۱۳۹۵/۱/۱۲

انقلاب

هر گونه شباهت و هماهنگی شخصی و مکانی و اینطور چیزها با داستان زیر کاملا اتفاقی بوده و اگر هم کسی چیزی گفت من که میزنم زیرش. ( اینرا از نوشته اول بعضی از فیلمها یاد گرفتم).

تلفن کرده، گوشی را بر میدارم و صدایش را میشنوم.
میگه سلام.
با خوش حالی‌ میگم سلام.
آرام میپرسه  حالت خوبه؟
میگم بله. خیلی‌ ممنون. حالِ تو چطوره؟
میگه یادت میاد میخواستیم تابستان با هم سفر بریم؟
میگم آره، بالاخره مشخص شد که کی‌ می‌تونی ‌مرخصی بگیری؟
میگه میخواستم بگم که اون مسئله حل شد.
میگم کدام مسئله؟ مگر مسئله هم داشتیم؟ آنهم حل نشده.
میگه آره دیگه. حل شد.
می‌پرسم چی‌ حل شد؟ جانِ ما را که به لبمان رساندی، کدام مسئله؟ منکه چیزی یادم نمیآد.
میگه انقلاب کردم.
می‌پرسم چه کار کردی؟
میگه انقلاب.
میگم به سلامتی. چند نفر باید حالا کشته بشن؟ چند نفر آیه وایه میشن؟ حالا دیگه کی‌‌ها باهامون دشمن میشن؟
میگه هیچ کس.
میگم مگر انقلاب نکردی؟
میگه چرا.
میگم آخه قربونت برم مگر میشه تویِ دور و برِ ما انقلاب بشه و هیچ اتفاقی نیفته؟
میگه انقلابِ خصوصی کردم.
وحشت زده می‌پرسم وای! طلاق گرفتی‌؟ 
میگه نه‌. 
می‌پرسم پس چی‌ شده؟
میگه جراحی معده داشتم و یک بخش از معده‌ام را برداشتند.
می‌پرسم‌ ای وای، چرا؟ کی‌؟ 
میگه هفتهِ پیش.
می‌پرسم انقلابت این بود؟
میگه آره.
میگم با این انقلابت چه مسئله‌ای را حل کردی؟
میگه یادت میاد میخواستیم تابست....
حرفش را قطع میکنم ومیگم آره بابا این را که همون اول گفتی‌.
میگه آره، میخواستم تویِ اون سفر حسابی‌ یک پیک شراب‌ که مرد افکن بود زورش بزنم که با این معده دیگه مسئله حله حله.
این از نتایجِ انقلاباتِ معدوی هست.
میگم همه انقلابات معدوی هستند، انقلابِ غیرِ معدوی نداریم. انقلابات یا از سر سیری میان و یا گرسنگی یا باد معده. بخاطر همین هم همه انقلابات معدوی هستند.
حالا تو هم تشریف بیار ولی بخاطر انقلاب معدویت، مردافکن نخور. دوغ نایب یا دوغ آبعلی بخور. 
میگه سلام برسان.
میگم چشم. تو هم سلام برسان.
میگه چشم.
گوشی را هر دویمان میگذاریم.


۱۳۹۵/۱/۱

نوروزتان پیروز

جشن جهانی نوروز همگی مبارک.

ایام نوروز است و احترامش واجب. گله ها برای بعد.

۱۳۹۴/۱۲/۲۲

سال آشتی ملی و سبز کردن کویر ایران

آقا ما ضمنِ اینکه میخواهیم از این اندیشه والا پشتیبانی کنیم طبقِ عادتِ خودمان، میخواهیم یک چیز هم به آن‌ اضافه کنیم تا حسابی‌ تکمیل بشه و دیگه مو لایِ درزش نره.
ما میگیم بنویسید سالِ آشتیِ ملی‌ نه تنها با انسانهایِ دیگر بلکه آشتی ملی با عقل هم.
علتِ حرفمون هم اینبود که طبقِ معمولِ همیشگیمان باز هم یک عده بلند شدن و میگن خلیجِ فارس و دریایِ مازندران را باید به وسیله کشیدن آبراه به هم بچسبانیم تا هوایِ ایران خوب بشه.
آخه بابات خوب، ننه ‌ات خوب هوایِ ایران با اینکار خوب که نمیشه هیچ، وضعمان خرابتر اندر خرابتر هم میشه.
اگر میخواهید وضع هوایِ ایران خوب بشه، لازم نیست زحمت بکشید و آبِ دریایِ مازندران و خلیج پارس و دریای عمان را به وسطِ کویر ببرید، همون درخت‌هایِ جنگل‌هایِ گیلان و مازندران را که نزنید تا زمینش را برایِ ویلا سازی استفاده کنید، همین خودش یک عالم هست. همینکه کرانه های خشک دریاهای جنوب را سبز کنید، خیلی هم ازتان ممنون میشیم. همینکه جنگلهای حرا را بیشتر از این نابود نکنید، بهتان مدال طلا که سهله مدال الماس میدیم. همینکه مصرف بطریهای پلاستیکی را محدود و کنترل کنید و برای مردم فرهنگ استفاده بهینه را بیاورید، تا ابد نامتان را به نیکی میبریم. اینها خرجهای آنچنانی که ندارند هیچ، نتایج آنچنانی و بسیار طولانی هم دارند.
بی‌خود هم ملت را سرِ کار نگذارید. برنامهِ شبیهِ دریاچه‌هایِ ارومیه، پریشان و بختگان و غیره را هم دوباره راه نیاندازید.
نهادی، گروهی، داری، دسته ای هم پول لازم داره و شما هم ملزوماتی، پول را همینجوری دستی بهش بدید بدون اینکه این طبیعت افسرده و خسته مملکت را بیشتر از اینها بخراشید و نابود کنید.
به خاطرِ همینهم میگم با حرفتان کاملاً موافقم، سالِ آشتی ملی‌ ولی‌ نه‌ تنها آشتی ملی انسانها‌ با انسانها بلکه با عقل و اندیشه هم.
برایِ اینکه خوب محکم بشه، عجالتا با نادانی‌ و پول پرستی‌ به نامِ ایجادِ شغل هم برایِ یک مدتِ هرچه طولانیتر، بهتره که قهر بکنیم.

قهر قهر، تا روزِ قیامت هم قهر.