۱۳۸۹/۹/۱۸

باور نکنید


حتما مثل بشنو و باور نکن را شنیدید. مادر بزرگ خدا بیامرزم همیشه یک چیز دیگه هم بهش اضافه میکرد یعنی بلافاصله بعد از بشنو و باور نکن میگفت تو مو میبینی  و من پیچش مو. خب ما بر و بچه ها هم که طبق معمول حواسمون همه جا بود بغیر از اونجایی که باید باشه در نتیجه نمی فهمیدم که خدابیامرز چی داره میگه. بگذریم از اینکه بعضی ها هنوز هم که هنوزه نمی فهمن ولی خودشون را از تک و تاب نمیندازن و با مطرح کردن یک مقدار چیزای دیگه که اصلا ربطی هم به جریان اصلی نداره بقول معروف شیر تو شیرش میکنن و زرتی هم از معرکه در میرن و یک عده رو توی خماری میگذارن.
البته پیش خودمون بمونه داشتن همچین استعدادی هم نعمت خدا دادی هست ها. میتونم بگم نود و نه ممیز نود و نه درصد ایرانیها این استعداد رو از زمان شکم مادر دارن. اون مقدار کمی هم که باز نگه داشتم برای اینه که این عیال در همچین مواقعی یکی از اون نگاههای سرزنش بار به من بیچاره میکنه و هیچی هم نمیگه که من خودم داوطلبانه میرم توی بالکن سیگار بکشم. حالا اینکه بعدش صد تا نق دیگه به من میزنه بماند.
اون چند هفته ای که نبودم  جاتون خالی رفته بودم ینگه دنیا. آقا اونجا همه توی خونه سیگار میکشیدن کسی رو هم به بالکن تبعید نمیکردن. اونجا بود که فهمیدم دموکراسی عجب چیز جالبیه ها. البته خونه ها اونجا بزرگتر از اینجا بودن.  تنها عیب این دموکراسی این بود که همه برای همدیگه در حال قمپز در کردن بودن.
من اونجا از طریق عیال که اون هم در این زمینه با بقیه رقابت میکرد از حسن هایی از خودمون و توانائیهامون و شاهکارهامون و زرنگیهامون آگاه شدم که در مورد اونا قبلا هیچی نمیدونستم. البته هنوزم نمیدونم چون یکبار که از عیال سئوال کردم اون چیزایی که میگفتی چی بود  چنان غضبناک نگام کرد که پیش خودم فکر کردم فردا دیگه توی بالکن هم اجازه سیگار کشیدن نخواهم داشت. اصلا به من چه؟ میخوام بدونم که چی؟  من نمیدونم فقط ایرانیهای عزیز اینکار را میکردن یا بقیه هم همینطوری بودن و من زبونشون رو نمی فهمیدم. توی ایران که بودیم همه از هر چهار کلمه ای که میگفتن یکیش انگلیسی بود که بگن بعله ما هم حالیمونه. من اونجا میفهمیدم ولی ینگه دنیا که رفتم اصلا نمیفهمدیم که چی میگن. حتی نمیفهمیدم که راجع به چی صحبت میکنن خلاصه حسابی شده بودم دست به دامن این و اون. اونجا همه راجع به همه چیز میدونستن و نظرهای خودشون رو داشتن و راجع به اونا مدتهای طولانی میتونستن صحبت کنن و عجیب هم متقاعد کننده حرف میزدن. حتی سر مارک سیگارشون هم ساعتها بحثهای علمی و فلسفی و مذهبی در میگرفت. هیچکس هم نبود که بگه بابا سیگار سیگاره. آخرش هم به مریضی میکشدتون. خلاصه بیچاره ها انقدر برای هم مشغول قمپز در کردن بودن که توی این گیر و دار چند تا شون هم به خاک سیاه نشسته بودن ولی دست رو از کمر بر نمیداشتن. توی عمرم اینهمه اخوند کراواتی و خواهر زینب با دکولته باز ندیده بودم تازه همه شون هم مخالف اخوندا بودن. دنیای عچیبی هست. یکعده با کت و شلوار و کراوات میان ولی عملشون در نهایت مثل اخونداس، رئیس جمهور منتسب ( هی خوشمزه بازی در نیارید منتصب نه منتسب) هم میاد و سعی میکنه مثل کت و شلواریها و کراواتیها حرف بزنه و منطق بیاره ولی اخرش همون عمله هست. چه علی خواجه و چه خواجه علی.
از اصل مطلب دور نشیم. داشتیم راجع به بشنو و باور نکن صحبت میکردیم. یک عده این اواخر بفکر افتادن که ایران تا حالا کشورهای غربی را دست مینداخته و حالا هم اونا بعد از مذاکرات اخیری که در ژنو کردن به ایرانیها گفتن که بیاین استانبول و اونجا دوباره با هم صحبت میکنیم. اینجوری دارن ایران رو دست میندازن.
خب این هم برای خودش یک حرفیه ولی ایرادی که بهش میشه گرفت اینه که به به عجب ابر قدرتی و عجب کشورهای باحالی. ایران اخوندی داشته اینا رو سی سال دست مینداخته و اینا نمی فهمیدن حالا هم که فهمیدن میگن بریم استانبول. چرا اسلامبول؟ مستقیم میرفتید لاله زار حداقل یک دست برگ باهم میزدید. واقعیت اینه که سیاست امریکا غلط اندازه. همین دیروز بود که اوباما رفته بود در گوش اسرائیلیها گفته بود که بابا اینهمه شهرک نسازید و با بوق و شیپور گفت که دیگه مجبورشون کردیم که از این کارا دیگه نکنن. امروز که اسرائیل گفت اصلا به کسی مربوط نیست میسازم که میسازم برنده صلح نوبل اصلا صداش در نیومد. چرا جون منافعش ایجاب میکنه.
در مورد برخورد با ایران اخوندی هم دقیقا همینه. منافعش ایجاب میکنه که با اینا سرو کله بزنه و میزنه. حالا این خوشحالی بقیه بابت چی هست؟ اینکه اگر توی این سروکله زدنها ببره امتیاز بیشتری از دولت ایران میگیره ولی دستشون رو تو کار ملت باز میذاره و یا اینکه اگر ببازن زورشون میاد و تحریم و امثال اونو زیادتر میکنن تا فشار بیشتری به اونجای مردم بیاد.
این دو تا حالت کجاش جای خوشحالی و بشکن زدن داره؟ بگید تا من هم بفهمم. مسئله اینه که این هر دو طرف یک سوء تفاهمی دارن که رفع که بشه تازه هردو میریزن رو سر ملت بدبخت منتظر مهدی پپسی خور ساخت امریکا تا نه سیخ دو طرف بسوزه و نه کبابشون. 
باید موقعی حال کنیم و خوشحال بشیم که ببینیم در عمل عقل به سر مردم ما اومده. تازه از گیر اخوندا که رها بشن میرن واسه هم قمپز در میکنن و بعضیاشون هم که بخاطر همین کاراشون خودشون رو به خاک سیاه میشونن. حالا خودشون به درک نسل بعدی خودشون رو هم به بدبختی میکشن. این رها شده اش و اون هم اسیرش. چه علی خواجه و چه خواجه علی. 
ما چکار میکنیم؟ حال میکنیم که امریکا حالا ایران رو دست انداخته. ایران شش هفت قرنه که دست انداخته شده ما تازه خوشحالی میکنیم؟  تازه واسه چی؟
الاخوان و الاختان  لیبی هنوز گیجن که چی شد؟ اخی قذافی که هنوز هستش که برکنار که نشد هیچ تازه با دشمنان قدیم هم که الماچ و البوسه و ال لب و واللوچه میکنه که؟  توی تلویزیون هم میاد و قران تفسیر میکنه.  حالا تفسیر قرانش به کنار کتاب سبزش رو که مثل کتاب صحیفه سجادیه امام سجاد و کتاب انقلاب سفید شاه توی مدارس درس میدن. لیبیاییها هم که هنوز همون هستن که بودن چونکه حرف مرد یکیه.
اینجوری که بوش میاد ایران هم میره تا بشه لیبی دوم.


۱۳۸۹/۹/۱۱

من یکی که حسابی گیج شدم


پیشترها که بچه بودیم فکر میکردیم که ای بابا کی میشه که ما هم بزرگ بشیم و مثل اون احمد آقای توی خیابونمون قوی بشیم. میدونید چرا او قوی بود برای اینکه خیلی پول داشت.
مادر بزرگ خدابیامرزم میگفت نه بابا اون اصلا هم قوی نیست تازه از موقعیکه پول مول هم بهم زده ضعیفت تر هم شده چونکه ترسش زیادترشده ما هم طبق معمول نمی فهمیدیم که خدا بیامرز چی میگه.
پولدار بشی و تازه بترسی؟ مگر میشه؟ خب بعله که میشه پول داشته باشی ولی قدرت نداشته باشی یعنی  ول معطلی. پس از این پول و دارائیت کی باید محافظت کنه؟ کمیته سر خیابون؟ اون که خودش اهل دله. پس باید دنبال یک بابایی باشی که خودش بزن بهادر باشه و در برابر مقدار مناسبی پول حلال در مقابل بقیه بزن بهادرها ازت دفاع کنه یا اینکه حداقل یک جوری آبرومندانه قضیه ها رو برات روبراه کنه که اگر یکجا ضرر کردی یکحای دیگه سود کنی. میفهمی که چی میگم که؟
با این اسنادی که این ویکی لیکس بازم داده بیرون گندش بالا آمده که کشورهای حوزه خلیج فارس هم از قماش همون احمد آقای خودمون هستند. منظورم احمد مموتی نیست یک احمد اقای دیگه س. ما توی این مملکت که یکی و دو تا احمد آقا نداریم که.
خلاصه پولی توی این کشورهای عربی پیدا شده، چهارتا ساختمان و تاسیسات ساختن یا بهتر بگم دادن براشون با چند برابر قیمت بسازن حالا میترسن که مبادا یکی بیاد خرابشون کنه.
راستش رو بخواهید من درست نمیدونم که در برابر این ویکی لیکس چه موضعی باید بگیرم. از یک طرف تمامی این اسناد بسیار محرمانه و خانمان برانداز حداقل تا اونجائیش که مربوط به ایران میشد برای من یکی چندان تازگی هم نداشت. مثلا اینکه عربستان حتی راه هوایی در اختیار اسرائیل گذاشته بود رو که شیش هفت ماه پیش توی مطبوعات نوشتن که. پس چیز جدیدی نبود.
اینکه مصر با ایران چندان خوب نیست هم کشف جدیدی نیست از زمان عبدالناصر خوب نبوده. اینکه مثلا برادر کرزای هم بزرگترین معامله کننده مواد مخدر هست رو هم که صد بار توی مطبوعات غرب نوشتن. یا اینکه برلوسکونی چه جور آدمی هست رو هم که حتی خواجه حافظ بیجاره هم خبر داره. اینکه وزیر امور خارجه آلمان یکدفعه فیوزش میپره و طاقت انتقاد را نداره و دری وری هم زیاد میگه هم لازم نیست ویکی لیکس بخونید. یادمه زمانیکه تازه آمده بودیم اینجا توی تلویزیون نشون میدادند که این بنده خدا جلوی دوربینهای تلویزیون داد میزد و به خودش فشار میاورد که عراقیها یک موشکهایی دارند که تا برلین هم میرسه. تا برلین. بنده خدا رنگش هم سرخ میشد و حتی از پشت صفحه تلویزیون میتونستی بفهمی که فشارش 28 رو 19 هست. اونموقع زمانی بود که آمریکا میخواست به عراق حمله بکنه و دنبال متحد میگشت و صدراعظم وقت آلمان هم میگفت من که نه ولی خدا بهمرات. بعد از یکی دوسال وقتیکه خبرنگارا ازش توی خیابون پرسیدن یادته چی میگفتی عصبانی شد و گفت راحتم بگذارید و برید یک کار بکنید که موثر باشه و دوید و رفت سوار ماشین شد و زود از اون محوطه رفت.
اگر شما با کسان دیگه از کشورای دیگه هم که ویکی لیکس در موردشون اسناد افشا کرده صحبت بکنید می بینید چیزایی که مربوط به کشورشون بوده را تا حد خیلی زیادی اونا هم میدونستن. پس کلا مطلب تازه ای در این میون در نیومده. اینکه ایران موشک از کره شمالی خریده هم که والا همه میدونن. حالا این و هو جنجالها چیه؟  از طرف دیگه میگن که سیستم دفاع ضد موشکی برای مقابله با موشکهای ایرانی لازم داریم. چی شده؟ موشکهای ایرانی دارن میان. از کجا میان؟ از بالای سر روسیه میرن قطب شمال و از اونجا هم میان کالیفرنیا. خب مسئله ای نیست، بالای سر روسها که رسید اونا میندازنش پائین. نخیر نمیشه. چرا نمیشه؟ برای اینکه سیستم موشکی روسها چندان قوی نیست. ای بابا تو که خودت تا دیروز برای مقابله با سیستم های موشکی قوی روسیه میخواستی توی لهستان و چک سیستم های دفاعی نصب کنی که حالا میگی موشکهای روسی چندان هم قوی نیستند؟ چکار کنیم حالا؟ قسم حضرت عباس یا دم خروس؟
می بینید توی این افشاگریها صد تا سئوال مطرح میشه. از طرف دیگه یکدفعه سوئد یادش میاد که این بابا جولیان آسانج به زن و دختر مردم توی سوئد با چشم بد نگاه میکرده و به اونا پیشنهاداتی کرده بوده. آمازون ساپورتش رو از ویکی لیکس قطع میکنه و اینترپل دنبال آسانج میفته. اینترپل اصلا قانونا اجازه نداره که اینکار را بکنه. همه اینها نشون میده که دارن روی آسانج فشار میارن. آسانج هم زیر زمینی شده تو کجا؟ تو انگلیس. از همون جا هم داد میزنه پدرسوخته ها صبر کنید بقیه ش رو هم میدم بیاد بیرون.
من یکی که همه اینا رو کنار هم میذارم حسابی گیج میشم که جواب این چیستان رو حالا کی میخواد بده؟ بگذریم که رئیس جمهور منتسب. بعله آقا، منتسب. منظورم منهم منتسب بود نه منتصب. نمیذارن آدم حرفشو بزنه. هی میپرن وسط حرف آدم.  والا. خب نمیخوای گوش بدی بگو حرف نزن نمیخوام گوش بدم دیگه هی حرف آدمو قطع کردن چیه؟   چی میگفتم؟ ها  بگذریم که رئیس جمهمور منتسب ما میگه اصلا چیزی نیست. او به خیلی چیزای دیگه هم گفته بود اصلا چیزی نیست ولی ریق مردم در رفت و دیدن خیلی هم چیزهست.
در هر جال خیلی از این چیزها رو ملت میدونستن و در درست بودنشون هم شکی نیست ولی وقتی که میخوای یکنفر را از خوردن شیرینی منصرف کنی انقدر بهش شیرینی بده تا بالا بیاره. در مورد اخبار هم همینه. هم اینکه اطلاعات دیگه سری نیستند و تو هم لازم نیست در حفاظتشون یقه خودتو جر بدی و هم اینکه کسی نمیتونه تهدیدت کنه که بگم حالا؟ مگر دو تا گزارش قبلی ویکی لیکس با ویدیو و عکس یادتون نیست که چه شلوغی و های و هویی راه انداختن. ولی تا همین یکهفته پیش که اسم ویکی لیکس دوباره توی اخبار پیدا شد، دیگه کسی یادی هم از اونها میکرد؟ نخیر. این یک طرف ماجرا هست اونطرف دیگه ش اینه که حداقل مردم اینجا دنبال اینجور اخبار نیستن و اگر ویکی لیکسی نباشه که یکخورده غلغلکشون بکنه اونا هم صد سال دنبال این جور اخبار نمیرن. با وجود این هنوز سئوال بر طرف نشده که ویکی لیکس داره واکسن اطلاعاتی به ما میزنه؟ والا من یکی که حسابی گیج شدم. باید از مجتهدین پرسید جونکه اونا  هم از همه چیز خبر دارن و هم استغفرالله دروغ نمیگن.

۱۳۸۹/۹/۱۰

منتصب یا منتسب؟


توی کودکستان که میرفتیم تا میخواسیم بازی و شلوغ کنیم و سروصدا راه بندازیم یک خانم معلمه بود همه مون رو جمع میکرد و میگفت سرود بخونید. چی بخونیم؟ ما گلهای خندانیم رو بخونید.
این جریان تقریبا هر روز پیش میامد و ما شروع میکردیم که گل خندان بشیم. انقدر گل خندان شدیم که دیگه لب و لوچه مون شده بود مثل گل میمون. ولی بازم گل خندان میشدیم و گل خندان میخوندیم با وجودیکه اصلا حال و حوصله ش رو هم نداشتیم. ولی دو جا هست که اصلا نه نمیتونی بگی یکی توی کودکستانه و دومی هم سر سفره عقده مگر اینکه از جونت سیر شده باشی و قصد خودکشی همراه با ساز و نقاره و نون و پنیر و سبزی داشته باشی. بعععععله معلومه که همچین چیزی هم وجود داره. من خودم دو سه تا شهید ازدواج رو میشناسم که حالا لابد با حوریها دمخورن. البنه اگه سرکوفتها و فحش و نفرینها براشون وقتی گذاشته باشه.
میگید نه خب برید خواستگاری بعدش برید پای سفره عقد بعدش هم بگید نه. بقیه ش چندان چیزی طول نمیکشه. خود بخود درست میشه.
این یارانه های هدفمند هم عین همون سفره عقد هستن. دولت رفته پاش. البته من مخالف یارانه دادن هستم ولی حذفش هم حساب و کتاب میخواد که رئیس جمهور منتسب با وجودیکه معلم بوده بلد نیست. در ضمن دو سه نفر اعتراض کردن که آقا منتسب چیه بنویس منتصب.
اخه لامصبا طرف بخاطر نسبتش با این و اون شده رئیس جمهور و همونطور هم مونده. اگه دور اول ریاست جمهوریشو بگید بله حق با شماست منتصب بود ولی حال دیگه منتسبه. باور نمیکنید برید ببینید بابای عروسش کی هست. یا اینکه خودش بابای داماد کی هست.
اها داشتم میگفتم. حذف یارانه رو که همینطوری نمیتونین انجام بدین که. اول مردم رو به ساندیس معتاد میکنن بعدش هم میگن بیا این چهل هزار تومن رو بگیر برو خودت  برای خودت ساندیس بخر. پس غذاش چی. مردم گشنه نمیشن؟ فقط ساندیس؟
شما خودتون حساب کنین یکنفر در ماه با چهل هزارتومن پول چندتا ساندیس میتونه بخوره. مردم که شتر نیسن که فقط چیزای ابکی بخورن و تو بیابونا راه برن. گشنه هم میشن.
خلاصه دولت رفته پاش ولی نه دیگه نمیتونه بگه. یکبار هم عقبش انداخت ولی دید نخیر باید که انجامش بده چونکه کفگیر داره بدجور به ته دیگ میخوره.
یازم این ویکی لیکس که توی نوشته قبلیم هم ازش نوشته بودم برداشته یک چیزایی نوشته که فعلا چون تازه از سفر برگرشتم حال و حوصله ندارم راجع بهش بنویسم ولی توی نوشته بعدی خدمتش خواهم رفت.