۱۳۹۲/۶/۵

بازم میخوان نجات بدن؟

چند روزه که باز هم دارند شیپور و نقاره میزنند.
معمولا موسیقی که میزنن، آدم باید خوشش بیاد ولی‌ از اونجایی که ما این نوع شیپور و نقاره را می‌شناسیم و باهاش تجربه منفی داریم، در نتیجه نه‌ تنها خوشمون نمی‌آد بلکه نگران هم میشیم که واویلا حالا دیگه چه‌جور باید جای خالی‌ بدیم.
منظورم از شیپور و نقاره همین برنامه سوریه و جنگِ  به اصطلاح شیمیایی هست.
همه میدونن که در سوریه از سلاح‌هایِ  شیمیایی استفاده شده و در این هیچ حرفی‌ نیست. تنها چیزی که هست اینه که این بارِ  اول بود که در سوریه چنین اتفاقی افتاد؟ همین چند هفته پیش نبود که شورشیان با سلاحهای شیمیایی به اینور و اونور حمله کرده بودن؟ زود هم سر و ته قضیه هم آورده شد.
از زمان جنگ لیبی بمدت دو سه هفته انبارهای سلاحهای شیمیایی بدست همه کس افتاده بود و کسی هم نظارتی نمیکرد. همه هم میدونن که اونجا همه دار و دسته ها حضور داشتند.
این اواخر خبر گزاریهایِ  غربی هم خبر میدادن که نیروهایِ  اسد در تقریباً همه جبهه‌‌ها در حالِ  پیشروی هستن. حالا کسی‌ که داره جنگ رو میبره یکدفعه به سرش میزنه که از یک نوع اسلحه که موردِ  تنفّرِ  عمومی جهانیان هست  و همه هم چهارچشمی مواظبش هستند استفاده کنه؟ اونهم درست زمانی‌ که نمایندگان غربی در دمشق حضور دارند تا در موردِ پایان دادنِ  به جنگِ  داخلی‌ و نحوه برخوردِ  دو طرف با همدیگه صحبت کنن؟
از طرفِ  دیگه وجود یک فرهنگِ  شهادت را در کشورهایِ  منطقه که کشتن و کشته شدن غیر متعارف را تعریف میکنه خوب می‌شناسیم و اینکه یک عده‌ هیچگونه ابایی ندارند تا از وجودِ  چنین شهدایی استفاده
تبلیغاتی بکنن و هیجان و شورِ  عمومی را برانگیزند.
آخر سر هم چی‌ میشه؟ هیچی‌ شورشی‌ها میان ولیعهد حافظ اسد رو میندازن و دکانِ  جیگرکی باز میکنند تا دل و قلوه سربازانِ  اسد را کباب کنند و بفروشن.
نکرده و نخورده نیستند. قلب یک بدبخت تر از خودشون را از سینه کشیدن بیرون و شروع  کردن جلوی دوربین تلویزیون خوردن،تازه اونهم خام خام.
بخاطرِ  همینهم آدمی‌ مثلِ  من از این شپورها و نقاره‌ها خوشش نمیاد.  خوشش نمیاد که مثلا کشوری مثل آلمان که خودش در دو جنگِ  جهانی‌ از سلاح‌هایِ شیمیایی استفاده وسیع کرده و همین اواخر  هم به کشورهایی مثلِ  عراقِ  صدام حسینی‌ و دیگران بمب‌هایِ  شیمیایی فروخته تا بر ضّدِ  مخالفانِ  خودشان بکار ببرن، حالا یکدفعه جانماز آب میکشه و کسی‌ هم نیست که بپرسه آخه این آدمها (البته اگر بشه بهشون آدم گفت) که در سوریه  سلاحِ  شیمیایی به کار میبرن، این اسباب بازیها رو از کجا میارن؟


یا اینکه یک آدمی‌ مثلِ  من خوشش نمیاد که کشوری مانندِ  آمریکا که سالها کلِّ  ویتنام را پیف پافِ  شیمیایی کرد  بطوریکه سرباز‌هایِ  خودی هم پدرشون در آمد، حالا یکدفعه میخواد با صرفِ  کلی‌ خرج، مردمِ  سوریه را نجات بده و خلاصه اعصابش از این کارهایِ  اسد حسابی‌ خراب شده.
از نوعِ  همون نجاتهایی که مردمِ  عراق و افغانستان را داد.

در حینِ  نوشتنِ  همین چیز‌ها بودم که یکدفعه یادم افتاد به اون بابای‌ِ  بیچاره انگلیسی که مسئولیتِ  رسیدگی به وضعِ  سلاح‌هایِ  هسته‌ای مخفی‌ صدام حسین را داشت و بعد از اینکه چند سال خودش و تیمش گشتند و گشتند و چیزی پیدا نکردن، رسماً گفتند که چیزِ  قابلِ  عرضی نیست.
یارو را زود برگردوندن به انگلیس و پس از اینکه اونجا هم همین حرفها رو تکرار کرد، یکدفعه بیچاره روزِ  روشن وسطِ  خیابون خورد زمین و مرد.
مرد که مرد که مرد و رفت پی‌ِ  کارش.
حالا اگر مادر بزرگ خدا بیامرز من ( خدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه) زنده میبود یواشکی از کنج  لبش نجوا میکرد که : مادر، از قدیم مدیم گفتن که زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد.