستفاده های خود را خواهند کرد.
اینرا هم میدانم که مسئله پذیریش سیاستمدار دروغگوی از سوی مردم امری بدیهی شده است و کار به اینجا رسیده که اگر سیاستمداری دروغ نگوید، نشان میدهد که عرضه ندارد. به این واقعیت موجود در سیاست و سیاستمداران جهان از کشورهای گوناگون چیزی ندارم اضافه کنم بجز اینکه بگویم تفو بر تو ای چرخ گردون تفو.
ترامپ هم در تمام مدت انتخابات برای همه نقش یک کمدین را بازی میکرد که به سخنانش گوش میدادند تا چیزی برای خنده داشته باشند ولی عاقبت گریستند. این کمدین برای ایفای نقش خویش حتی نیازی هم به دروغ گفتن نداشت. در هیچ زمانی مطبوعات به این زیادی برنامه های خود را مختص یک نامزد ریاست جمهوری نکرده بودند. نشان دادن پیوسته وی تعداد تماشاگران را بالا میبرد. برنامه های تلویزیونی وی همیشه چیزی برای بحثهای طنزآمیز پس از پایان برنامه عرضه میکردند.
میزان هواداری، یاری و طرفداری از ترامپ چنان وابسته به تصورات مردمان و سیاستمداران دیگر کشورها و بازتابی  و نمایش شخصیت ترامپ در مطبوعات اینان داشت که سرانجام ایشان را به حیرانی و انگشت بدهانی کشاند و از روز بعد از مشخص گشتن رئیس جمهور به تدوین متن گونه ای پوزش نامه های مودبانه و نادمانه پرداختند.
من شخصا فکر نمیکنم که سیاست خارجی آمریکا با روی کارآمدن آقای ترامپ تغییر بسیاربزرگی بکند. آقای ترامپ بقول آمریکائیها یک بیزنیس من است و با دادن شعارهایی کوشش خواهد کرد تا برای حضور آمریکا در صحنه های بین المللی  بهای بیشتری از دیگران مطالبه کند. اینرا از بیاناتش در مورد ناتو و میزان سهیم گشتن کشورهای عضو ناتو بخوبی میتوان دریافت. ضمن اینکه همه هم میدانند که اگر آمریکا حضور فعالی در ناتو نداشته باشد، موقعیت کشورهای عضو ناتو که به یمن اختلافات با ترکیه و روسیه و بیرون رفتن انگلیس و نبود اتحاد میان کشورهای شمال و جنوب اروپا از هر زمانی متزلزل تر هست، بخطر خواهد افتاد و تخم های ترس هم از مدتها پیش در دل این کشورها کاشته شده. بنابراین هم اکنون با کمی پرخاشجویی میتوان بهترین قیمتها را مطالبه کرد.
در زمینه مماشات آمریکا با کشورهایی مانند عربستان هم که این اواخر یاغی شده بودند، ترامپ روی چندان خوشی به آنها نشان نداد تا از همان آغاز مشخص نماید که خروس این مرغدانی کیست.
کوتاه سخن، هر کسی نسبت به سطح دید و خواهش خویش تصویری از ترامپ برای خود درست کرده بود و به آن باور و اعتقاد داشت و کمتر کسی هم روی کار آمدن او را جدی میگرفت تا اینکه پرده ها از چهره ها بر افتادند. از اینرو هر کسی از ظن خود شد یار او.  بنظر من تنها نارضایتی و ناآگاهی مردم آمریکا از سیستمهایی که اوباما در مورد مسائل داخلی مطرح و پیاده کرده بود سبب روی کار آمدن ترامپ شد. مردم هنوز ماهیت چیزهای نو را بدرستی درنیافته اند و یا شاید هم در زمینه پیاده کردن این سیستمها در اجتماع اشتباهاتی نیز رخ داده باشد، اینرا نمیدانم. اینرا ساکنین آمریکا خیلی بهتر میدانند. وقوع و وجود چنین مواردی و نیز اینکه کنسرنها و شرکتهای بزرگی مانند فورد که از حدود یکسال و نیم پیش حمایت علنی خود را از او اعلام کرده بودند کار وی را آسانتر کردند.

ترامپ در راس سیستمی قرار دارد که برنامه های خویش را از پیش ریخته و اکنون تنها میبایست توسط ترامپ پیاده شود. آمریکا بهیچ وجه مایل نیست که نقش راهبردی خود را در جهان به کسی واگذارد و یا دیگر بر روی چیزی نفوذ نداشته باشد. آمریکا به ذم خویش تنها از پدیدار گشتن طفیلی هایی که گستاخ و خودمختار شده و حرفش را نیز گوش نمیدهند دلخور است. دو راه نیز برای نشان دادن این دلخوری وجود دارد. راه حل نظامی، که همگی میدانند کاربرد موثر و پایدار و قابل کنترلی نخواهد داشت و بسیار نیز گران تمام میشود و راه حل اقتصادی. برای راه حل دوم یک بیزنس من از همه مناسبتر بنظر میرسد.  

آینده مسلما چیزهای بسیار بسیار بیشتری به همگی خواهد آموخت، اگر مایل به آموختن باشیم.